ما قلم هایم در دست ولی / کز لب ما میچکد ذکر علی
ذکر مولایم علی اعجاز کرد / عقده ها را از زبانم باز کرد
نمایش نسخه قابل چاپ
ما قلم هایم در دست ولی / کز لب ما میچکد ذکر علی
ذکر مولایم علی اعجاز کرد / عقده ها را از زبانم باز کرد
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
امروز علی یکه و تنهاست / آماج هجوم اهرمن هاست
او کسیت گلی ز باغ زهرا / پرورده ی درد و داغ زهرا
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
شیعگی تنها نماز و روزه نیست / آب تنها در میان کوزه نیست
کوزه را پر کن ز آب معرفت / تا دراو جوشد شراب معرفت
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابـر؛ با آن پوستين سردِ نمناکش
آسمان آبي شد از اظهار رحمت، از چه رو / طوطيان، پرواز خود را در سخن پيچيده اند
شهريارا چارده منزل عقوبت ديده ام / چشم ما را بر در بيتِ الحُزن پيچيده اند
در هوایی از مهر
کاغذی از پر گلهای سپید
نه به یک بار و به ده بار،
که هزاران، شاید
می نهم در سبدی
از گل نیلوفر و احساس دلم
می سپارم
به دل قاصدکی تا برساند به دلت
تا بدانی
دل من
غرق تمنای نگاه تو هنوز
می نویسد شب و روز:
« خوب نازنین من
از همیشه تا هنوز
دوستت می دارم!...»
ز فراق چون ننالم من دل شکسته چون نی؟
که بسوخت بند بندم ز حرارت جدایی