چه غم بود به همه حال کوه ثابت را / که موجهای چُنان قلزم گران گیرد
نمایش نسخه قابل چاپ
چه غم بود به همه حال کوه ثابت را / که موجهای چُنان قلزم گران گیرد
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
دوستا توجه کنند که مشاعره با حرف اول مصراع دوم است
دران نفس که بمیرم درارزوی توباشم
بدان امیددهم جان که خاک کوی توباشم
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت استدوستا توجه کنند که مشاعره با حرف اول مصراع دوم است حرف بعدی(چ)
چو زر عزیز وجود است نظم من آری / قبول دولتیان کیمیای این مس شد
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد