چرا سوال نمی پرسی آقا فرهاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
تا حالا شده پاشنه کفشت وسط خیابون در بیاد؟؟؟؟؟؟[khejalat]
تا حالا نشده
تا حالا شده از اینر نت خسته بشی ونیایی ؟؟
آره (وقتی دلم پره)
تا حالا شده بی خودی دلت بگیره
ادامه این برنامه رو بعد از پیام های بازرگانی ببیندhttp://img.agahi24.com/2013/05/903633.jpgهیچ کس تنها نیست همراه 2وم[khanderiz] تلفن شفارش کالادوتا6[taajob][shaad]
آره شده
تا حالا شده احساس کنی وقتت برای کنکور کمه بری درس بخونی؟
تا حالا نشده
نا حالا شده می خواهی درس بخونی میگی یکم برم اینرنت وبعدا درس میخونم؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر امکان داره سوال قبلی رو جواب بدید[tafakor]
نه سوال قبلی تر [daava]
اره امان از دست شیطون توخونه اینترنت!!من که الان خاموشش می کنم!!
تا حالا شده به این فکر کنی که ضدحال و پارازیتی
من که فک نمیکنم یه وقت شما گریه کردینا.....[nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand]
نه بابا بنظرت ما مینشستیم فیلم میدیم ما فقط مسخره بازی درمیویردیم پسرا هم که توی فیلم هرچی سکانس نامناسب وهی میگفت بگو استغفراللههه[khande][khande][khande][khande][khande]
تا حالا شده گند بزنین به همه چی؟!!
are
تاحالا شده زیر معلمتون گجه بزارید؟؟؟؟
نه ولی بدترش اتفاق افتاده :عاقا ما روز اول مهر با برو بچ برنامه گذاشتیم معلمو اذیت کنیم.البته این فکرمن بود.فرماندهی عملیات با من بود.[nishkhand]بعدش روز دوم مهر رو صندلی معلم که سفید هم بود یه عالمه چسب چوب ریختیم جوری که مشخص نبود معلم ما نشست رو صندلی بعد ازچند دقیقه خواست بلند شه نتونست زور زدنای اون یه طرف منفجر شدن کلاس از یه طرف دیگه.یهو مدیر هم اومد داخل این صحنه رو که دید یه داد زد سرمون رفت کمک معلم با هم هرچی زور زدن نتونستن معلممونو بلند کنن بیچاره با صندلی یکی شده بود.مدیرمون همین که خم شد(مدیرمون از این شلوار پارچه ای های تنگ تنش بود)همین که خم شد به معلم کمک کنه خشتکش جر خورد بخدا عین حقیقته .تازه پشتش به ما بود.کلاسمون منفجر شد.عاقا یه ضایع بازاری بود که نگو.آخرشم همه منو لو دادند که کار من بوده نامردا[nishkhand]عاقا حالا چسب چوبه بگیم کارمن بوده .جر خوردن شلوار مدیرمون تقصیر من بود عایا؟!این شداز مدرسه اخراج شدم و به زور تو یه مدرسه دیگه رام دادند[nishkhand][nishkhand]حالا کتک خوردنام از معلم و مدیر و بابام و کسر نمره انضباط و دادگاه و سازمان حمایت از حقوق کودکان و ...بماند نگم بهتره[nishkhand]مدیرمونو هنوزم میبینم بیچاره هروقت چشش میفته تو چشمم عرق سرد بر پیشانیش میشینه و خاطره های گذشته براش تداعی میشه.از من خیلی میترسه .هروقت میبینمش شلوار بگی پاشه .دیگه عبرت گرفته شلوار تنگ اونم پارچه ای اونم فاق کوتاه نپوشه.عاقا بده من زمینه عبرت دیگران رو فراهم کردم؟!درکل من یه همچین بچه شری بودم!مامانم میگفت بچه های مردم اصلا اونقدرمیترسن که روز اول مهر نمیرن مدرسه یا با ماماناشون میان و سه ساعت با گریه و زاری وداع میکنن اونوقت بچه من تو 7سالگی عملیات طراحی میکنه.بچست من دارم؟!!![nishkhand]
تاحالا شده بخواییدفریادبزنیدو خودتونو خالی کنین ولی موقعیتش جور نباشه وداغونتون کنه این موضوع؟
آره ولی اینا همه جزیی از زندگی ماست و به قول سهراب
"زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم"
تا حالا شده کاری رو انجام بدی که خودت ازش بدت بیاد؟
اره شده از ته دل بخواب اما بهش نرسیدم