چشم بسته می شود راه رفت و زمین نخورد اگر دستت در دست خدا باشد...
- - - به روز رسانی شده - - -
چشم بسته می شود راه رفت و زمین نخورد اگر دستت در دست خدا باشد...
نمایش نسخه قابل چاپ
چشم بسته می شود راه رفت و زمین نخورد اگر دستت در دست خدا باشد...
- - - به روز رسانی شده - - -
چشم بسته می شود راه رفت و زمین نخورد اگر دستت در دست خدا باشد...
زنـدگـی مـا بـازتـاب بـاورمـان اسـت
هـنـگـامـی کـه عـمـیـق تـریـن بـاورهـای خـود را دربـاره زنـدگـی تـغـیـیـر مـی دهـیـد . . .
زنـدگـی هـم بـه هـمـان انـدازه تـغـیـیـر مـی کـنـد ! . . .
زندگی بدون روزهای بد نمی شود، بدون روزهای اشک،درد و خشم و غم.
اما روزهای بد همچون برگ های پاییزی ، باور کن که شتابان فرو می ریزند و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی استخوان می شکنند و درخت استوار و مقاوم بر جای می ماند.
برگ های پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت سهمی از یاد نرفتنی دارند.
( نادر ابراهیمی)
بازم دلم گرفته ، مي خوام يهکم ببارم
وقتي سبک تر شدم ، چشمامو هم بذارم
بازم تو دام غربت ،کبوترام اسيرن
اگه تو رو نبينن ، دق مي کنن مي ميرن
بازم غروب کهمي شه ، با ياد تو مي شينم
هر چي که غصه دارم ، از چشم تو مي بينم
باز آسمونه چشمام ، هواي گريه دارن
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،وسط گریه هایش بگویم:غصه نخور خودم جان!درست می شود!درست می شود!اگر هم نشد به جهنم...تمام می شود...بالاخره تمام می شود...!!!
به "سگ" استخون بدی ..
دورت میگرده
واست دم تکون میده !!!من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!
- - - به روز رسانی شده - - -
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...
؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ....
کلاغ جان!
قصه من به سر رسید...سوار شو!
تو را هم تا خانه ات می رسانم...
بعضی از متن هام رو با بُغض نوشتم !.!.!
لُـــطـــفــا
با درد بخوانیــــد ...
چرا نگاه می کنی ؟ تنها ندیده ای ؟
به من نخند ...
من هم روزگاری
عزیز دل کسی بودم ...
- - - به روز رسانی شده - - -
به چشم هایت بگو ...
آنقدر برای دلم ..... رجز نخوانند ...
من اهل جنگ نیستم ...
شـــاعـــرم !
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم ...
شعری می نویسم ، آنوقت
اگر توانستی ...
مرا در آغوش نگیر ...
حرف زیاد است ...
اما گاهی نمی دانی چه بگویی !.!.!
گاهی فقط باید رفت ...
چیزی شبیه کم آوردن !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
حرف زیاد است ...
اما گاهی نمی دانی چه بگویی !.!.!
گاهی فقط باید رفت ...
چیزی شبیه کم آوردن !!!
برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
خدایا منو نگا..........
خدایا...........
کودکان گلفروش رامی بینی....
...
مردان خانه به دوش.............
دختران تن فروش................
مادران سیاه پوش.................
واعظا ن دین فروش..............
پسران کلیه فروش.................
زبان های عشق فروش............
انسان های آدم فروش...........
همه را می بینی؟؟؟
میخواهم یک تکه آسما ن کلنگی بخرم!!!
دیگر زمینت بوی زند گی نمی دهد...
دلـــــم برای تــو کــه نه
ولـی َبرای روزهــای باهم بودنمـان تَنـگ شده
برای تــو که نه ،
ولی برای " مواظِب خودت باش" شنیدن تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
...
ولی برای نگاهی که تا پیچ سَرکوچه تعقیب ام میکرد تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
ولی برای دلی که نگرانم میشد تَنـگ شده
راستش ! برای اینها که نه
برای خودت ... دلَم خیــلی تَنـگ شده !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
دلـــــم برای تــو کــه نه
ولـی َبرای روزهــای باهم بودنمـان تَنـگ شده
برای تــو که نه ،
ولی برای " مواظِب خودت باش" شنیدن تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
...
ولی برای نگاهی که تا پیچ سَرکوچه تعقیب ام میکرد تَنـگ شده
برای تـــو که نه ،
ولی برای دلی که نگرانم میشد تَنـگ شده
راستش ! برای اینها که نه
برای خودت ... دلَم خیــلی تَنـگ شده !!!
کاش گاهی مردبودم!!!
میشد تنهایی آم را به خیابان بیاورم!!!سیگاری دود کنم!!!
...
و نـگـران نـگـاه هـای مـردم نـبـاشـم !!!
کـاش گـاهـی مـرد بـودم !!!
مـی شـد شـادی اَم را بـہ کـوچـه هـا بـریـزم ...
بـا صـدای بـلـنـد بـخـنـدم٬
و هـیـچ مـاشـیـنـی بـرای سـوار کـردنـم تـرمـز نـکـنـد..
نوبت من شده بودکه معلم پرسید
صرف کن رفتن را
و شروع کردم من
رفتم ...،رفتی..... ،رفت .......... ،
و سکوتی سرسخت
همه جا را پر کرد
سردی ِ احساسش
فاصله را رو کرد
آری رفتی ... رفت
و من اکنون تنها
مانده ام در اینجا
شادی ام غارت شد
من شکستم در خود
سهم من غربت شد
من دچارش بودم
بغض یک عادت شد
خاطرات سبزش
روی قلبم حک شد
رفت و در شکوه شب
با خدا تنها شد
و حضورش در من
آسمانی تر شد
اشک من جاری شد
صرف ِ فعل ِ رفتن
بین غم ها گم شدو معلم آرام
اشک را شد همگام
نزدیکتر آمدروی دفترم نوشت:
تلخ ترین فعل جهان رفتن شد
- - - به روز رسانی شده - - -
نوبت من شده بودکه معلم پرسید
صرف کن رفتن را
و شروع کردم من
رفتم ...،رفتی..... ،رفت .......... ،
و سکوتی سرسخت
همه جا را پر کرد
سردی ِ احساسش
فاصله را رو کرد
آری رفتی ... رفت
و من اکنون تنها
مانده ام در اینجا
شادی ام غارت شد
من شکستم در خود
سهم من غربت شد
من دچارش بودم
بغض یک عادت شد
خاطرات سبزش
روی قلبم حک شد
رفت و در شکوه شب
با خدا تنها شد
و حضورش در من
آسمانی تر شد
اشک من جاری شد
صرف ِ فعل ِ رفتن
بین غم ها گم شدو معلم آرام
اشک را شد همگام
نزدیکتر آمدروی دفترم نوشت:
تلخ ترین فعل جهان رفتن شد
بعضی وقت ها سکوت میکنـــــــــیم!
چون اونقدر رنجیدیم که نمی خوایم حرف بزنیم...
بعضی وقت ها سکوت میکنــــــــیم!
چون واقعا حرفی واسه گفتن نداریـــــــم...
گاهی سکوتمون یه اعتراض_
گاهی یه انتظار....حتی یه اعتراف...
امــــــا بیشتر وقت ها سکوت واسه اینه که :
هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که تو وجودمون داریم رو توصیف کنه...
دویدیم و دویدیم هیچ جا رامون ندادن
گفتن که توی جاده دونده ها زیادن
دویدیم و دویدیم فایده نداشت دویدن
به همه چی رسیدیم به جز به خود رسیدن
دویدیم و دویدیم توکوچه های بن بست
می رفتیم و می گفتن خسته نشید بازم هست
دویدیم و دویدیم جاده ها بسته بودن
پلای تو راهمون همه شکسته بودن
دویدیم و دویدیم رفتیم تو خط عادت
کم کم به هم می کردن دونده ها حسادت
دویدیم و دویدیم راها خاکستری شد
حرفای عاشقونه کم رنگ و سرسری شد
دویدیم و دویدیم اسفندی دود نکردن
گفتن فقط زیر لب، کاش دیگه بر نگردن
دویدیم و دویدیم خوردیم به سنگ و صخره
طاقتمون تموم شد تا دریا قطره قطره
دویدیم و دویدیم سیبا رسیده بودن
سه فصل آزگار بود همه دویده بودن
دویدیم و دویدیم تا رسیدیم به دیوار
اون ور دیوارم باز، خوردیم به فصل تکرار
دویدیم و دویدیم ، قصه زندگی بود
که واسه اون دویدن ، فقط دیونگی بود
- - - به روز رسانی شده - - -
دویدیم و دویدیم هیچ جا رامون ندادن
گفتن که توی جاده دونده ها زیادن
دویدیم و دویدیم فایده نداشت دویدن
به همه چی رسیدیم به جز به خود رسیدن
دویدیم و دویدیم توکوچه های بن بست
می رفتیم و می گفتن خسته نشید بازم هست
دویدیم و دویدیم جاده ها بسته بودن
پلای تو راهمون همه شکسته بودن
دویدیم و دویدیم رفتیم تو خط عادت
کم کم به هم می کردن دونده ها حسادت
دویدیم و دویدیم راها خاکستری شد
حرفای عاشقونه کم رنگ و سرسری شد
دویدیم و دویدیم اسفندی دود نکردن
گفتن فقط زیر لب، کاش دیگه بر نگردن
دویدیم و دویدیم خوردیم به سنگ و صخره
طاقتمون تموم شد تا دریا قطره قطره
دویدیم و دویدیم سیبا رسیده بودن
سه فصل آزگار بود همه دویده بودن
دویدیم و دویدیم تا رسیدیم به دیوار
اون ور دیوارم باز، خوردیم به فصل تکرار
دویدیم و دویدیم ، قصه زندگی بود
که واسه اون دویدن ، فقط دیونگی بود
میخواهمتـــــــــــــــــ ـــ…
ولــــی…
دوری…
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانـــــــت میرسد
نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ
http://ts3.mm.bing.net/th?id=H.46257...38170&pid=15.1
- - - به روز رسانی شده - - -
تو سینه این دل من میخواد آتیش بگیره
مونده سر دوراهی چه راهی پیش بگیره
یكی حالا پیدا شده قدر اون رو میدونه
رگ خواب یار من رو رقیب من میدونه
یكی حالا پیدا شده قدر اون رو میدونه
رگ خواب یار من رو رقیب من میدونه
وای دارم آتیش میگیرم
دیگه از غصه و غم دلم میخواد بمیرم
وای اگه برگرده پیشم
براش پروانه میشم ازش جدا نمیشم
مرا طلای گنبد تو بی قرار میکند
کسی مرا به دوش ابرها سوار میکند
خیال میکند که دیدن تو قسمتش شده
همین کسی که دارد از خودش فرار میکند
http://s2.picofile.com/file/76545768...c5f0c8_425.jpg
http://s2.picofile.com/file/76545785...83308c_425.jpg
دلم پُر است
از تو!
دلت پُر است
از من!
گاهـــﮯ...حجم ِ בلتنگـﮯ ـهايَـ مآنقدر زيــآد مـﮯ شـوב
ڪــﮧ دنيــا با تمامـ ِ وسعتش برايَــ م تنگ مـﮯشوב
בلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش ِ روزگارش
بـﮧ مَــ טּ ڪـﮧ رسيـב از حرڪـت ايستاב
دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ בلتنگـﮯـهايَـ م رـآ نديـב
دلتنگ ِ خوבمـخوבے ڪـﮧ مدتهاست گم ڪـرבه امـ ...
دلـت را بتـکان ...
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...
کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...
خـانه تـکانی دلـت مبـارک
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...sh_omomi70
آرزو کن با من که اگر خواست زمستان برود
گرمی ِ دست ِ تو اما باشد
آرزو کن با من“ما” ی ما ” من” نشود
سایه ات از سر ِ تنهایی ِ من کم نشود . . .
http://uc-njavan.ir/images/qzn2f6ejpzkq90b3k9f.jpg
میلرزم … سرد بود آب پاکی که رو دستم ریختی …
ازمیان لیوان ها ...
به لیوانی شکسته فکرمی کنیم ....
ازمیان پرندگان...
به مرغی که در دست همسایه غاز می شود...
و از میان آدم ها ...
به کسی که از دست داده ایم...
همیشه چیزی که نیست بهتر است...
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور،
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی تفسیر سه کلمه است .
خندیدن
بخشیدن
فراموش کردن
پس :
بخند ..... ببخش...... و ......فراموش کن
زندگی همین است
هر خاطره ، غروبی دارد
هر غروبی ، خاطره ای
و ما جایی بینِ امید و انتظار ، چشم میکشیم تا روزگار مان بگذرد
گاهی هم فرق نمی کند چگونه
فقط بگذرد ....
در سینه دلم گم شده
تهمت به که بندم ؟
غیر تو کسی راه در این خانه ندارد . . . !!!
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم . . .
با عروسک هايــــ ــم ديگــ ــر بازي نمي کنم
بــ ـزرگـــ ــ شــ ـــدم...
خود عروسکـــ ــــــي شدم آنقـــ ـــدر بازي ام دادند کـ ه
قلبم با تکـ ه پارچـ ه هاي رنگارنگ وصلـ ه خورده است
لااقل، تــ ــــو ديگر قــ ـــلب پارچـ ه اي ام را
پـ ـــاره نکن...
http://roozgozar.com/gallery/images/...B%8C-26981.jpg
خيلي بده... سنگ صبور باشي و همه بيان باهات درد و دل كنن،توأم سعي كني آرومشون كني و آخرم بخندونيشون...اما وقتي خودت دلت گرفت... كسي نباشه كه با حرفاش حداقل يكمي آرومت كنه ...
گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم، باهات قهرم، دیگه تموم، دیگه دوستت ندارم...! وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس؟ غلط میکنی که میری! مگه دست خودته؟ رفتن به این راحتی نیست...! اما نمیدانم چه حکمتیست که آدمی , همیشه اینجور وقتها میشنود: به جهنم
سلام اي چشم باراني ! پناهم مي دهي امشب ؟ سوالم را که مي داني ! پناهم مي دهي امشب ؟ منم آن آشناي ساليان گريه و لبخند و امشب رو به ويراني ، پناهم مي دهي امشب ؟ ميان آب و گل رقصان ، ميان خار و گل خندان در آن آغوش نوراني ، پناهم مي دهي امشب ؟ دل و دين در کف يغما و من تنها و من تنها... در اين هنگام رو حاني ، پناهم مي دهي امشب ؟ به ظلمت رهسپار نور و از ميراث هستي دور در آن اسرار پنهاني ، پناهم مي دهي امشب ؟ رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن رها از حد انساني ، پناهم مي دهي امشب ؟ نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمي محفل تو از چشمم چه مي خواني ؟ پناهم مي دهي امشب ؟
این روزها احتمال برخورد شما با "گرگ" در کلان شهرها بیشتر از صحرا و جنگل است؛ مردم عوض شدن، زمونه عوض شده، میدونی؟ این روزا وقتی با یکی دست میدی، بعدش باید انگشتات رو بشماری و ببینی که همشون هستن یا نه !