گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش میخوانند
یک قطرهی خون است و هزار اندیشه
نمایش نسخه قابل چاپ
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش میخوانند
یک قطرهی خون است و هزار اندیشه
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش...
از فکری که مریضه بهتره دوری بـــاشـــــه ...
همــیشه پایــیز که می شد،
عاشقــانــه هــایم فوران می کــرد.
نگــاهــم نــکن.
پایــیز امســال عاشــق نیــســتم............. !!
دیگه به آینه ها هم اعتماد ندارم؛ کلاهی که سرم گذاشتی رو نشون نمیدن.....
تمام حرفهای ناگفته ام ؛ همین سکوتی است.....که می شنوی....
من و تو "مــــــــــا " شده ایم نمی دانستم که "ما "یمان آوازی می شود برای گاوی که در طویله ی دلت مخفی کرده بودی.......
لعنتی ســـلام مــــرا بــــــه غـــرورت برســــــان
و بـــه او بگــــو
بـهـــای قــــــامــت بــلنــــدش تــنــهــایـیـســـــت...!!
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است...
بهم نگاه نکردی،گذاشتم پای نجابتت....
برام ناز کردی،گفتم یکی یدونه اس....
همیشه لبخندامو بدون جواب گذاشتی،گذاشتم پای جدیتت...
میشه بگی این چشمک زدنت واسه اینو و اونو پای چیت بذارم؟؟؟
تا جایی که یادمه تیک نداشتی....!
بازم دمت گرم...
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــاد کن ...
وقتــــی ای دل به گیســــوی پریشـــون میرســـــی خودتـــو نگــــــــــــــــه دار ...