کسی در این سوز و سرما دست هایت را نمی گیرد .
در جیب بگذارشان ،
شاید ذره ای خاطره ته جیبت مانده باشد
که هنوز هم گرم است .
نمایش نسخه قابل چاپ
کسی در این سوز و سرما دست هایت را نمی گیرد .
در جیب بگذارشان ،
شاید ذره ای خاطره ته جیبت مانده باشد
که هنوز هم گرم است .
بگذار به خواب روم
خوابی زمستانی
پلک هایم
....
بی انگیزه تر از پیش اند
از تو بگذشتم و بگذاشتمت، با دگران
رفتم از کوی تو لیکن، عقبسر، نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران...!
انقدر حالم خرابه که اگر
با کسی چیزی بگم از رازم
بدون اینکه خودم خواسته باشم
تو رو از چشم همه میندازم
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت …
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.
“دکتر علی شریعتی”
نگذار هركسي از راه رسيد با ساز دلت تمرين نوازندگي كند... !
خدایا!
در انجماد نگاهای سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ شده؟؟؟؟
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:A...3TnBo1gEkIJwtP
خدا را چه دیدی دوست من!
شاید یک روز «درد» قیمت پیدا کرد و ما ثروتمند شدیم!