همواره به آینده فکر کن ،
هنوز کتاب هایی برای خواندن ،
غروب هایی برای تماشا کردن
و
دوستانی برای دیدن وجود دارند
نمایش نسخه قابل چاپ
همواره به آینده فکر کن ،
هنوز کتاب هایی برای خواندن ،
غروب هایی برای تماشا کردن
و
دوستانی برای دیدن وجود دارند
می خواهم عوض شوم...
چرا باید دلتنگ باشم؟؟؟؟
تو باید دلتنگ شوی...
می خواهم آن سیب قرمز بالای درخت باشم،
در دورترین نقطه...
دقت کن رسیدن به من آسان نیست!
اگر همتش را نداری آسیب به درخت نرسان،
به همان سیب های کرم خورده روی زمین قانع باش!
هرگز تمامت را برای کسی رو نکن ،
بگذار کمی دست نیافتنی باشی،
آدمها تمامت که کنند رهایت میکنند.
آینه ی اتاقم را
با آینه ی اتاقت عوض میکنی ؟
این فقط مرا نشان میدهد . . . !
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
راه آسمان باز است ،
پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ،
نگفته تو را میخواند. ..
دستت را بیاور
مردانه و زنانه اش را بی خیال
دست بدهیم به رسم کودکی
قرار است هوای هم را / بی اجازه داشته باشیم ...!
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
حال دلم را . . .
شعرهایی می دانند که
- - - به روز رسانی شده - - -