ای نام تو بهترین سر آغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
نمایش نسخه قابل چاپ
ای نام تو بهترین سر آغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
زندگی مرده به بیراه زمان
کرده افسانه ی هستی کوتاه
جز به افسون نمی خندد مهر
جز به اندوه نمی تابد ماه!
هر چندکان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی می کشم فال دوامی می زنم
می کند باد خزانی خاموش
شعله ی سر کش تابستان را
دست مرگ است و ز پا ننشیند
تا به یغما نبرد بستان را[negaran]
از سرکشته خود می گذرد همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند [negaran]
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند[negaran]
همش آخرش د داشت گفتم کل شعر رو بنویسم لذت ببرین[cheshmak]
خیلی لطف کردی .
دستت طلا !!!!
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
یک سبد ستاره چیده ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پُر آب
دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب
یک رَدا برای شانه های مهربان تو!
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد