-
پاسخ : صفحه ی 222 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی النمل
(آیه 11)
اما در این آیه استثنایى براى جمله «إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ» بیان کرده، مىگوید: «مگر کسى که ستم کند سپس (در مقام توبه و جبران بر آید و) بدى را تبدیل به نیکى کند که من غفور و رحیمم»، توبه او را مىپذیرم و به او نیز امنیت مىبخشم (إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 12)
سپس دومین معجزه موسى (ع) را به او ارائه کرد، فرمود:
«و دستت را در گریبانت داخل کن هنگامى که خارج مىشود، سفید و درخشنده است بىآنکه عیبى در آن، باشد» (وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ).
یعنى این سفیدى ناشى از بیمارى «برص» نیست، بلکه نورانیت و درخشندگى و سفیدى جالبى است که خود بیانگر وجود یک معجزه و امر خارق عادت است.
باز براى این که به موسى (ع) لطف بیشترى کند و به منحرفان امکان بیشترى براى هدایت دهد، مىگوید: معجزات تو منحصر به این دو نیست، بلکه این دو معجزه «در زمره معجزات نهگانهاى است که تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده مىشوى آنان قومى فاسد و طغیانگرند» و نیاز به راهنمایى دارند، مجهز به معجزات بزرگ فراوان (فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
از ظاهر این آیه چنین استفاده مىشود که این دو معجزه جزء نه معجزه معروف موسى بوده است نه اضافه بر آن.
(آیه 13)
بالاخره موسى (ع) با قویترین سلاح معجزه، مسلح شد، و به سراغ فرعون و فرعونیان آمد و آنها را به سوى آیین حق دعوت کرد قرآن در این آیه مىگوید: «هنگامى که آیات روشنى بخش ما به سراغ آنان آمد گفتند: این سحر آشکارى است» (فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ).
و مىدانیم این تهمت تنها در مورد موسى (ع) نبود، بلکه متعصبان لجوج براى توجیه مخالفتهاى خود با انبیا تهمت سحر را مطرح مىنمودند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/190/
-
پاسخ : صفحه ی 222 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی النمل
(آیه 14)
جالب این که در این آیه قرآن اضافه مىکند: این اتهامات به خاطر آن نبود که راستى در شک و تردید باشند، بلکه آنها «معجزات را از روى ظلم و برترى جویى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین و اطمینان داشتند» (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا). از این تعبیر به خوبى استفاده مىشود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد، و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند.
در پایان آیه به عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنى به سر انجام شوم فرعونیان و غرق و نابودى آنها اشاره کرده، مىگوید:
«پس بنگر سر انجام تبهکاران و مفسدان چگونه بود»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).
(آیه 15)
حکومت داود و سلیمان: به دنبال نقل گوشهاى از داستان موسى (ع) به بحث پیرامون دو تن دیگر از پیامبران بزرگ الهى، «داود» و «سلیمان» مىپردازد، که اینها نیز از پیامبران بنى اسرائیل بودند، و تفاوتى که تاریخ آنها با تواریخ پیامبران دیگر دارد این است که اینها بر اثر آمادگى محیط فکرى و اجتماعى بنى اسرائیل توفیق یافتند دست به تأسیس حکومت عظیمى بزنند، و آیین الهى را با استفاده از نیروى حکومت، گسترش دهند، لذا از لحن سر گذشت پیامبران دیگر که با مخالفت شدید قوم خود رو برو مىشدند در اینجا خبرى نیست.
جالب این که قرآن سخن را از مسأله «موهبت علم» که زیر بناى یک حکومت صالح و نیرومند است شروع کرده، مىگوید: «و ما به داود و سلیمان علم قابل ملاحظهاى بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً).
روشن است که «علم» در اینجا معنى گسترده و وسیعى دارد که علم توحید و اعتقادات مذهبى و قوانین دینى، و همچنین علم قضاوت، و تمام علومى را که براى تشکیل چنان حکومت وسیع و نیرومندى لازم بوده است در بر مىگیرد.
و به دنبال این جمله از زبان داود و سلیمان چنین نقل مىکند: «و آنها گفتند:
حمد و ستایش از آن خداوندى است که ما را بر بسیارى از بندگان مؤمنش برترى بخشید» (وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلى کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ).
جالب این که بلا فاصله بعد از بیان موهبت بزرگ «علم»، سخن از «شکر» به میان آمده، تا روشن شود هر نعمتى را شکرى لازم است، و حقیقت شکر آن است که از آن نعمت در همان راهى که براى آن آفریده شده است استفاده شود و این دو پیامبر بزرگ از نعمت علمشان در نظام بخشیدن به یک حکومت الهى حد اکثر بهره را گرفتند.
(آیه 16)
در این آیه نخست اشاره به ارث بردن سلیمان از پدرش داود کرده، مىگوید: «سلیمان وارث داود شد» (وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ). و همه مواهب او را به ارث برد.
سپس قرآن مىافزاید: «سلیمان گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعلیم شده» (وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ).
«و از همه چیز به ما داده شده است، و این فضیلت آشکارى است» (وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ).
یعنى تمام وسائلى را که از نظر معنوى و مادى براى تشکیل این حکومت الهى لازم است به ما داده شده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/192
-
صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل
[golrooz] صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَٰنَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ(17)
و براي سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمع آوري شدند و [براي رژه] دسته دسته گرديدند(17)
حَتَّيٰٓ إِذَآ أَتَوْا۟ عَلَيٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَٰٓأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا۟ مَسَٰكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَٰنُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(18)
تا آنگاه كه به وادي مورچگان رسيدند مورچه اي [به زبان خويش] گفت اي مورچگان به خانه هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند(18)
فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِيٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِيٓ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَيٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَٰلِحًا تَرْضَيٰهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّٰلِحِينَ(19)
[سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتي را كه به من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي سپاس بگزارم و به كار شايسته اي كه آن را مي پسندي بپردازم و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات داخل كن(19)
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَآ أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَآئِبِينَ(20)
و جوياي [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است كه هدهد را نمي بينم يا شايد از غايبان است(20)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَا۟ذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(21)
قطعا او را به عذابي سخت عذاب مي كنم يا سرش را مي برم مگر آنكه دليلي روشن براي من بياورد(21)
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍۭ بِنَبَإٍ يَقِينٍ(22)
پس ديري نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزي آگاهي يافتم كه از آن آگاهي نيافته اي و براي تو از سبا گزارشي درست آورده ام(22)
إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ(23)
من [آنجا] زني را يافتم كه بر آنها سلطنت مي كرد و از هر چيزي به او داده شده بود و تختي بزرگ داشت(23)
وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَٰنُ أَعْمَٰلَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ(24)
او و قومش را چنين يافتم كه به جاي خدا به خورشيد سجده مي كنند و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتيجه [به حق] راه نيافته بودند(24)
أَلَّا يَسْجُدُوا۟ لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ(25)
[آري شيطان چنين كرده بود] تا براي خدايي كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مي آورد و آنچه را پنهان مي داريد و آنچه را آشكار مي نماييد مي داند سجده نكنند(25)
اللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ۩(26)
خداي يكتا كه هيچ خدايي جز او نيست پروردگار عرش بزرگ است(26)
۞ قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَٰذِبِينَ(27)
گفت خواهيم ديد آيا راست گفته اي يا از دروغگويان بوده اي(27)
اذْهَب بِّكِتَٰبِي هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ(28)
اين نامه مرا ببر و به سوي آنها بيفكن آنگاه از ايشان روي برتاب پس ببين چه پاسخ مي دهند(28)
قَالَتْ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَؤُا۟ إِنِّيٓ أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَٰبٌ كَرِيمٌ(29)
[ملكه سبا] گفت اي سران [كشور] نامه اي ارجمند براي من آمده است(29)
إِنَّهُ مِن سُلَيْمَٰنَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ(30)
كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است به نام خداوند رحمتگر مهربان(30)
أَلَّا تَعْلُوا۟ عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ(31)
بر من بزرگي مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد(31)
قَالَتْ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَؤُا۟ أَفْتُونِي فِيٓ أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّيٰ تَشْهَدُونِ(32)
گفت اي سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بي حضور شما [تا به حال] كاري را فيصله نداده ام(32)
قَالُوا۟ نَحْنُ أُو۟لُوا۟ قُوَّةٍ وَأُو۟لُوا۟ بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ(33)
گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم و[لي] اختيار كار با توست بنگر چه دستور مي دهي(33)
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا۟ قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوٓا۟ أَعِزَّةَ أَهْلِهَآ أَذِلَّةً وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ(34)
[ملكه] گفت پادشاهان چون به شهري درآيند آن را تباه و عزيزانش را خوار مي گردانند و اين گونه مي كنند(34)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل
(آیه 17)
سلیمان در وادى مورچگان! از آیات این سوره، و همچنین از آیات سوره سبأ به خوبى استفاده مىشود که داستان حکومت حضرت سلیمان جنبه عادى نداشت، بلکه توأم با خارق عادات و معجزات مختلفى بود.
در حقیقت خداوند قدرت خود را در ظاهر ساختن این حکومت عظیم و قوایى که مسخر آن بود نشان داد.
نخست مىگوید: «لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرندگان نزد او جمع شدند» (وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ).
آنقدر زیاد بودند که «باید توقف مىکردند تا به هم ملحق شوند» (فَهُمْ یُوزَعُونَ).
(آیه 18)
به هر حال، سلیمان با این لشکر عظیم حرکت کرد «تا به سر زمین مورچگان رسیدند» (حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ).
در اینجا «مورچهاى (از مورچگان، همنوعان خود را مخاطب ساخت و) گفت: اى مورچگان! داخل لانههاى خود شوید تا سلیمان و لشکریانش شما را پایمال نکنند در حالى که نمىفهمند»! (قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ) لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 19)
«سلیمان از شنیدن این سخن مورچه تبسم کرد و خندید» (فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها).
در اینجا سلیمان رو به درگاه خدا کرد و چند تقاضا نمود.
نخست این که: «عرضه داشت: پروردگارا! راه و رسم شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به من الهام فرما» (وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ).
تا بتوانم با بسیج همه نیروهایم این همه نعمتهاى عظیم را در راهى که تو فرمان دادهاى و مایه خشنودى توست به کار گیرم و از مسیر حق منحرف نگردم.
دیگر این که مرا موفق دار «تا عمل صالحى به جاى آورم که تو از آن خشنود مىشوى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).
و بالاخره سومین تقاضایش این بود که عرضه داشت: پروردگارا! «مرا به رحمتت در زمره بندگان صالحت داخل گردان» (وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ).
یعنى هدف نهایى به دست آوردن قدرت، انجام عمل صالح است و عمل صالح نیز مقدمهاى است براى جلب خشنودى و رضاى خدا که هدف نهایى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/192
-
پاسخ : صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل
(آیه 20)
داستان هدهد و ملکه سبا: در اینجا به فراز دیگرى از زندگى شگفتانگیز سلیمان اشاره کرده، و ماجراى هدهد و ملکه سبا را باز گو مىکند.
نخست مىگوید: «سلیمان در جستجوى آن پرنده [هدهد] بر آمد» (وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ).
این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور و اوضاع حکومت خود بود و حتى غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمىماند! بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است، چنانکه در ادامه سخن، قرآن مىافزاید، سلیمان «گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمىبینم» (فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ). «یا این که او از غائبان است» (أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ).
یعنى آیا او بدون عذر موجهى حضور ندارد و یا با عذر موجهى غیبت کرده است؟
(آیه 21)
«سلیمان» براى این که حکم غیابى نکرده باشد، و در ضمن غیبت هدهد روى بقیه پرندگان- تا چه رسد به انسانهایى که پستهاى حساسى بر عهده داشتند- اثر نگذارد افزود: «من او را قطعا کیفر شدیدى خواهم داد»! (لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً).
«یا او را ذبح مىکنم»! (أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ).
«یا (براى غیبتش) باید دلیل روشنى به من ارائه دهد» (أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
در حقیقت سلیمان (ع) تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود، ضمنا نشان داد که او حتى در برابر پرنده ضعیفى تسلیم دلیل و منطق است و هرگز تکیه بر قدرت و توانائیش نمىکند.
(آیه 22)
«چندان درنگ نکرد» که هدهد آمد (فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ).
بازگشت و با صراحت به سلیمان چنین «گفت: من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى ندارى، من از سر زمین سبا یک خبر قطعى (و دست اول) براى تو آورده ام»؟ (فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/192
-
پاسخ : صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل
(آیه 23)
هدهد در شرح ماجرا چنین گفت: «من (به سر زمین سبا رفته بودم) زنى را در آنجا یافتم که بر آنها حکومت مىکند، و همه چیز را در اختیار دارد مخصوصا تخت عظیمى داشت»! (إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ).
«هدهد» با این سه جمله تقریبا تمام مشخصات کشور سبا و طرز حکومت آن را براى سلیمان باز گو کرد.
(آیه 24)
سلیمان از شنیدن این سخن در فکر فرو رفت ولى هدهد به او مجال نداد و مطلب دیگرى بر آن افزود گفت: مسأله عجیب و ناراحت کنندهاى که من در آنجا دیدم این بود که: «مشاهده کردم آن زن و قوم و ملتش در برابر خورشید- نه در برابر اللّه- سجده مىکنند»! (وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و شیطان (بر آنها تسلط یافته و) اعمالشان را در نظرشان زینت داده» و افتخار مىکنند که در برابر آفتاب سجده مىنمایند! (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ).
و به این ترتیب «شیطان آنها را از راه حق باز داشته» (فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
آنها چنان در بت پرستى فرو رفتهاند که من باور نمىکنم به آسانى از این راه بر گردند «آنها هدایت نخواهند شد» (فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ).
(آیه 25)
سپس افزود: «آنها چرا براى خداوندى سجده نمىکنند که آنچه در آسمانها و زمین پنهان است خارج مىکند، و آنچه را مخفى مىدارید و آنچه را آشکار مىسازید مىداند» (أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
یعنى چرا براى خداوندى سجده نمىکنند که غیب آسمان و زمین و اسرار نهفته آن را مىداند.
(آیه 26)
و سر انجام سخن خود را چنین پایان مىدهد: «همان خداوندى که معبودى جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
و به این ترتیب روى «توحید عبادت» و «توحید ربوبیت» پروردگار، و نفى هر گونه شرک تأکید کرده و سخن خود را به پایان مىبرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
-
پاسخ : صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل
(آیه 27)
سلیمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در فکر فرو رفت، سپس چنین «گفت: ما تحقیق به عمل مىآوریم ببینیم تو راست گفتى یا از دروغگویان هستى»؟! (قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
سلیمان نه هدهد را متهم ساخت و محکوم کرد، و نه سخن او را بىدلیل تصدیق نمود، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.
(آیه 28)
به هر حال سلیمان نامهاى بسیار کوتاه و پر محتوا نوشت و به هدهد داد و گفت: «این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن، سپس بر گرد (و در گوشهاى توقف کن) ببین آنها چه عکس العملى نشان مىدهند»؟ (اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ).
(آیه 29)
ملکه سبا نامه را گشود و از مضمون آن آگاهى یافت و چون قبلا اسم و آوازه سلیمان را شنیده بود و محتواى نامه نشان مىداد که سلیمان تصمیم شدیدى در باره سرزمین سبا گرفته، سخت در فکر فرو رفت، و چون در مسائل مهم مملکتى با اطرافیانش به شور مىنشست از آنها دعوت کرد، رو به سوى آنها نموده «گفت: اى اشراف و بزرگان! نامه ارزشمندى به سوى من افکنده شده است»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ).
(آیه 30)
سپس ملکه سبا به ذکر مضمون نامه پرداخت و گفت: «این نامه از سوى سلیمان است و محتوایش چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان» (إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
-
پاسخ : صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل
(آیه 31)
توصیهام به شما «این است برترى جویى در برابر من نکنید، و به سوى من آیید و تسلیم حق شوید» (أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ).
آنچه در دو آیه فوق آمده، الگویى است براى طرز نامه نگارى که با نام خداوند رحمان و رحیم شروع شود و با دو جمله حساب شده جان سخن بیان گردد.
(آیه 32)
بعد از ذکر محتواى نامه سلیمان، براى سران ملت خود رو به سوى آنها کرده، چنین «گفت: اى اشراف و صاحب نظران! رأى خود را در این کار مهم براى من ابراز دارید که من هیچ کار مهمى را بىحضور شما و بدون نظر شما انجام ندادهام»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ).
(آیه 33)
«اشراف قوم» در پاسخ او چنین «گفتند: ما داراى نیروى کافى و قدرت جنگى فراوان هستیم، ولى تصمیم نهایى با توست، ببین چه دستور مىدهى» (قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی ما ذا تَأْمُرِینَ).
به این ترتیب هم تسلیم خود را در برابر دستورات او نشان دادند، و هم تمایل خود را به تکیه بر قدرت و حضور در میدان جنگ!
(آیه 34)
ملکه هنگامى که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالى که خود باطنا تمایل به این کار نداشت براى فرو نشاندن این عطش، و هم براى این که حساب شده با این جریان بر خورد، کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و ویرانى مىکشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها).
«و عزیزان اهل آن را به ذلت مىنشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً).
سپس براى تأکید بیشتر گفت: «آرى این چنین مىکنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهى بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه مىشود: «فساد و ویرانگرى» و «ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود مى اندیشند، نه به منافع ملتها و آبادى و سر بلندى آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
-
صفحه ی 224 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی النمل
[golrooz] صفحه ی 224 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌۢ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ(35)
و [اينك] من ارمغاني به سويشان مي فرستم و مي نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمي گردند(35)
فَلَمَّا جَآءَ سُلَيْمَٰنَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَآ ءَاتَيٰنِۦَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّآ ءَاتَيٰكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ(36)
و چون [فرستاده] نزد سليمان آمد [سليمان] گفت آيا مرا به مالي كمك مي دهيد آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه] بلكه شما به ارمغان خود شادماني مي نماييد(36)
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَآ أَذِلَّةً وَهُمْ صَٰغِرُونَ(37)
به سوي آنان بازگرد كه قطعا سپاهياني بر [سر] ايشان مي آوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگي نداشته باشند و از آن [ديار] به خواري و زبوني بيرونشان مي كنيم(37)
قَالَ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَؤُا۟ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ(38)
[سپس] گفت اي سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براي من مي آورد(38)
قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ(39)
عفريتي از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزي براي تو مي آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم(39)
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِيٓ ءَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ(40)
كسي كه نزد او دانشي از كتاب [الهي] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زني برايت مي آورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسي مي كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مي گزارد و هر كس ناسپاسي كند بي گمان پروردگارم بي نياز و كريم است(40)
قَالَ نَكِّرُوا۟ لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِيٓ أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ(41)
گفت تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پي مي برد يا از كساني است كه پي نمي برند(41)
فَلَمَّا جَآءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ(42)
پس وقتي [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آيا تخت تو همين گونه است گفت گويا اين همان است و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم(42)
وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَٰفِرِينَ(43)
و [در حقيقت قبلا] آنچه غير از خدا مي پرستيد مانع [ايمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود(43)
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(44)
به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهي] شو و چون آن را ديد بركه اي پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخي مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم(44)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَيٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَٰلِحًا أَنِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ(45)
و به راستي به سوي ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه خدا را بپرستيد پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند(45)
قَالَ يَٰقَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(46)
[صالح] گفت اي قوم من چرا پيش از [جستن] نيكي شتابزده خواهان بدي هستيد چرا از خدا آمرزش نمي خواهيد باشد كه مورد رحمت قرار گيريد(46)
قَالُوا۟ اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَٰٓئِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ(47)
گفتند ما به تو و به هر كس كه همراه توست شگون بد زديم گفت سرنوشت خوب و بدتان پيش خداست بلكه شما مردمي هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد(47)
وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ(48)
و در آن شهر نه دسته بودند كه در آن سرزمين فساد مي كردند و از در اصلاح درنمي آمدند(48)
قَالُوا۟ تَقَاسَمُوا۟ بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ(49)
[با هم] گفتند با يكديگر سوگند بخوريد كه حتما به [صالح] و كسانش شبيخون مي زنيم سپس به ولي او خواهيم گفت ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم و ما قطعا راست مي گوييم(49)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 224 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی النمل
(آیه 35)
سپس ملکه افزود: ما باید قبل از هر کار سلیمان و اطرافیان او را بیازماییم و ببینیم به راستى چه کارهاند؟ سلیمان پادشاه است یا پیامبر؟ ویرانگر است یا مصلح؟ ملتها را به ذلت مىکشانند یا عزت؟ و براى این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا «من هدیه قابل ملاحظهاى براى آنها مىفرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشى را از ناحیه آنها براى ما مىآورند» (وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).
پادشاهان علاقه شدید به «هدایا» دارند، و نقطه ضعف و زبونى آنها نیز همین جاست، آنها را مىتوان با هدایاى گرانبها تسلیم کرد، اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد، معلوم مىشود «شاه» است! در برابر او مىایستیم، و گر نه پیامبر خداست در این صورت باید عاقلانه بر خورد کرد
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
-
پاسخ : صفحه ی 224 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی النمل
(آیه 36)
مرا با مال نفریبید! فرستادگان ملکه سبا با کاروان هدایا، سر زمین یمن را پشت سر گذاشتند و به سوى شام و مقر سلیمان حرکت کردند، به گمان این که سلیمان از مشاهده منظره این هدایا خوشحال مىشود، و به آنها شاد باش مىگوید، اما «هنگامى که (فرستاده ملکه سبا) نزد سلیمان آمد (سلیمان نه تنها از آنها استقبال نکرد بلکه) گفت: مىخواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید) آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است» (فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ).
مال چه ارزشى در برابر مقام نبوت و علم و دانش و هدایت و تقوا دارد؟
«بلکه شما هستید که به هدایاى خود خوشحال مىشوید» (بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ).
و به این ترتیب سلیمان، معیارهاى ارزش را در نظر آنها تحقیر کرد و روشن ساخت که معیارهاى دیگرى براى ارزش در کار است.
(آیه 37)
سپس براى این که قاطعیت خود را در مسأله «حق و باطل» نشان دهد به فرستاده مخصوص ملکه سبا چنین گفت: «به سوى آنان باز گرد (و این هدایا را نیز با خود ببر اما بدان) ما به زودى با لشکرهایى به سراغ آنها خواهیم آمد که توانایى مقابله با آن را نداشته باشند» (ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها).
«و ما آنها را از آن سر زمین آباد با ذلت خارج مىکنیم در حالى که کوچک و حقیر خواهند بود» (وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ).
چرا که در برابر آیین حق، تسلیم نشدند و از در مکر و فریب وارد گشتند.
(آیه 38)
در یک چشم بر هم زدن تخت او حاضر است! سر انجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را بر چیدند و به سوى کشورشان باز گشتند.
و ماجرا را براى ملکه و اطرافیانش شرح دادند، و بیان داشتند که او به راستى فرستاده خداست و حکومتش نیز یک حکومت الهى است.
لذا ملکه سبا با عدهاى از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوى سلیمان بیایند و شخصا این مسأله مهم را بررسى کنند تا معلوم شود سلیمان چه آیینى دارد؟
این خبر از هر طریقى که بود به سلیمان رسید، و تصمیم گرفت قدرت نمایى شگرفى کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.
لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و «گفت: اى گروه بزرگان! کدامیک از شما توانایى دارد تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند براى من بیاورد» (قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ).
(آیه 39)
در اینجا دو نفر اعلام آمادگى کردند که یکى از آنها عجیب و دیگرى عجیبتر بود.
نخست «عفریتى از جن رو به سوى سلیمان کرد و گفت: من تخت او را پیش از آن که (مجلس تو پایان گیرد و) از جاى بر خیزى نزد تو مىآورم» (قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ).
من این کار را با زحمت انجام نمىدهم و در این امانت گران قیمت نیز خیانتى نمىکنم، چرا که «من نسبت به آن توانا و امینم»! (وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ).
(آیه 40)
دومین نفر مرد صالحى بود که آگاهى قابل ملاحظهاى از «کتاب الهى» داشت، چنانکه قرآن در حق او مىگوید: «کسى که علم و دانشى از کتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آن که چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد»! (قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ).
این شخص یکى از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان بوده است، و غالبا در تواریخ نام او را «آصف بن برخیا» نوشتهاند، و مىگویند وزیر سلیمان و خواهر زاده او بوده است.
و اما در باره «علم کتاب» بسیارى از مفسران و غیر آنها گفتهاند این مرد با ایمان از «اسم اعظم الهى» با خبر بود. یعنى آن نام الهى را در درون جان خود پیاده کرده بود و آن چنان از نظر آگاهى و اخلاق و تقوا و ایمان تکامل یافته بود که خود مظهرى از آن اسم گشته بود، این تکامل معنوى و روحانى که پرتوى از آن اسم اعظم الهى است قدرت بر چنین خارق عاداتى را در انسان ایجاد مىکند. و هنگامى که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروى معنوى خود تخت ملکه سبأ را در یک «طرفة العین» نزد او حاضر کرد: «پس هنگامى که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید (زبان به شکر پروردگار گشود و) گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا مىآورم یا کفران مىکنم»؟! (فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ).
سپس افزود: «و هر کس شکر کند به سود خویش شکر کرده، و هر کسى کفران کند پروردگار من غنى و کریم است» (وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ).
تفاوت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» و «عِلْمُ الْکِتابِ»:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است که «ابو سعید خدرى» مىگوید: من از معنى «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» از محضرش سؤال کردم فرمود: «او وصىّ برادرم سلیمان بن داود بود.»
عرض کردم: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» (رعد/ 43) از چه کسى سخن مىگوید.
فرمود: «ذاک اخى علىّ بن ابی طالب او برادرم علىّ بن ابی طالب است»! توجه به تفاوت «علم من الکتاب» که علم جزئى را مىگوید، و «علم الکتاب» که «علم کلى» را بیان مىکند روشن مىسازد که میان «آصف» و «على» علیه السّلام چه اندازه تفاوت بوده است؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/194
-
پاسخ : صفحه ی 224 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی النمل
(آیه 41)
نور ایمان در دل ملکه سبا: سلیمان براى این که میزان عقل و درایت ملکه سبا را بیازماید، و نیز زمینهاى براى ایمان او به خداوند فراهم سازد، دستور داد تخت او را که حاضر ساخته بودند دگرگون و ناشناس سازند «گفت: تخت او را برایش ناشناس سازید ببینیم آیا هدایت مىشود یا از کسانى خواهد بود که هدایت نمىیابند» و آیا تخت خود را مىشناسد یا نمىشناسد؟ (قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ).
(آیه 42)
به هر حال «هنگامى که ملکه سبا وارد شد، (به او) گفته شد: آیا تخت تو این گونه است»؟ (فَلَمَّا جاءَتْ قِیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ).
«ملکه سبا» زیرکانهترین و حساب شدهترین جوابها را داد و «گفت: گویا خود آن تخت است»! (قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ).
و بلا فاصله افزود: «و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم»! (وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ).
یعنى، اگر منظور سلیمان از این مقدمه چینىها این است که ما به اعجاز او پى ببریم ما پیش از این با نشانههاى دیگر از حقانیت او آگاه شده بودیم و حتى قبل از دیدن این خارق عادت عجیب ایمان آورده بودیم.
(آیه 43)
و به این ترتیب سلیمان «او را از آنچه غیر از خدا مىپرستید باز داشت» (وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
هر چند «او قبل از آن از قوم کافر بود» (إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ).
(آیه 44)
در این آیه صحنه دیگرى از این ماجرا باز گو مىشود، و آن ماجراى داخل شدن ملکه سبا در قصر مخصوص سلیمان است.
سلیمان دستور داده بود، صحن یکى از قصرها را از بلور بسازند و در زیر آن، آب جارى قرار دهند.
هنگامى که ملکه سبا به آنجا رسید «به او گفته شد: داخل حیاط قصر شو»ِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ).
«پس هنگامى که ملکه آن صحنه را دید، گمان کرد نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه کرد» تا از آن آب بگذرد در حالى که سخت در تعجب فرو رفته بود که نهر آب در اینجا چه مىکند؟َلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها).
اما سلیمان به او «گفت: که حیاط قصر از بلور صاف ساخته شده» این آب نیست که بخواهد پا را برهنه کند و از آن بگذردالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ).
در اینجا سؤال مهمى پیش مىآید و آن این که: سلیمان که یک پیامبر بزرگ الهى بود چرا چنین دم و دستگاه تجملاتى فوق العادهاى داشته باشد؟ درست است که او سلطان بود و حکمروا، ولى مگر نمىشد بساطى ساده همچون سایر پیامبران داشته باشد؟
اما چه مانعى دارد که سلیمان براى تسلیم کردن ملکه سبا که تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زیبا و کاخ با شکوه و تشکیلات پر زرق و برق مىدانست صحنهاى به او نشان دهد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شود، و این نقطه عطفى در زندگى او براى تجدید نظر در میزان ارزشها و معیار شخصیت گردد؟! به تعبیر دیگر این هزینه در برابر امنیت و آرامش یک منطقه وسیع و پذیرش دین حق، و جلو گیرى از هزینه فوق العاده جنگ، مطلب مهمى نبود.
و لذا هنگامى که ملکه سبا، این صحنه را دید چنین «گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم»!الَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی).
«و با سلیمان در پیشگاه اللّه، پروردگار عالیمان، اسلام آوردم»َ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
خداوندا! من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشیمانم و سر تسلیم به آستانت مىسایم
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/194
-
پاسخ : صفحه ی 224 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی النمل
(آیه 45)
صالح در برابر قوم ثمود: بعد از ذکر قسمتى از سر گذشت «موسى» و «داود» و «سلیمان»- در آیاتى که گذشت- چهارمین پیامبرى که بخشى از زندگى او و قومش در این سوره مطرح مىگردد حضرت «صالح» و قوم ثمود است.
نخست مىفرماید: «و ما به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم که خداى یگانه را بپرستید» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ).
تعبیر به «أَخاهُمْ» (برادرشان) که در داستان بسیارى از انبیا آمده اشاره به نهایت محبت و دلسوزى آنان نسبت به اقوامشان مىباشد.
به هر حال تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در جمله «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» خلاصه شده است، آرى بندگى خدا، که عصاره همه تعلیمات فرستادگان پروردگار است.
سپس مىافزاید «آنها در برابر دعوت صالح به دو گروه مختلف تقسیم شدند و به مخاصمه برخاستند» مؤمنان از یک سو و منکران لجوج از سوى دیگر (فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ).
(آیه 46)
صالح براى بیدار ساختن آنها به انذارشان پرداخت و از عذابهاى دردناک الهى آنها را بر حذر داشت، اما آنها نه تنها پند نگرفتند و بیدار نشدند، بلکه همین مطلب را مستمسکى براى لجاجت خویش ساخته و با اصرار از او خواستند که اگر راست مىگویى چرا مجازات الهى دامان ما را فرو نمىگیرد- این مطلب در آیه 77 سوره اعراف صریحا آمده است.
ولى صالح به آنها «گفت: اى قوم من! چرا پیش از تلاش و کوشش براى جلب نیکیها، براى عذاب و بدیها عجله دارید»؟ (قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
چرا تمام فکر خود را روى فرا رسیدن عذاب الهى متمرکز مىکنید، اگر عذاب الهى شما را فرو گیرد، به حیاتتان خاتمه مىدهد و مجالى براى ایمان باقى نخواهد ماند، بیایید صدق گفتار مرا در برکات و رحمت الهى که در سایه ایمان به شما نوید مىدهد بیازمایید «چرا از پیشگاه خدا تقاضاى آمرزش گناهان خویش نمىکنید تا مشمول رحمت او واقع شوید» (لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
(آیه 47)
به هر حال این قوم سر کش به جاى این که اندرز دلسوزانه این پیامبر بزرگ را به گوش جان بشنوند و به کار بندند با یک سلسله سخنان واهى و نتیجهگیریهاى بىپایه به مبارزه با او برخاستند، از جمله این که «گفتند: ما هم خودت و هم کسانى را که با تو هستند به فال بد گرفتهایم» (قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ).
گویا آن سال خشکسالى و کمبود محصول و مواد غذایى بود، آنها گفتند: این گرفتاریها و مشکلات ما همه از قدوم نامیمون تو و یاران توست.
اما او در پاسخ «گفت: فال بد (و بخت و طالع شما) در نزد خداست» (قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ). اوست که شما را به خاطر اعمالتان گرفتار این مصائب ساخته و اعمال شماست که در پیشگاه او چنین مجازاتى را سبب شده.
این در حقیقت یک آزمایش بزرگ الهى براى شماست «آرى شما گروهى هستید که آزمایش مىشوید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ).
اینها آزمایشهاى الهى است، تا کسانى که شایستگى و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار شوند، و خود را اصلاح کنند.
(آیه 48)
توطئه نه گروهک مفسد در وادى القرى در اینجا بخش دیگرى از داستان صالح و قومش را مىخوانیم که بخش گذشته را تکمیل کرده و پایان مىدهد، و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحیه نه گروهک کافر و منافق و خنثى شدن توطئه آنهاست.
مىگوید: «در آن شهر (وادى القرى) نه گروهک بودند که (همیشه) فساد در زمین مىکردند و اصلاح نمىکردند» (وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ).
(آیه 49)
مسلما با ظهور صالح و آیین پاک و مصلح او، عرصه بر این گروهکها تنگ شد، اینجا بود که طبق این آیه «گفتند: بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [صالح] و خانوادهاش شبیخون مىزنیم (و آنها را به قتل مىرسانیم) سپس به ولىّ دم او مىگوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم»! (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/195
-
صفحه ی 225 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 65 از سوره ی النمل
[golrooz] صفحه ی 225 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 65 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَكَرُوا۟ مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(50)
و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند(50)
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَٰهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ(51)
پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود ما آنان و قومشان را همگي هلاك كرديم (51)
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةًۢ بِمَا ظَلَمُوٓا۟ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(52)
و اين [هم] خانه هاي خالي آنهاست به [سزاي] بيدادي كه كرده اند قطعا در اين [كيفر] براي مردمي كه مي دانند عبرتي خواهد بود(52)
وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَكَانُوا۟ يَتَّقُونَ(53)
و كساني را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند رهانيديم(53)
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِۦٓ أَتَأْتُونَ الْفَٰحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ(54)
و [ياد كن] لوط را كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مي شويد(54)
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَآءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ(55)
آيا شما به جاي زنان از روي شهوت با مردها در مي آميزيد [نه] بلكه شما مردمي جهالت پيشه ايد(55)
۞ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓا۟ أَخْرِجُوٓا۟ ءَالَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ(56)
و[لي] پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد كه آنها مردمي هستند كه به پاكي تظاهر مي نمايند(56)
فَأَنجَيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَٰهَا مِنَ الْغَٰبِرِينَ(57)
پس او و خانواده اش را نجات داديم جز زنش را كه مقدر كرديم از باقي ماندگان [در خاكستر آتش] باشد(57)
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَآءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ(58)
و باراني [از سجيل] بر ايشان فرو باريديم و باران هشدارداده شدگان چه بد باراني بود(58)
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَيٰ عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَيٰٓ ءَآللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ(59)
بگو سپاس براي خداست و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است آيا خدا بهتر ست يا آنچه [با او] شريك مي گردانند(59)
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَنۢبَتْنَا بِهِ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنۢبِتُوا۟ شَجَرَهَآ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ(60)
[آيا آنچه شريك مي پندارند بهتر است] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد و براي شما آبي از آسمان فرود آورد پس به وسيله آن باغهاي بهجت انگيز رويانيديم كار شما نبود كه درختانش را برويانيد آيا معبودي با خداست [نه] بلكه آنان قومي منحرفند(60)
أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنْهَٰرًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(61)
[آيا شريكاني كه مي پندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهي ساخت و در آن رودها پديد آورد و براي آن كوه ها را [مانند لنگر] قرار داد و ميان دو دريا برزخي گذاشت آيا معبودي با خداست [نه] بلكه بيشترشان نمي دانند(61)
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوٓءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَآءَ الْأَرْضِ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ(62)
يا [كيست] آن كس كه درمانده را چون وي را بخواند اجابت مي كند و گرفتاري را برطرف مي گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مي دهد آيا معبودي با خداست چه كم پند مي پذيريد(62)
أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَٰتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَٰحَ بُشْرًۢا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِۦٓ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَٰلَي اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(63)
يا آن كس كه شما را در تاريكيهاي خشكي و دريا راه مي نمايد و آن كس كه بادها[ي باران زا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مي فرستد آيا معبودي با خداست خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شريك مي گردانند(63)
أَمَّن يَبْدَؤُا۟ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا۟ بُرْهَٰنَكُمْ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(64)
يا آن كس كه خلق را آغاز مي كند و سپس آن را بازمي آورد و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد آيا معبودي با خداست بگو اگر راست مي گوييد برهان خويش را بياوريد(64)
قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(65)
بگو هر كه در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نمي شناسند و نمي دانند كي برانگيخته خواهند شد(65)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 225 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 65 از سوره ی النمل
(آیه 50)
هنگامى که آنها در گوشهاى از کوه بر سر راه صالح به معبدش کمین کرده بودند کوه ریزش کرد و صخره عظیمى از بالاى کوه سرازیر شد و آنها را در لحظهاى کوتاه در هم کوبید و نابود کرد! لذا قرآن مىگوید: «آنها نقشه مهمى کشیدند و ما هم نقشه مهمى کشیدیم، در حالى که آنها خبر نداشتند»! (وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 51)
سپس مىافزاید: «پس بنگر که عاقبت توطئه و مکر آنها چگونه بود که ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود کردیم»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه 52)
سپس قرآن در مورد چگونگى هلاکت و سر انجام آنها چنین مىگوید: «پس ببین این خانههاى آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان (ساقط شده و) خالى مانده»! (فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا).
آرى! آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزاند و ویران کرد.
«در این ماجرا درس عبرت و نشانه روشنى است (از پایان کار ظالمان و قدرت پروردگار) براى کسانى که مىدانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 53)
اما در این میان خشک و تر با هم نسوختند و بىگناه به آتش گنهکار نسوخت «ما کسانى را که ایمان آورده، و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم» و آنها هرگز به سر نوشت شوم بد کاران گرفتار نشدند» (وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
(آیه 54)
انحراف قوم لوط: پنجمین پیامبرى که در این سوره به زندگى او اشاره شده است، پیامبر بزرگ خدا حضرت لوط است.
نخست مىگوید: «و لوط را به یاد آور هنگامى که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشت و قبیح مىروید در حالى که (زشتى و نتایج شوم آن را) مىبینید» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
منظور از «فاحشه» در اینجا همجنس گرایى و عمل ننگین «لواط» است.
(آیه 55)
سپس مىافزاید: «آیا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مىروید» (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
و براى این که روشن سازد انگیزه این عمل جهالت و نادانى است مىافزاید:
«بلکه شما قومى جاهل و نادان هستید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
جهل به خداوند، جهل به هدف آفرینش و نوامیس خلقت و جهل به آثار شوم این گناه ننگین!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/195
-
پاسخ : صفحه ی 225 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 65 از سوره ی النمل
(آیه 56)
آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است! اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند؟
قرآن مىگوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، چرا که اینها افرادى پاکند» و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوقالعاده اخلاقى آنها بود.
آرى! در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب! یوسفهاى پاکدامن را به جرم عفت و پارسایى به زندان مىافکنند، و خاندان پیامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ به تبعید تهدید مىکنند، اما زلیخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند!
(آیه 57)
در روایات آمده است که لوط حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانوادهاش- آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد- به او ایمان نیاوردند.
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست جائى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان در هم پیچیده شود.
لذا در این آیه مىگوید: «پس ما لوط و خاندانش را رهایى بخشیدیم به جز همسرش که مقدر کردیم او جزء باقیماندگان باشد» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه 58)
و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معین- در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود- پس از آن که صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً). که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سر زمین آنها را بکلى زیر و رو کرد.
«و چه سخت و ناگوار و بد است باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 59)
در این آیه بعد از پایان شرح حال پنج پیامبر بزرگ الهى و سر نوشت قوم آنها، روى سخن را به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده و به عنوان یک نتیجه گیرى از گذشته، و مقدمهاى براى طرح گفتگو با مشرکان، چنین مىفرماید:
«بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
ستایش مخصوص خداوندى است که اقوام ننگینى همچون قوم لوط را نابود کرد، مبادا دامنه آلودگیهاى آنها سراسر زمین را فرا گیرد.
سپس مىافزاید: «و سلام و درود بر بندگان بر گزیدهاش» (وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى).
سلام بر موسى، صالح، لوط، سلیمان و داود علیهم السّلام و سلام بر همه انبیا و پیروان راستینشان.
بعد مىگوید: «آیا خداوند (که این همه توانایى و قدرت و موهبت و نعمت دارد) بهتر است یا بتهایى را که آنها شریک خدا قرار مىدهند» و مطلقا مبدأ اثر نیستند؟! (آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ).
(آیه 60)
با این همه باز مشرک مىشوید! در آیه قبل- بعد از ذکر بخشهاى تکان دهندهاى از زندگى پنج پیامبر بزرگ- سؤال کوتاه و پر معنایى مطرح شد که «آیا خداوند با این همه قدرت و توانایى بهتر است یا بتهاى بىارزشى که آنها ساختهاند».
از اینجا به بعد به شرح آن سؤال پرداخته و ضمن پنج آیه که با پنج سؤال حساب شده شروع مىشود مشرکان را تحت باز پرسى و محاکمه قرار مىدهد، و روشنترین دلائل توحید را ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بیان مىکند.
نخست به خلقت آسمانها و زمین و نزول باران و برکات ناشى از آن پرداخته چنین مىگوید: آیا بتهایى که معبود شما هستند بهترند «یا کسى که آسمانها و زمین را آفریده و براى شما از آسمان آبى فرستاد پس با آن باغهاى زیبا و سرورانگیز رویاندیم» (أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ).
در دنباله آیه روى سخن را به بندگان کرده، مىگوید: «شما قدرت نداشتید که درختان این باغهاى زیبا را برویانید» (ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها).
کار شما تنها بذرافشانى و آبیارى است، اما کسى که حیات را در دل این بذر آفریده، و به نور آفتاب و قطرات حیاتبخش باران و ذرات خاک فرمان مىدهد که این دانهها را برویانید، تنها خداست.
به تعبیر دیگر: توحید در خلقت (توحید خالق) و توحید در ربوبیت (توحید تدبیر کننده این جهان) پایهاى براى «توحید معبود» شمرده شده است.
و لذا در پایان آیه مىگوید: «آیا معبود دیگرى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«بلکه آنها گروهى هستند که (از روى نادانى، مخلوقات را) هم طراز (پروردگارشان) قرار مىدهند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/196
-
پاسخ : صفحه ی 225 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 65 از سوره ی النمل
(آیه 61)
در دومین سؤال به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمین و قرارگاه انسان در این جهان پرداخته، مىگوید: آیا معبودهاى ساختگى آنها بهتر است «یا کسى که زمین را مستقر و آرام قرار داد، و در میان آن، نهرهاى آب جارى، روان ساخت، و براى زمین، کوهاى ثابت و پا بر جا ایجاد کرد»؟! تا همچون زرهى قشر زمین را از لرزش نگاه دارند (أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ).
و نیز «میان دو دریا (از آب شیرین و شور) مانعى قرار داد» تا با هم مخلوط نشوند (وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً).
آیا بتها نقشى در این نظام بدیع و شگفتانگیز دارند؟! حتى بت پرستان چنین ادعایى نمىکنند.
لذا در پایان آیه بار دیگر این سؤال را تکرار مىکند که «آیا معبودى با اللّه هست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
نه «بلکه بیشترشان نادانند و بىخبر» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 62)
در سومین سؤال، از این سؤالات پنجگانه که مجموعهاى از یک باز پرسى و محاکمه معنوى را تشکیل مىدهد، سخن از حل مشکلات، و شکستن بن بستها و اجابت دعاهاست.
مىگوید: آیا معبودهاى بىارزش شما بهترند «یا کسى که دعاى مضطر و درمانده را هنگامى که او را بخواند به اجابت مىرساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مىکند»؟! (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ).
آرى! در آن هنگام که تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مىشود و از هر نظر درمانده و مضطر مىگردد، تنها کسى که مىتواند قفل مشکلات را بگشاید نور امید در دلها بپاشد ذات پاک اوست و نه غیر او.
از آنجا که این واقعیت به عنوان یک احساس فطرى در درون جان همه انسانهاست، بت پرستان نیز به هنگامى که در میان امواج خروشان دریا گرفتار مىشوند تمام معبودهاى خود را فراموش کرده، دست به دامن لطف «اللّه» مىزنند همان گونه که قرآن مىگوید: «هنگامى که سوار کشتى مىشوند خدا را مىخوانند در حالى که پرستش را مخصوص او مىدانند». (عنکبوت/ 65) سپس مىافزاید: نه تنها مشکلات و ناراحتیها را بر طرف مىسازد بلکه «شما را خلفاى زمین قرار مىدهد» (وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این همه) معبودى با خداست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«ولى شما کمتر متذکر مىشوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ). و از این دلائل روشن پند و اندرز نمىگیرید.
(آیه 63)
در چهارمین سؤال مسأله هدایت را مطرح کرده، مىگوید: آیا این بتها بهترند «یا کسى که شما را در تاریکیهاى صحرا و دریا (به وسیله ستارگان) هدایت مىکند»؟ (أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«و کسى که بادها را به عنوان بشارت دهندگان پیش از نزول رحمتش مىفرستد» (وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ). بادهایى که بیانگر نزول بارانند و همانند پیک مخصوص بشارت، پیشاپیش آن حرکت مىکنند. و در پایان آیه، بار دیگر، مشرکان را مخاطب ساخته، مىگوید: «آیا معبود دیگرى با خداست»؟! (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
سپس بىآنکه منتظر جواب آنها باشد اضافه مىکند: «خداوند برتر و بالاتر است از آنچه براى او شریک قرار مىدهند» (تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/196
-
پاسخ : صفحه ی 225 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 65 از سوره ی النمل
(آیه 64)
در این آیه پنجمین سؤال را که در مورد مبدأ و معاد است به این صورت مطرح مىکند: آیا معبودان شما بهترند «یا کسى که آفرینش را آغاز کرد و سپس آن را اعاده مىکند»؟! (أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«و کسى که (در میان این آغاز و انجام) شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد» (وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این حال باز هم معتقدید که) معبودى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«به آنها بگو: (اگر چنین اعتقادى دارید) دلیلتان را بیاورید اگر راست مىگویید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منظور از «رزق آسمان» باران و نور آفتاب و مانند آن است، و منظور از «رزق زمین» گیاهان و مواد غذایى مختلفى است که مستقیما از زمین مىروید یا بطور غیر مستقیم از زمین نشأت مىگیرد همچون دامها، همچنین معادن و مواد گوناگونى که انسان در زندگى خود از آن بهره مىگیرد.
(آیه 65)
از آن جا که در آیه قبل سخن از قیامت و رستاخیز به میان آمد در اینجا این مسأله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مىدهد.
نخست به پاسخ سؤالى مىپردازد که مشرکان بارها آن را مطرح کرده بودند و مىگفتند قیامت کى بر پا مىشود؟
مىفرماید: «بگو: هیچ کس از کسانى که در آسمان و زمین هستند- جز خدا- از غیب آگاه نیستند، و نمىدانند کى بر انگیخته مىشوند» (قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
ولى این منافات با آن ندارد که خداوند بخشى از علم غیب را در اختیار هر کس بخواهد بگذارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/197
-
صفحه ی 226 از قرآن کریم شامل آیات 66 تا 86 از سوره ی النمل
[golrooz] صفحه ی 226 از قرآن کریم شامل آیات 66 تا 86 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
بَلِ ادَّٰرَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْءَاخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ(66)
[نه] بلكه علم آنان در باره آخرت نارساست [نه] بلكه ايشان در باره آن ترديد دارند [نه] بلكه آنان در مورد آن كوردلند(66)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ(67)
و كساني كه كفر ورزيدند گفتند آيا وقتي ما و پدرانمان خاك شديم آيا حتما [زنده از گور] بيرون آورده مي شويم(67)
لَقَدْ وُعِدْنَا هَٰذَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(68)
در حقيقت اين را به ما و پدرانمان قبلا وعده داده اند اين جز افسانه هاي پيشينيان نيست(68)
قُلْ سِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ(69)
بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است(69)
وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُن فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ(70)
و بر آنان غم مخور و از آنچه مكر مي كنند تنگدل مباش(70)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(71)
و مي گويند اگر راست مي گوييد اين وعده كي خواهد بود(71)
قُلْ عَسَيٰٓ أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ(72)
بگو شايد برخي از آنچه را به شتاب مي خواهيد در پي شما باشد(72)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ(73)
و راستي پروردگارت بر [اين] مردم داراي بخشش است ولي بيشترشان سپاس نمي دارند(73)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ(74)
و در حقيقت پروردگار تو آنچه را در سينه هايشان نهفته و آنچه را آشكار مي دارند نيك مي داند(74)
وَمَا مِنْ غَآئِبَةٍ فِي السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَٰبٍ مُّبِينٍ(75)
و هيچ پنهاني در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتابي روشن [درج] است(75)
إِنَّ هَٰذَا الْقُرْءَانَ يَقُصُّ عَلَيٰ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(76)
بي گمان اين قرآن بر فرزندان اسرائيل بيشتر آنچه را كه آنان در باره اش اختلاف دارند حكايت مي كند(76)
وَإِنَّهُ لَهُدًي وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ(77)
و به راستي كه آن رهنمود و رحمتي براي مؤمنان است(77)
إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(78)
در حقيقت پروردگار تو طبق حكم خود ميان آنان داوري مي كند و اوست شكست ناپذير دانا(78)
فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّكَ عَلَي الْحَقِّ الْمُبِينِ(79)
پس بر خدا توكل كن كه تو واقعا بر حق آشكاري(79)
إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَيٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْا۟ مُدْبِرِينَ(80)
البته تو مردگان را شنوا نمي گرداني و اين ندا را به كران چون پشت بگردانند نمي تواني بشنواني(80)
وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي الْعُمْيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ(81)
و راهبر كوران [و بازگرداننده] از گمراهي شان نيستي تو جز كساني را كه به نشانه هاي ما ايمان آورده اند و مسلمانند نمي تواني بشنواني(81)
۞ وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ(82)
و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد جنبنده اي را از زمين براي آنان بيرون مي آوريم كه با ايشان سخن گويد كه مردم [چنانكه بايد] به نشانه هاي ما يقين نداشتند(82)
وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ(83)
و آن روز كه از هر امتي گروهي از كساني را كه آيات ما را تكذيب كرده اند محشور مي گردانيم پس آنان نگاه داشته مي شوند تا همه به هم بپيوندند(83)
حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبْتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمْ تُحِيطُوا۟ بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(84)
تا چون [همه كافران] بيايند [خدا] مي فرمايد آيا نشانه هاي مرا به دروغ گرفتيد و حال آنكه از نظر علم بدانها احاطه نداشتيد آيا [در طول حيات] چه مي كرديد(84)
وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا۟ فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ(85)
و به [كيفر] آنكه ستم كردند حكم [عذاب] بر آنان واجب گردد در نتيجه ايشان د م برنيارند(85)
أَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِيَسْكُنُوا۟ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(86)
آيا نديده اند كه ما شب را قرار داده ايم تا در آن بياسايند و روز را روشني بخش [گردانيديم] قطعا در اين [امر] براي مردمي كه ايمان مي آورند مايه هاي عبرت است(86)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 226 از قرآن کریم شامل آیات 66 تا 86 از سوره ی النمل
(آیه 66)
سپس در باره عدم آگاهى مشرکان از قیامت و شک و تردید و بىخبریشان مىفرماید: «آنها اطلاع صحیحى در باره آخرت ندارند بلکه در اصل آن شک دارند بلکه نسبت به آن نابینایند»! (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ).
چرا که نشانههاى آخرت در زندگى همین دنیا نمایان است: باز گشت زمین مرده به حیات در فصل بهار، بارور شدن درختانى که در فصل زمستان از کار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرینش، همگى دلیل بر امکان زندگى پس از مرگ است، اما آنها همچون نابینایان از کنار این صحنهها مىگذرند.
(آیه 67)
این آیه منطق منکران رستاخیز را در یک جمله بیان مىکند «کافران گفتند: آیا هنگامى که ما و پدرانمان خاک شدیم باز هم (از دل خاک) بیرون فرستاده خواهیم شد»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ).
(آیه 68)
سپس آنها مىافزایند: «این وعده بىپایهاى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده» و هرگز اثرى از آن نمایان نبوده و نیست (لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ).
«اینها جز همان افسانههاى پیشینیان نیست»، اینها اوهام و خرافات است (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
بنا بر این نخست از استبعاد شروع مىکردند و بعد آن را پایه انکار مطلق قرار مىدادند.
ضمنا آنها با این تعبیر مىخواستند سخن پیامبر را در مورد قیامت تحقیر کنند و بگویند: این از وعدههاى کهنه و بىاساس است که دیگران هم به نیاکان ما دادهاند و مطلب تازهاى به نظر نمىرسد که قابل بررسى و مطالعه باشد.
(آیه 69)
در آیات گذشته سخن از انکار معاد از سوى کفار متعصب بود.
در اینجا به جاى این که دلیلى براى آنها ذکر کند آنها را به مجازاتهاى الهى که در پیش دارند تهدید و انذار مىکند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «بگو: در روى زمین سیر کنید
(و آثار گذشتگان را ببینید) پس بنگرید عاقبت کار مجرمان و گنهکاران به کجا رسید»؟ (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).
چگونه مىگویید این وعدهها به نیاکان ما نیز داده شد و آنها نیز به آن اعتنا نکردند و ضررى هم ندیدند؟
(آیه 70)
از توطئههاى آنها نگران مباش! از آنجا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از انکار و مخالفت آنها رنج مىبرد و به راستى دلش براى آنها مىسوخت و عاشق هدایت و بیدارى آنها بود و از سوى دیگر، همواره با توطئههاى آنها مواجه بود این آیه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داده، مىگوید: «و (از تکذیب و انکار) آنها غمگین مباش» و زیاد غصه آنها را مخور (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
«و سینهات از توطئه آنان تنگ نشود» که ما پشتیبان و یار و یاور توایم (وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/197
-
پاسخ : صفحه ی 226 از قرآن کریم شامل آیات 66 تا 86 از سوره ی النمل
(آیه 71)
ولى این منکران لجوج به جاى این که از این هشدار پیامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت کار مجرمان، پند و اندرز گیرند، باز در مقام سخریه و استهزاء بر آمده «و مىگویند: اگر راست مىگویید این وعده عذاب الهى، کى واقع خواهد شد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 72)
در اینجا قرآن به پاسخ این گفتار سخریهآمیز آنها با لحنى کاملا واقع بینانه پرداخته، مىگوید: «به آنها بگو: شاید بعضى از آنچه را عجله مىکنید نزدیک و در کنار شما باشد»! (قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ).
چرا عجله مىکنید؟ چرا مجازات الهى را کوچک مىشمرید؟ چرا به خود رحم نمىکنید؟ آخر عذاب خدا شوخى نیست! احتمال بدهید به خاطر همین سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سایه افکنده باشد و به همین زودى بر شما فرود آید و نابودتان کند، این همه سر سختى براى چیست؟
(آیه 73)
سپس به بیان این واقعیت مىپردازد که اگر خداوند در مجازات شما عجله نمىکند، به خاطر فضل و رحمتش بر شماست، تا براى اصلاح خویش و جبران گذشته به قدر کافى مهلت داشته باشید.
مىگوید: «و پروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد، ولى اکثر آنها شکرگزار نیستند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).
(آیه 74)
و اگر تصور مىکنند تأخیر مجازات آنها به خاطر آن است که خداوند از نیات سوء و اندیشههاى زشتى که در سر مىپرورانند بىخبر است، اشتباه بزرگى است چرا که: «پروردگار تو آنچه را سینههاشان در خود پنهان مىدارد و آنچه را آشکار مىکنند به خوبى مىداند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ).
او به همان اندازه از خفایاى درونشان آگاه است که از اعمال برون، و اصولا پنهان و آشکار و غیب و شهود براى او یکسان است.
(آیه 75)
سپس مىافزاید: نه تنها خداوند، اسرار درون و برون آنها را مىداند، بلکه علم او به قدرى وسیع و گسترده است که «هیچ موجودى در آسمان و زمین، پنهان و مکتوم نیست مگر آن که در کتاب آشکار (علم پروردگار) ثبت است» (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
(آیه 76)
در آیات گذشته سخن از «مبدء» و «معاد» در میان بود در اینجا با طرح مسأله «نبوت» و حقانیت قرآن، این بحث را تکمیل مىکند.
به علاوه در گذشته روى سخن با مشرکان بود، و در اینجا از کفار دیگر همچون یهود و اختلافات آنها سخن مىگوید.
نخست مىفرماید «این قرآن، اکثر چیزهایى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند براى آنها بیان مىکند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
بنى اسرائیل در مسائل زیادى با هم اختلاف داشتند، در مورد «مریم» و «عیسى» و در مورد پیامبرى که بشارتش در تورات داده شده، و همچنین در بسیارى از احکام دینى و مذهبى با یکدیگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در این زمینه حق مطلب را ادا کرد
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/197
-
پاسخ : صفحه ی 226 از قرآن کریم شامل آیات 66 تا 86 از سوره ی النمل
(آیه 77)
و از آنجا که مبارزه با هر گونه اختلاف، مایه هدایت و رحمت است در این آیه به صورت یک اصل کلى مىفرماید: «قرآن، هدایت و رحمت است براى مؤمنان» (وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
آرى! هدایت و رحمت است از نظر اختلاف زدایى، و مبارزه با خرافات.
(آیه 78)
و از آنجا که گروهى از بنى اسرائیل در برابر حقایقى که قرآن باز گو کرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسلیم نشدند، در این آیه مىافزاید: «پروردگار تو میان آنها (در روز قیامت) به حکم خود داورى مىکند، و او توانا و داناست» (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).
(آیه 79)
و از آنجا که این سخنان علاوه بر بیان عظمت قرآن و تهدید بنى اسرائیل، وسیلهاى براى آرامش و آسودگى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است در این آیه مىافزاید: «بنا بر این بر خداوند توکل و تکیه کن» (فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ).
توکل بر خدایى که عزیز است و شکستناپذیر، و به هر چیز عالم و آگاه.
بر او توکل کن و از مخالفتهاى آنها نترس «چرا که تو بر حق آشکار هستى» (إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ).
(آیه 80)
در اینجا این سؤال مطرح مىشود اگر قرآن حق آشکار است، پس چرا این همه با آن مخالفت مىکنند، آیات بعد در واقع جوابگوى این سؤال است.
مىگوید: اگر آنها این حق مبین را پذیرا نمىشوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمىکند جاى تعجب نیست «چرا که تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى»! (إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى).
مخاطب تو زندگانند، آنها که روحى زنده و بیدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده نما که تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فکر و اندیشه آنها را تعطیل کرده است.
«حتى کسانى که (زندهاند اما) گوشهاى آنها کر است نمىتوانى سخن خود را به آنها برسانى، (مخصوصا) هنگامى که پشت کنند و از تو دور شوند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).
(آیه 81)
باز اگر آنها به جاى گوش شنوا چشم بینایى داشتند، در این صورت گر چه صدا به گوش آنها نمىرسید، اما ممکن بود با علامت و اشاره صراط مستقیم را پیدا کنند، اما افسوس که آنها نابینا هم هستند «و تو نمىتوانى نابینایان را از گمراهیشان باز گردانى» و هدایت کنى (وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
و به این ترتیب تمام راههاى درک حقیقت به روى آنها بسته است، قلبهایشان مرده، گوشهاشان کر و چشمهاشان نابیناست.
«تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/198
-
پاسخ : صفحه ی 226 از قرآن کریم شامل آیات 66 تا 86 از سوره ی النمل
(آیه 82)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از استعجال کفار در مورد عذاب و یا تحقق رستاخیز بود.
در اینجا اشاره به قسمتى از حوادثى که در آستانه رستاخیز صورت مىگیرد کرده، و سر نوشت دردناک این منکران لجوج را مجسم مىسازد.
مىگوید: «و هنگامى که فرمان عذاب فرا مىرسد (و آنها در آستانه رستاخیز قرار مىگیرند) جبنبدهاى را از زمین، براى آنان خارج مىکنیم که با آنها سخن مىگوید، و سخنش این است که مردم به آیات ما (خدا) ایمان نمىآوردند» (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ).
«دَابَّةُ الْأَرْضِ» در روایات متعددى بر شخص امیر مؤمنان على علیه السّلام تطبیق شده است و با در نظر گرفتن احادیث فراوان مىتوان از آن مفهوم کلىترى را استفاده کرد که بر هر یک از پیشوایان بزرگ که در آخر زمان قیام و حرکت فوقالعاده مىکنند و حق و باطل و مؤمن و کافر را از هم مشخص مىسازند منطبق مىشود.
(آیه 83)
سپس به یکى دیگر از نشانههاى رستاخیز اشاره کرده، مىگوید:
به خاطر بیاور «روزى را که ما از هر امتى گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند محشور مىکنیم، و آنها را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند» (وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ).
بسیارى از بزرگان این آیه را اشاره به مسأله رجعت و بازگشت گروهى از بد کاران و نیکو کاران به همین دنیا در آستانه رستاخیز مىدانند.
(آیه 84)
«تا زمانى که (به پاى حساب) مىآیند، (به آنان) مىگوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق بر نیامدید»؟ (حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً).
«شما چه اعمالى انجام مىدادید»؟ (أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
گوینده این سخن خداوند است و منظور از آیات، معجزات پیامبران و یا فرمانهاى الهى و یا همه اینهاست.
(آیه 85)
بدیهى است این مجرمان در مقابل هیچ یک از این دو سؤال پاسخى ندارند که بدهند لذا در این آیه اضافه مىکند: «و فرمان عذاب الهى به خاطر ظلم و ستمشان در مورد آنها صادر مىشود و آنها سخنى ندارند که بگویند»! (وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ).
این عذاب به معنى عذاب دنیاست هر گاه آیه را به معنى رجعت «رجعت از عقاید معروف شیعه است و تفسیرش در یک عبارت کوتاه چنین است: بعد از ظهور حضرت مهدى (عج) و در آستانه رستاخیز گروهى از مؤمنان خالص و کفار و طاغیان بسیار شرور به این جهان باز مىگردند، گروه اول مدارجى از کمال را طى مىکنند، و گروه دوم کیفرهاى شدیدى مىبینند.» بدانیم، و به معنى عذاب آخرت است اگر آیه را به معنى قیامت بدانیم.
(آیه 86)
حرکت زمین، یک معجزه علمى قرآن! بار دیگر در اینجا به مسأله مبدأ و معاد و نشانههاى قدرت و عظمت خداوند در عالم هستى، و همچنین حوادث رستاخیز پرداخته چنین مىگوید: «آیا ندیدند که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم» (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ).
«و روز را روشنى بخش» (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
«در این امور نشانه ها و دلائل روشنى است (از قدرت و حکمت پروردگار) براى کسانى که آماده پذیرش ایمانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/198
-
صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص
[golrooz] صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَآءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَٰخِرِينَ(87)
و روزي كه در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است به هراس افتد مگر آن كس كه خدا بخواهد و جملگي با زبوني رو به سوي او آورند(87)
وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِيٓ أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌۢ بِمَا تَفْعَلُونَ(88)
و كوهها را مي بيني [و] مي پنداري كه آنها بي حركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند [اين] صنع خدايي است كه هر چيزي را در كمال استواري پديد آورده است در حقيقت او به آنچه انجام مي دهيد آگاه است(88)
مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ(89)
هر كس نيكي به ميان آورد پاداشي بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند(89)
وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(90)
و هر كس بدي به ميان آورد به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شوند آيا جز آنچه مي كرديد سزا داده مي شويد(90)
إِنَّمَآ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ(91)
من مامورم كه تنها پروردگار اين شهر را كه آن را مقدس شمرده و هر چيزي از آن اوست پرستش كنم و مامورم كه از مسلمانان باشم(91)
وَأَنْ أَتْلُوَا۟ الْقُرْءَانَ فَمَنِ اهْتَدَيٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُنذِرِينَ(92)
و اينكه قرآن را بخوانم پس هر كه راه يابد تنها به سود خود راه يافته است و هر كه گمراه شود بگو من فقط از هشداردهندگانم(92)
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ ءَايَٰتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(93)
و بگو ستايش از آن خداست به زودي آياتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهيد شناخت و پروردگار تو از آنچه مي كنيد غافل نيست(93)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسٓمٓ(1)
طا سين ميم(1)
تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(2)
اين است آيات كتاب روشنگر(2)
نَتْلُوا۟ عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَيٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(3)
[بخشي] از گزارش [حال] موسي و فرعون را براي [آگاهي] مردمي كه ايمان مي آورند به درستي بر تو مي خوانيم(3)
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَآئِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَآءَهُمْ وَيَسْتَحْيِ نِسَآءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ(4)
فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه اي از آنان را زبون مي داشت پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را [براي بهره كشي] زنده بر جاي مي گذاشت كه وي از فسادكاران بود(4)
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا۟ فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَٰرِثِينَ(5)
و خواستيم بر كساني كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم(5)
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَحْذَرُونَ(6)
و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفي] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند بنمايانيم(6)
وَأَوْحَيْنَآ إِلَيٰٓ أُمِّ مُوسَيٰٓ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِيٓ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ(7)
و به مادر موسي وحي كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناك شدي او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمي گردانيم و از [زمره] پيمبرانش قرار مي دهيم(7)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص
(آیه 87)
این آیه به رستاخیز و مقدمات آن مىپردازد و مىگوید: «و (به خاطر بیاورید) روزى را که در صور دمیده مىشود و تمام کسانى که در آسمانها و در زمین هستند در وحشت فرو مىروند، جز کسانى که خدا بخواهد، و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر مىشوند» (وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ).
از مجموعه آیات قرآن استفاده مىشود که دو یا سه بار «نفخ صور» مىشود:
یک بار در پایان دنیا و آستانه رستاخیز، که وحشت همه را فرا مىگیرد.
بار دوم همگى با شنیدن آن قالب تهى مىکنند و مىمیرند.
بار سوم به هنگام بعث و نشور و قیام قیامت است که با نفخ صور همه مردگان به حیات باز مىگردند و زندگى نوینى را آغاز مىکنند.
ولى ظاهر آیه نشان مىدهد که در اینجا اشاره به نفخه اولى است که در پایان جهان صورت مىگیرد.
(آیه 88)
این آیه اشاره به یکى دیگر از آیات عظمت خداوند در پهنه عالم هستى کرده، مىگوید: «و کوهها را مىبینى و آنها را ساکن و جامد مىپندارى در حالى که مانند ابر در حرکتند» (وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ).
«این صنع و آفرینش خداوندى است که همه چیز را متقن آفریده» (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ).
کسى که این همه حساب و نظم در برنامه آفرینش اوست «مسلما از کارهایى که شما انجام مىدهید آگاه است» (إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ).
آیه فوق از قبیل آیات توحید و نشانه هاى عظمت خداوند در همین دنیا است و به «حرکت کره زمین» که براى ما محسوس نیست اشاره مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/198
-
پاسخ : صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص
(آیه 89)
در آیات گذشته سخنى از اعمال بندگان و آگاهى خداوند نسبت به آن در میان بود و در این آیه سخن از پاداش عمل و ایمنى آنها از فزع روز قیامت است. مىفرماید: «کسانى که حسنه و کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنها از وحشت در آن روز در امان خواهند بود» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ).
«حسنه» در اینجا مفهوم وسیعى دارد که همه اعمال نیک را در بر مىگیرد، از جمله ایمان به خدا و پیامبر اسلام و ولایت ائمه علیهم السّلام که در رأس هر کار نیک قرار دارد و مانع از آن نیست که اعمال صالح دیگر نیز در آیه جمع باشد.
(آیه 90)
سپس به نقطه مقابل این گروه پرداخته، مىگوید: «و کسانى که «سیئه» و کار بدى انجام دهند به رو در آتش افکنده مىشوند»! (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ).
و جز این توقعى نمىتوانند داشته باشند «آیا جزایى جز آنچه عمل مىکردید خواهید داشت»؟! (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آنها هنگامى که مواجه با حق مىشدند، صورت خود را بر مىگرداندند و با همان صورت از گناه استقبال مىکردند اکنون باید گرفتار چنین مجازاتى شوند.
(آیه 91)
آخرین مأموریت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سه آیه آخر این سوره، روى سخن را به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده و حقایقى را باز گو مىکند که در واقع بیانگر این واقعیت است که به آنها بگو: من وظایف خودم را انجام مىدهم، چه شما مشرکان لجوج ایمان بیاورید و چه نیاورید.
نخست مىفرماید: «من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم»! (إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ).
این شهر مقدّسى که تمام افتخار شما و موجودیتتان در آن خلاصه مىشود، شهر مقدسى که خدا آن را با برکاتش به شما ارزانى داشته ولى شما به جاى شکر نعمتش، کفران مىکنید.
آرى! من مأمورم «پروردگارى را (عبادت کنم) که این شهر را حرمت نهاده» (الَّذِی حَرَّمَها).
اما تصور نکنید که فقط این سر زمین ملک خداست بلکه «همه چیز (در عالم هستى) به او تعلق دارد» (وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ).
و دومین دستور که به من داده شده این است: «و من مأمورم که از مسلمین باشم» تسلیم مطلق در برابر فرمان پروردگار و نه غیر او (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
و به این ترتیب دو مأموریت اصلى خود را که «پرستش خداوند یگانه» و «تسلیم مطلق در برابر فرمان» اوست بیان مىدارد.
(آیه 92)
سپس ابزار وصول به این دو هدف را چنین بیان مىکند: «و (من مأمورم) قرآن را تلاوت کنم» (وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ).
از فروغ آن شعله گیرم، و از چشمه آب حیاتبخش جرعهها بنوشم، و در همه برنامهها بر راهنمایى آن تکیه کنم، آرى این وسیله من است! و به دنبال آن اضافه مىکند: تصور نکنید ایمان آوردن شما سودى به حال من و یا از آن بالاتر سودى براى خداوند بزرگ دارد، نه «پس هر کس هدایت شود براى خود هدایت مىیابد» (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ).
و تمام منافع هدایت چه در این جهان و چه در جهان دیگر عائد خود او مىشود.
«و هر کس گمراه شود» (وزر و وبالش به گردن خود اوست) بگو: من فقط از انذار کنندگان و بیم دهندگانم و عواقب شوم آن دامن مرا نمىگیرد» (وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ).
(آیه 93)
و سر انجام در آخرین آیه به پیامبر دستور مىدهد که خدا را در برابر این همه نعمتهاى بزرگ مخصوصا نعمت هدایت، حمد و ستایش کن مىفرماید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص ذات خداست» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
این حمد و ستایش هم به نعمت قرآن باز مىگردد، هم هدایت الهى و هم مىتواند مقدمهاى براى جمله بعد باشد که مىگوید: «به زودى آیاتش را به شما نشان مىدهد تا آن را بشناسید» (سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها).
این تعبیر اشاره به آن است که با گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش و خرد آدمى، هر روز پرده از آیات جدید و اسرار تازهاى از عالم هستى برداشته مىشود، و روز به روز به عظمت قدرت و عمق حکمت پروردگار آشناتر مىشوید، و این ارائه آیات هرگز قطع نمىشود و در طول عمر بشر همچنان ادامه دارد.
اما اگر با این همه، باز راه خلاف و انحراف بپیمایید، بدانید: «پروردگار شما هرگز از کارهایى که انجام مىدهید غافل نیست» (وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و اگر کیفر شما را تأخیر مىاندازد به خاطر لطفش به بندگان است.
«پایان سوره نمل»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/199
-
پاسخ : صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص
سوره قصص [28]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 88 آیه است
محتواى سوره:
این سوره در شرایطى که مؤمنین در چنگال دشمنان نیرومندى گرفتار بودند، دشمنانى که هم از نظر جمعیت و تعداد، و هم قدرت و قوت بر آنها برترى داشتند، نازل شده است. این اقلیت مسلمان، چنان تحت فشار آن اکثریت بودند، که جمعى از آینده اسلام بیمناک و نگران به نظر مىرسیدند.
از آنجا که این حالت شباهت زیادى به وضع بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان داشت، بخشى از محتواى این سوره را داستان «موسى» و «بنى اسرائیل» و «فرعونیان» تشکیل مىدهد، بخشى که در حدود نیمى از آیات این سوره را در بر مىگیرد.
و مخصوصا در آغازش نوید حکومت حق و عدالت را براى مستضعفین و بشارت در هم شکستن شوکت ظالمان را باز گو مىکند، بشارتى آرام بخش و قدرت آفرین.
بخش دیگرى از این سوره داستان «قارون» آن مرد ثروتمند مستکبر را که تکیه بر علم و ثروت خود داشت باز گو مىکند که بر اثر غرور، سر نوشتى همچون سر نوشت فرعون پیدا کرد او در آب فرو رفت و این در خاک.
و میان این دو بخش درسهاى زنده و ارزندهاى از توحید و معاد، و اهمیت قرآن، و وضع حال مشرکان در قیامت، و مسأله هدایت و ضلالت، و پاسخ به بهانه جوییهاى افراد ضعیف، آمده است که در حقیقت نتیجهاى است از بخش اول و مقدمهاى است براى بخش دوم.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که سوره قصص را بخواند به تعداد هر یک از کسانى که موسى را تصدیق یا تکذیب کردند ده حسنه به او داده خواهد شد، و فرشتهاى در آسمانها و زمین نیست مگر این که روز قیامت گواهى بر صدق او مىدهد».
بدیهى است این همه اجر و پاداش از آن کسانى است که این سوره را مىخوانند و مى اندیشند و برنامه عمل خویش قرار مى دهند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/199
-
پاسخ : صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
«طا، سین، میم» (طسم). این چهاردهمین بار است که با «حروف مقطعه» در آغاز سورههاى قرآن رو به رو مىشویم، مخصوصا «طسم» سومین و آخرین بار است.
در مورد «طسم» از روایات متعددى بر مىآید که این حروف علامتهاى اختصارى از صفات خدا، و یا مکانهاى مقدسى مىباشد، اما در عین حال مانع از آن تفسیر معروف که بارها بر روى آن تأکید کردهایم نخواهد بود که خداوند مىخواهد این حقیقت را بر همه روشن سازد که این کتاب بزرگ آسمانى که سر چشمه انقلابى بزرگ در تاریخ بشر گردید و برنامه کامل زندگى سعادتبخش انسانها را در بر دارد از وسیله سادهاى همچون حروف «الفباء» تشکیل یافته که هر کودکى مىتواند به آن تلفظ کند، این نهایت عظمت است که آن چنان محصول فوقالعاده با اهمیتى را از چنین مواد سادهاى ایجاد کند که همگان آن را در اختیار دارند.
(آیه 2)
و شاید به همین دلیل بلا فاصله بعد از این حروف مقطعه سخن از عظمت قرآن به میان آورده، مىگوید: «این (آیات با عظمت) آیات کتاب مبین (قرآن) است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ). کتابى که هم خود روشن است و هم روشنگر راه سعادت انسانها.
(آیه 3)
قرآن بعد از ذکر این مقدمه کوتاه وارد بیان سر گذشت «موسى» و فرعون شده، مىگوید: «ما به حق بر تو (بخشى) از داستان موسى و فرعون را مىخوانیم براى گروهى که ایمان مىآورند» (نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى! هدف اصلى از این آیات مؤمنانند و این تلاوت به خاطر آنها و براى آنها صورت گرفته، مؤمنانى که مىتوانند از آن الهام گیرند و راه خود را به سوى هدف در میان انبوه مشکلات بگشایند.
(آیه 4)
سپس به تفصیل آن پرداخته، مىگوید: «فرعون (استکبار و سلطهگرى و) برترى جویى در زمین کرد» (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ).
او بنده ضعیفى بود که بر اثر جهل و نادانى شخصیت خود را گم کرد و تا آنجا پیشرفت که دعوى خدایى نمود.
به هر حال او براى تقویت پایههاى استکبار خود به چند جنایت بزرگ دست زد.
نخست: «اهل آن [سر زمین] را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود» (وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً).
چرا که حکومت یک اقلیت ناچیز بر یک اکثریت بزرگ جز با برنامه «تفرقه بینداز و حکومت کن» امکانپذیر نیست! آنها همیشه از «توحید کلمه» و «کلمه توحید» وحشت داشته و دارند، آنها از پیوستگى صفوف مردم به شدت مىترسند.
آرى! فرعون مخصوصا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسیم کرد:
«قبطیان» که بومیان آن سر زمین بودند، و تمام وسائل رفاهى و کاخها و ثروتها و پستهاى حکومت در اختیار آنان بود.
و «سبطیان» یعنى مهاجران بنى اسرائیل که به صورت بردگان و غلامان و کنیزان در چنگال آنها گرفتار بودند.
دومین جنایت او استضعاف گروهى از مردم آن سر زمین بود قرآن مىگوید: «آن چنان این گروه را به ضعف و ناتوانى کشانید که پسران آنها را سر مىبرید و زنان آنها را (براى خدمت) زنده نگه مىداشت» (یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ).
فرعونیان براى تضعیف بنى اسرائیل این نقشه را طرح کرده بودند که نسل ذکور آنها را که مىتوانست قیام کند و با فرعونیان بجنگد بر اندازند، و تنها دختران و زنان را که به تنهایى قدرت بر قیام و مبارزه نداشتند براى خدمتکارى زنده بگذارند.
و در آخرین جمله این آیه به صورت یک جمع بندى و نیز بیان علت مىفرماید: «او بطور مسلم از مفسدان بود» (إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ).
طبیعى است افراد برترى جو و خود پرست تنها حافظ منافع خویشند، و هرگز حفظ منافع شخصى، با حفظ منافع جامعه که نیاز به عدالت و فدا کارى و ایثار دارد هماهنگ نخواهد بود، و بنا بر این هر چه باشد نتیجهاش فساد است در همه ابعاد زندگى.
(آیه 5)
در این آیه و آیه بعد خداوند پرده از روى اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در این زمینه بیان مىکند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند.
1- «ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم» و آنها را مشمول مواهب خود نماییم (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ).
2- «و (ما مىخواهیم) آنها را پیشوایان قرار دهیم» (وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً).
3- «و آنها را وارثان (حکومت جباران) قرار دهیم» (وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/199
-
پاسخ : صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص
(آیه 6)
چهارم: آنها را نیرومند، قوى و صاحب قدرت «و حکومتشان را در زمین پا بر جا سازیم» (وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ).
5- «و به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را از آنها [بنى اسرائیل] بیم داشتند نشان دهیم» (وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ).
این بشارتى است در زمینه پیروزى حق بر باطل و ایمان بر کفر.
این بشارتى است براى همه انسانهاى آزاده و خواهان حکومت عدل و داد و بر چیده شدن بساط ظلم و جور.
نمونهاى از تحقق این مشیت الهى، حکومت بنى اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود.
و نمونه کاملترش حکومت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و یارانش بعد از ظهور اسلام بود.
و نمونه گستردهتر آن ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین به وسیله حضرت مهدى- عج- است.
البته حکومت جهانى حضرت مهدى (عج) در آخر کار هرگز مانع از حکومتهاى اسلامى در مقیاسهاى محدودتر پیش از آن از طرف مستضعفان بر ضد مستکبران نخواهد بود، و هر زمان شرایط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشیت الهى در باره آنها تحقق خواهد یافت و این پیروزى نصیبشان مىشود.
(آیه 7)
در آغوش فرعون! از اینجا قرآن مجید، براى ترسیم نمونه زندهاى از پیروزى مستضعفان بر مستکبران وارد شرح داستان موسى و فرعون مىشود.
نخست مىگوید: «ما به مادر موسى وحى فرستادیم (و الهام کردیم) که موسى را شیر ده و هنگامى که بر او ترسیدى او را در دریا بیفکن»! (وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ).
«و ترس و اندوهى به خود راه مده» (وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی).
«چرا که ما قطعا او را به تو باز مىگردانیم، و او را از رسولان قرار خواهیم داد» (إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
این آیه کوتاه مشتمل بر دو امر، و دو نهى، و دو بشارت است که مجموعا خلاصهاى است از یک داستان بزرگ و پر ماجرا که فشردهاش چنین است:
دستگاه فرعون برنامه وسیعى براى کشتن «نوزادان پسر» از بنى اسرائیل ترتیب داده بود، و حتى قابلههاى فرعونى مراقب زنان بار دار بنى اسرائیل بودند.
در این میان یکى از این قابلهها با مادر موسى رابطه دوستى داشت- حمل موسى مخفیانه صورت گرفت و چندان آثارى از حمل در مادر نمایان نبود- هنگامى که احساس کرد تولد نوزاد نزدیک شده به سراغ دوست قابلهاش فرستاد و گفت: ماجراى من چنین است فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نیازمندم.
هنگامى که موسى تولد یافت از چشمان او نور مرموزى درخشید، و برقى از محبت در اعماق قلب قابله فرو نشست.
زن قابله گفت: حتى راضى نیستم مویى از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن، من فکر مىکنم دشمن نهایى ما سر انجام او باشد! قابله از خانه مادر موسى بیرون آمد، بعضى از جاسوسان حکومت او را دیدند و تصمیم گرفتند وارد خانه شوند، خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد، مادر در میان این وحشت شدید نوزاد را در پارچهاى پیچید و در تنور انداخت، مأموران وارد شدند در آنجا چیزى جز تنور آتش ندیدند! خداوند آتش را براى او برد و سلام کرده است- همان خدایى که آتش نمرودى را براى ابراهیم سرد و سالم ساخت- دست کرد و نوزادش را سالم بیرون آورد.
اما باز مادر در امان نبود، چرا که مأموران در حرکت و جستجو بودند.
در اینجا یک الهام الهى قلب مادر را روشن ساخت به سراغ یک نجار مصرى آمد، نجارى که او نیز از قبطیان و فرعونیان بود! از او درخواست کرد صندوق کوچکى براى او بسازد.
شاید صبحگاهانى بود که هنوز مردم مصر در خواب بودند و هوا کمى روشن شده بود، مادر نوزاد خود را همراه صندوق به کنار رود نیل آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتى کوچک قادر بود بر روى آب حرکت کند گذاشت و آن را روى امواج نهاد.
در اخبار آمده: فرعون دخترى داشت که از بیمارى شدیدى رنج مىبرد، دست به دامن اطبا زد نتیجهاى نگرفت، به کاهنان متوسل شد آنها گفتند: که اى فرعون! ما پیش بینى مىکنیم که از درون این دریا انسانى به این کاخ گام مىنهد که اگر از آب دهانش به بدن این بیمار بمالند بهبودى مىیابد! فرعون و همسرش آسیه در انتظار چنین ماجرایى بودند که ناگهان روزى صندوقچهاى را که بر امواج در حرکت بود، نظر آنها را جلب کرد، دستور داد مأموران فورا به سراغ صندوق بروند.
صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت، هنگامى که چشم همسر فرعون به چشم کودک افتاد، برقى از آن جستن کرد، و همگى مهر او را در دل گرفتند، و هنگامى که آب دهان این نوزاد مایه شفاى بیمار شد این محبت فزونى گرفت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/200
-
صفحه ی 228 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی القصص
[golrooz] صفحه ی 228 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَالْتَقَطَهُ ءَالُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا۟ خَٰطِِٔينَ(8)
پس خاندان فرعون او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمن [جان] آنان و مايه اندوهشان باشد آري فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند(8)
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَيٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(9)
و همسر فرعون گفت [اين كودك] نور چشم من و تو خواهد بود او را مكشيد شايد براي ما سودمند باشد يا او را به فرزندي بگيريم ولي آنها خبر نداشتند(9)
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَيٰ فَٰرِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَآ أَن رَّبَطْنَا عَلَيٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(10)
و دل مادر موسي [از هر چيز جز از فكر فرزند] تهي گشت اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمان آورندگان باشد چيزي نمانده بود كه آن [راز] را افشا كند(10)
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(11)
و به خواهر [موسي] گفت از پي او برو پس او را از دور ديد در حالي كه آنان متوجه نبودند(11)
۞ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَيٰٓ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَٰصِحُونَ(12)
و از پيش شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم پس [خواهرش آمد و] گفت آيا شما را بر خانواده اي راهنمايي كنم كه براي شما از وي سرپرستي كنند و خيرخواه او باشند(12)
فَرَدَدْنَٰهُ إِلَيٰٓ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(13)
پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند كه وعده خدا درست است ولي بيشترشان نمي دانند(13)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَيٰٓ ءَاتَيْنَٰهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(14)
و چون به رشد و كمال خويش رسيد به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(14)
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَيٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَٰثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَيٰ فَقَضَيٰ عَلَيْهِ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَٰنِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ(15)
و داخل شهر شد بي آنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت يكي از پيروان او و ديگري از دشمنانش [بود] آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسي كه دشمن وي بود از او ياري خواست پس موسي مشتي بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمني گمراه كننده [و] آشكار است(15)
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(16)
گفت پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت كه وي آمرزنده مهربان است(16)
قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ(17)
[موسي] گفت پروردگارا به پاس نعمتي كه بر من ارزاني داشتي هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود(17)
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَآئِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَيٰٓ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ(18)
صبحگاهان در شهر بيمناك و در انتظار [حادثه اي] بود ناگاه همان كسي كه ديروز از وي ياري خواسته بود [باز] با فرياد از او ياري خواست موسي به او گفت به راستي كه تو آشكارا گمراهي(18)
فَلَمَّآ أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَٰمُوسَيٰٓ أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًۢا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّآ أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ(19)
و چون خواست به سوي آنكه دشمن هر دوشان بود حمله آورد گفت اي موسي آيا مي خواهي مرا بكشي چنانكه ديروز شخصي را كشتي تو مي خواهي در اين سرزمين فقط زورگو باشي و نمي خواهي از اصلاحگران باشي(19)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 228 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی القصص
(آیه 8)
قرآن مىگوید: «سپس خاندان فرعون، موسى را (از روى امواج نیل) بر گرفتند تا (سر انجام) دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد»! (فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً).
و در پایان آیه اضافه مىکند: «مسلما فرعون و هامان و لشکریان آن دو خطا کار بودند» (إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ).
چه خطایى از این برتر که راه حق و عدالت را گذارده پایههاى حکومت خود را بر ظلم و جور و شرک بنا نموده بودند؟
و چه خطایى از این روشنتر که آنها هزاران طفل را سر بریدند تا «کلیم اللّه» را نابود کنند، ولى خداوند او را به دست خودشان سپرد و گفت: بگیرید و این دشمنتان را پرورش دهید و بزرگ کنید!
(آیه 9)
از این آیه استفاده مىشود که مشاجره و در گیرى میان فرعون و همسرش و احتمالا بعضى از اطرافیان آنها بر سر این نوزاد در گرفته بود، چرا که قرآن مىگوید: «همسر فرعون گفت: این نور چشم من و تو است، او را نکشید، شاید براى ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر انتخاب کنیم»! (وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً).
فرعون دریافته بود که این نوزاد از بنى اسرائیل است و خواهان اجراى قانون جنایت بارش در باره نوزادان بنى اسرائیل در این مورد شد!
اما «آسیه» همسر فرعون که نوزاد پسرى نداشت و قلب پاکش کانون مهر این نوزاد شده بود در مقابل همه آنها ایستاد و از آنجا که در این گونه کشمکشهاى خانوادگى غالبا پیروزى با زنان است او در کار خود پیروز شد.
و اگر داستان شفاى دختر فرعون نیز به آن افزوده شود دلیل پیروزى «آسیه» در این درگیرى روشنتر خواهد شد.
ولى قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى در پایان آیه مىگوید: «آنها نمىدانستند» چه مىکنند (وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
آرى! آنها نمىدانستند که فرمان نافذ الهى و مشیت شکستناپذیر خداوند بر این قرار گرفته است که این نوزاد را در مهمترین کانون خطر پرورش دهد، و هیچ کس را یاراى مخالفت با این اراده و مشیت نیست!
(آیه 10)
بازگشت موسى به آغوش مادر: گفتیم مادر موسى (ع) فرزندش را به امواج نیل سپرد، اما بعد از این ماجرا توفانى شدید در قلب او وزیدن گرفت، نزدیک بود فریاد کشد و از جدایى فرزند ناله سر دهد اما لطف الهى به سراغ او آمد.
چنانکه قرآن مىگوید: «قلب مادر موسى از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهى گشت، و اگر دل او را (به وسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود این مطلب را افشا کند» (وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/200
-
پاسخ : صفحه ی 228 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی القصص
(آیه 11)
مادر بر اثر این لطف پروردگار آرامش خود را باز یافت، ولى مىخواهد از سر نوشت فرزندش با خبر شود، لذا مادر موسى «به خواهر او گفت:
حال او را پى گیرى کن» (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ).
خواهر موسى دستور مادر را انجام داد «و از دور ماجرا را مشاهده کرد» (فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ). او دید که صندوق نجات موسى را فرعونیان از آب مىگیرند، از صندوق بیرون آورده در آغوش دارند.
«در حالى که آنها (از وضع این خواهر) بىخبر بودند» (وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 12)
به هر حال اراده خداوند به این تعلق گرفته بود که این نوزاد به زودى به مادرش بر گردد و قلب او را آرام بخشد، لذا مىفرماید: «ما همه زنان شیرده را از قبل بر او تحریم کردیم» (وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ).
طبیعى است نوزاد شیر خوار چند ساعت که مىگذرد، گرسنه مىشود، مأموران حرکت کردند و دربدر دنبال دایه مىگردند، اما عجیب این که پستان هیچ دایهاى را نمىگیرد.
این همان تحریم تکوینى الهى بود که همه دایهها را بر او حرام کرده بود.
کودک پى در پى گریه مىکند و سر و صداى او درون قصر فرعون مىپیچد و قلب ملکه را به لرزه در مىآورد.
مأموران بر تلاش خود مىافزایند ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى بر خورد مىکنند که «مىگوید: من خانوادهاى را مىشناسم که مىتوانند این نوزاد را کفالت کنند و خیر خواه او هستند آیا مىخواهید شما را راهنمایى کنم»؟ (فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ).
من زنى از بنى اسرائیل را مىشناسم که پستانى پر شیر و قلبى پر محبت دارد مأموران خوشحال شدند و مادر موسى را به قصر فرعون بردند، نوزاد هنگامى که بوى مادر را شنید سخت پستانش را در دهان فشرد، برق خوشحالى از چشمها جستن کرد.
وقتى موسى پستان مادر را قبول کرد هامان، وزیر فرعون گفت من فکر مىکنم تو مادر واقعى او هستى، چرا در میان این همه زن تنها پستان تو را پذیرفت! مادر گفت: اى پادشاه! به خاطر این است که من زنى خوشبو هستم، و شیرم بسیار شیرین است.
حاضران این سخن را تصدیق کردند و هر کدام هدیه و تحفه گران قیمتى به او دادند.
آرى! او باید از شیر پاکى همچون شیر مادرش تغذیه کند تا بتواند بر ضد ناپاکیها قیام کند و با ناپاکان بستیزد.
(آیه 13)
و به این ترتیب «ما موسى را به مادرش باز گرداندیم تا چشمش روشن شود و غم و اندوهى در دل او باقى نماند، و بداند وعده الهى حق است اگر چه اکثر مردم نمىدانند» (فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/200
-
پاسخ : صفحه ی 228 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی القصص
(آیه 14)
موسى در طریق حمایت از مظلومان: در اینجا با سومین بخش از سر گذشت پر ماجراى موسى (ع) رو به رو مىشویم که در آن مسائلى مربوط به دوران بلوغ او و پیش از آن که از «مصر» به «مدین» برود، و انگیزه هجرت او مطرح شده است.
نخست مىگوید: «و هنگامى که (موسى) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و این گونه نیکو کاران را جزا مىدهیم» (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
منظور از این علم و حکمت، وحى و نبوت نیست، بلکه همان آگاهى و روشن بینى و قدرت بر قضاوت صحیح، و مانند آن است که خدا به عنوان پاکدامنى و درستى و نیکو کارى به موسى داد.
(آیه 15)
به هر حال موسى «در موقعى که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد» (وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها).
این شهر به احتمال قوى پایتخت مصر بوده است.
به هر حال موسى وارد شهر شد و در آنجا با صحنهاى رو برو گردید «دو نفر مرد را دید که سخت با هم گلاویز شدهاند و مشغول زد و خورد هستند که یکى از آنها از شیعیان و پیروان موسى بود و دیگرى از دشمنانش» (فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ).
هنگامى که مرد بنى اسرائیلى چشمش به موسى افتاد «از موسى (که جوانى نیرومند و قوى پنجه بود) علیه دشمنش تقاضاى کمک کرد» (فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ).
موسى (ع) به یارى او شتافت تا او را از چنگال این دشمن ظالم ستمگر که بعضى گفتهاند یکى از طباخان فرعون بود و مىخواست مرد بنى اسرائیلى را براى حمل هیزم به بیگارى کشد نجات دهد «در اینجا موسى مشتى محکم بر سینه مرد فرعونى زد اما همین یک مشت کار او را ساخت و بر زمین افتاد و مرد» (فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ).
بدون شک موسى قصد کشتن مرد فرعونى را نداشت لذا بلا فاصله موسى «گفت: این از عمل شیطان بود، چرا که او دشمن گمراه کننده آشکارى است» (قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ).
او مىخواست دست مرد فرعونى را از گریبان بنى اسرائیلى جدا کند، هر چند گروه فرعونیان مستحق بیش از این بودند، اما در آن شرایط اقدام به چنین کارى مصلحت نبود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/201
-
پاسخ : صفحه ی 228 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی القصص
(آیه 16)
سپس قرآن از قول موسى چنین مىگوید: «او گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش، پس خداوند او را بخشید، که او غفور رحیم است» (قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
مسلما موسى در اینجا گناهى مرتکب نشد، بلکه در واقع ترک اولائى از او سر زد که نمىبایست چنین بىاحتیاطى کند.
(آیه 17)
موسى «عرض کرد: پروردگارا! به شکرانه نعمتى که به من دادى (و مرا در چنگال دشمنان گرفتار نساختى) هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود» (قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ).
منظورش از این جمله این بود که من هرگز با فرعونیان مجرم و گنهکار همکارى نخواهم کرد بلکه در کنار ستمدیدگان بنى اسرائیل خواهم بود.
(آیه 18)
موسى مخفیانه به سوى مدین حرکت مىکند! در اینجا با چهارمین صحنه این سر گذشت پر ماجرا رو برو مىشویم.
مسأله کشتن یکى از فرعونیان بسرعت در مصر منعکس شد و شاید نام موسى هم در این میان بر سر زبانها بود.
در این آیه مىخوانیم: «به دنبال این ماجرا، موسى در شهر، ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى، و در جستجوى اخبار» (فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ).
«ناگهان (با صحنه تازهاى رو برو شد و دید) همان بنى اسرائیلى که دیروز از او یارى طلبیده بود فریاد مىکشد و از او کمک مىخواهد» و با قبطى دیگرى گلاویز شده است (فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ).
اما «موسى به او گفت: تو به وضوح، انسان جاهل و گمراهى هستى»! (قالَ لَهُ مُوسى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ). هر روز با کسى گلاویز مىشوى و درد سر مىآفرینى؟
(آیه 19)
ولى به هر حال مظلومى بود که در چنگال ستمگرى گرفتار شده بود- خواه در مقدمات تقصیر کرده باشد یا نه- مىبایست موسى به یارى او بشتابد و تنهایش نگذارد «اما هنگامى که خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد (فریادش بلند شد) گفت: اى موسى! مىخواهى مرا بکشى همان گونه که دیروز انسانى را کشتى»؟! (فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسى أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ).
از قرار معلوم «تو فقط مىخواهى جبارى در روى زمین باشى، و نمىخواهى از مصلحان باشى»! (إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ).
این جمله نشان مى دهد که موسى قبلا نیت اصلاح طلبى خود را چه در کاخ فرعون و چه در بیرون آن، اظهار کرده بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/201
-
صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص
[golrooz] صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَجَآءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ يَسْعَيٰ قَالَ يَٰمُوسَيٰٓ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّٰصِحِينَ(20)
و از دورافتاده ترين [نقطه] شهر مردي دوان دوان آمد [و] گفت اي موسي سران قوم در باره تو مشورت مي كنند تا تو را بكشند پس [از شهر] خارج شو من جدا از خيرخواهان توام(20)
فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(21)
موسي ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالي كه مي]گفت پروردگارا مرا از گروه ستمكاران نجات بخش(21)
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَيٰ رَبِّيٓ أَن يَهْدِيَنِي سَوَآءَ السَّبِيلِ(22)
و چون به سوي [شهر] مدين رو نهاد [با خود] گفت اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند(22)
وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّيٰ يُصْدِرَ الرِّعَآءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ(23)
و چون به آب مدين رسيد گروهي از مردم را بر آن يافت كه [دامهاي خود را ] آب مي دادند و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور مي كردند [موسي] گفت منظورتان [از اين كار] چيست گفتند [ما به گوسفندان خود] آب نمي دهيم تا شبانان [همگي گوسفندانشان را] برگردانند و پدر ما پيري سالخورده است(23)
فَسَقَيٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّيٰٓ إِلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ(24)
پس براي آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوي سايه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خيري كه سويم بفرستي سخت نيازمندم(24)
فَجَآءَتْهُ إِحْدَيٰهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَآءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَآءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(25)
پس يكي از آن دو زن در حالي كه به آزرم گام بر مي داشت نزد وي آمد [و] گفت پدرم تو را مي طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [گوسفندان] براي ما مزد دهد و چون [موسي] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد [وي] گفت مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتي(25)
قَالَتْ إِحْدَيٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ اسْتَْٔجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَْٔجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ(26)
يكي از آن دو [دختر] گفت اي پدر او را استخدام كن چرا كه بهترين كسي است كه استخدام مي كني هم نيرومند [و هم] در خور اعتماد است(26)
قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَٰتَيْنِ عَلَيٰٓ أَن تَأْجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَآ أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّٰلِحِينَ(27)
[شعيب] گفت من مي خواهم يكي از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مي كني] به نكاح تو در آورم به اين [شرط] كه هشت سال براي من كار كني و اگر ده سال را تمام گرداني اختيار با تو است و نمي خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهي يافت(27)
قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَٰنَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَيٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ(28)
[موسي] گفت اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم بر من تعدي [روا] نباشد و خدا بر آنچه مي گوييم وكيل است(28)
۞ فَلَمَّا قَضَيٰ مُوسَي الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوٓا۟ إِنِّيٓ ءَانَسْتُ نَارًا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ(29)
و چون موسي آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشي را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشي از دور ديدم شايد خبري از آن يا شعله اي آتش برايتان بياورم باشد كه خود را گرم كنيد(29)
فَلَمَّآ أَتَيٰهَا نُودِيَ مِن شَٰطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَٰرَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَيٰٓ إِنِّيٓ أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(30)
پس چون به آن [آتش] رسيد از جانب راست وادي در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اي موسي منم من خداوند پروردگار جهانيان(30)
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنٌّ وَلَّيٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَٰمُوسَيٰٓ أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْءَامِنِينَ(31)
و [فرمود] عصاي خود را بيفكن پس چون ديد آن مثل ماري مي جنبد پشت كرد و برنگشت اي موسي پيش آي و مترس كه تو در اماني(31)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص
(آیه 20)
ماجرا به فرعون و اطرافیان او رسید و تکرار این عمل را تهدیدى بر وضع خود گرفتند، جلسه مشورتى تشکیل دادند و حکم قتل موسى صادر شد.
در این هنگام یک حادثه غیر منتظره موسى را از مرگ حتمى رهایى بخشید و آن این که: «مردى از نقطه دور دست شهر (از مرکز فرعونیان و کاخ فرعون) بسرعت خود را به موسى رساند و گفت: اى موسى! این جمعیت براى کشتن تو به مشورت نشستهاند، فورا از شهر خارج شو که من از خیر خواهان توام» (وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ).
این مرد ظاهرا همان کسى بود که بعدا به عنوان «مؤمن آل فرعون» معروف شد، مىگویند: نامش «حزقیل» و از خویشاوندان نزدیک فرعون بود.
(آیه 21)
موسى این خبر را کاملا جدى گرفت، به خیر خواهى این مرد با ایمان ارج نهاد، و به توصیه او «از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى»! (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ).
تمام قلب خود را متوجه پروردگار کرد و براى حل این مشکل بزرگ دست به دامن لطف او زد و «گفت: پروردگار من! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش» (قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/201
-
پاسخ : صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص
(آیه 22)
موسى تصمیم گرفت که به سوى سر زمین «مدین» که شهرى در جنوب شام و شمال حجاز بود و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان جدا محسوب مىشد برود، او در این سفر سخت، تنها یک سرمایه بزرگ همراه داشت، سرمایه ایمان و توکل بر خدا! لذا «هنگامى که متوجه جانب مدین شد گفت: امیدوارم که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند»! (وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ).
(آیه 23)
یک کار نیک درهاى خیرات را به روى موسى گشود! در اینجا در برابر «پنجمین صحنه» از این داستان قرار مىگیریم، و آن صحنه ورود موسى به شهر مدین است.
گفتهاند: این جوان پاکباز هشت روز در راه بود، آنقدر راه رفت که پاهایش آبله کرد. و براى رفع گرسنگى از گیاهان و برگ درختان استفاده مىنمود.
کم کم دور نماى «مدین» در افق نمایان شد، و موجى از آرامش بر قلب او نشست، نزدیک شهر رسید، اجتماع گروهى نظر او را به خود جلب کرد، به زودى فهمید اینها شبانهایى هستند که براى آب دادن به گوسفندان اطراف چاه آب اجتماع کردهاند. «هنگامى که موسى در کنار چاه آب مدین قرار گرفت گروهى از مردم را در آنجا دید که (چار پایان خود را از آب چاه) سیراب مىکنند» (وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ).
«و در کنار آنها دو زن را دید که گوسفندان خود را مراقبت مىکنند» اما به چاه نزدیک نمىشوند (وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ).
وضع این دختران با عفت که در گوشهاى ایستادهاند و کسى به داد آنها نمىرسد و یک مشت شبان گردن کلفت تنها در فکر گوسفندان خویشند، و نوبت به دیگرى نمىدهند، نظر موسى را جلب کرد، نزدیک آن دو آمد و «گفت: کار شما چیست»؟! (قالَ ما خَطْبُکُما).
چرا پیش نمىروید و گوسفندان را سیراب نمىکنید؟ براى موسى این تبعیض و ظلم و ستم قابل تحمل نبود، او مدافع مظلومان بود و به خاطر همین کار از وطن آواره گشته بود.
دختران در پاسخ او «گفتند: ما گوسفندان خود را سیراب نمىکنیم تا چوپانان همگى حیوانات خود را آب دهند و خارج شوند» و ما از باقیمانده آب استفاده مىکنیم (قالَتا لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ).
و براى این که این سؤال براى موسى بىجواب نماند که چرا پدر این دختران عفیف آنها را به دنبال این کار مىفرستد؟ افزودند: «پدر ما پیر مرد مسنّى است» پیرمردى شکسته و سالخورده (وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ).
(آیه 24)
موسى از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد، جلو آمد دلو سنگین را گرفت و در چاه افکند، دلوى که مىگویند چندین نفر مىبایست آن را از چاه بیرون بکشند، با قدرت بازوان نیرومندش یک تنه آن را از چاه بیرون آورد، و «گوسفندان آن دو را سیراب کرد» (فَسَقى لَهُما).
«سپس به سایه روى آورد و به درگاه خدا عرض کرد: خدایا! هر خیر و نیکى بر من فرستى به آن نیازمندم» (ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ). آرى! او خسته و گرسنه و در آن شهر غریب و تنها بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/202
-
پاسخ : صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص
(آیه 25)
اما کار خیر را بنگر که چه قدرت نمایى مىکند؟ یک قدم براى خدا برداشتن فصل تازهاى در زندگانى موسى مىگشاید، و یک دنیا برکات مادى و معنوى براى او به ارمغان مىآورد، گمشدهاى را که مىبایست سالیان دراز به دنبال آن بگردد در اختیارش مىگذارد.
و آغاز این برنامه زمانى بود که ملاحظه کرد «یکى از آن دو دختر که با نهایت حیا گام بر مىداشت (و پیدا بود از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد به سراغ او آمد، و تنها این جمله را) گفت: پدرم از تو دعوت مىکند تا پاداش و مزد آبى را که از چاه براى گوسفندان ما کشیدى به تو بدهد»! (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا).
برق امیدى در دل او جستن کرد گویا احساس کرد با مرد بزرگى رو برو خواهد شد، مرد حق شناسى که حتى حاضر نیست زحمت انسانى، حتى به اندازه کشیدن یک دلو آب بدون پاداش بماند.
آرى! آن پیر مرد کسى جز شعیب پیامبر خدا نبود.
موسى حرکت کرد و به سوى خانه شعیب آمد، طبق بعضى از روایات دختر براى راهنمایى از پیش رو حرکت مىکرد و موسى از پشت سرش، باد بر لباس دختر مىوزید و ممکن بود لباس را از اندام او کنار زند، حیا و عفت موسى (ع) اجازه نمىداد چنین شود، به دختر گفت: من از جلو مىروم بر سر دو راهیها و چند راهیها مرا راهنمایى کن.
موسى وارد خانه شعیب شد و ماجراى خود را براى او باز گو کرد.
قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى نزد او آمد [شعیب] آمد و سر گذشت خود را شرح داد گفت: نترس، از قوم ظالم نجات یافتى» (فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
موسى به زودى متوجه شد استاد بزرگى پیدا کرده است. شعیب نیز احساس کرد شاگرد لایق و مستعدى یافته.
(آیه 26)
موسى در خانه شعیب: این ششمین صحنه از زندگى موسى در این ماجراى بزرگ است.
موسى بعد از آن که سر گذشت خود را براى شعیب باز گو کرد، یکى از دخترانش زبان به سخن گشود و با این عبارت کوتاه و پر معنى به پدر پیشنهاد استخدام موسى براى نگهدارى گوسفندان کرد «گفت: اى پدر! این جوان را استخدام کن، چرا که بهترین کسى که مىتوانى استخدام کنى آن فرد است که قوى و امین باشد» او هم امتحان نیرومندى خود را داده هم پاکى و درستکارى را (قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ).
مهمترین شرایط مدیریت به صورت کلى در این جمله کوتاه خلاصه شده است- قدرت و امانت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/202
-
پاسخ : صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص
(آیه 27)
در اینجا شعیب از پیشنهاد دخترش استقبال کرد، رو به موسى نموده چنین «گفت: من مىخواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو در آورم به این شرط که هشت سال براى من کار کنى»! (قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ).
سپس افزود: «و اگر هشت سال را به ده سال تکمیل کنى محبتى کردهاى» اما بر تو واجب نیست! (فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ).
و به هر حال «من نمىخواهم کار را بر تو مشکل بگیرم، و ان شاء اللّه به زودى خواهى دید که من از صالحانم» (وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 28)
موسى به عنوان موافقت و قبول این عقد «گفت: این قرار دادى میان من و تو باشد» (قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ).
البته «هر کدام از این دو مدت (هشت سال یا ده سال) را انجام دهم ظلمى بر من نخواهد بود و در انتخاب آن آزادم» (أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ).
و براى محکم کارى و استمداد از نام پروردگار افزود: «و خدا بر آنچه ما مىگوییم شاهد و گواه است» (وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَکِیلٌ).
و به همین سادگى موسى داماد شعیب شد!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/202
-
پاسخ : صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص
(آیه 29)
نخستین جرقه وحى! در اینجا به هفتمین صحنه از این داستان مىرسیم: هیچ کس دقیقا نمىداند در این ده سال بر موسى چه گذشت اما بدون شک این ده سال از بهترین سالهاى عمر موسى بود.
بدیهى است موسى به این قانع نیست که تا پایان عمر شبانى کند- هر چند محضر شعیب براى او بسیار مغتنم بود- او باید به یارى قوم خود بشتابد که در زنجیر اسارت گرفتارند و در جهل و نادانى و بىخبرى غوطهورند.
به هر حال قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانوادهاش (از مدین به سوى مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید»! (فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً).
«به خانوادهاش گفت: درنگ کنید که من آتشى دیدم (مىروم) شاید خبرى از آن براى شما بیاورم، یا شعلهاى از آتش، تا با آن گرم شوید» (قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ).
از ذیل آیه استفاده مىشود که او راه را گم کرده بود، و شبى بود سرد و ناراحت کننده.
(آیه 30)
«هنگامى که به سراغ آتش آمد (دید آتشى است نه همچون آتشهاى دیگر خالى از حرارت و سوزندگى، یک پارچه نور و صفا، در همین حال که موسى سخت در تعجب فرو رفته بود) ناگهان از ساحل راست وادى در آن سر زمین بلند و پر برکت از میان یک درخت ندا داده شده که: اى موسى! منم خداوند پروردگار عالمیان» (فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).
(آیه 31)
اما با توجه به مأموریت بزرگ و سنگینى که موسى بر عهده دارد باید معجزاتى بزرگ به تناسب آن از سوى خدا در اختیارش قرار داده شود که به دو قسمت مهم آن در این آیات اشاره شده است.
نخست این که: به موسى ندا داده شد که «عصایت را بیفکن (و موسى عصا را افکند) هنگامى که به آن نگاه کرد دید همچون مارى است که با سرعت و شدت حرکت مىکند، موسى (ترسید و) به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد»! (وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ).
در این هنگام بار دیگر موسى ندا را شنید که به او مىگوید: «اى موسى! بر گرد و نترس تو در امان هستى»! (یا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/203