توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود.
نمایش نسخه قابل چاپ
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود.
دلي ديرم خريدار محبت
كزو گرم است بازار محبت
لباسي بافتم تر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
تا به گربیان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا
ایا یا ایها الساقی ادرکن و لاونها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی
شمع خردی که نسیمش بکشد / شمع این پرتگه مظلم نیست
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست / راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شب تا سحر می نغنوم واندرز کس می نشنوم وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
مطيع نفس شيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائك
تو قدر خود نمي داني چه حاصل
لالادیگه بسه گل لاله بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تیر ترکش قلبو میشناسه هنوز شب زیر سرب چکمه می ناله
شب دراز به امید صیح بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشتِ پروانهایست که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم/////////ور نسازد می بباید ساختن با خوی دوست.
تا کی به تمنای وصال تو یگانهاشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر که را با گل آشنایی بود/////////////گو برو با جفای خار بساز
باز گویم ای گل ار شرح پریشانحالیم............................ همچو گیسوی پریشان خانه بردوشت کنم
اشتباه زدیناااااا. من با «ز» تموم کردم ولی شما با «ب» شروع کردین.اشکال نداره خودم میگم. زایل شود هر آنچه به کلّی کمال یافت///////عمرم زوال یافت کمالی نیافته
هوا هوای لطیفی است
طراوت است و ترنم
و شبنم است و شقایق
هوای همهمه دارند ابر و تندر و باران
هوای زمزمه دارند بید و باد بنفشه
و من هوای تو دارم...
همی به تیرگی خود فزودی از پستی / سیاه روز و سیه کارو بدگوهر بودی
یکی مطرب همی خواهم در این دم
که نشناسد ز مستی زیر از بم
مترس از جوانان شمشیر زن........حذر کن ز پیران بسیار فن
ني دولت دنيا به ستم مي ارزد
تي لذت مستي اش الم مي ارزد
ديگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته كه جان در بدني
یا رب از فردوس کی رفت این نسیم؟......................یارب از جنت که آورد این پیام؟
ما را که درد عشق و بلای خمار هست
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر..........کز دیـو و دد ملولم و انسانم آرزوست
تلخست زخم خوردن و دیدن جفای سنگ / گر زانکه سنگ کودک دگر زخم سوزن است
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
بیدار گرد هان که گذشت اختیار عمر
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور / گلبانگ زد که چشم بد از روی گل بدور
شعر چت کردن
چت کردن
یکــــــی از بزرگان حکایت کنـــــــد اگر یک نفر نیمه شب چت کنـــد
و با فـــــــرد بیگانه صحبت کنــــــد و کم کم به چت کردن عادت کند
و یک ساعتش را سه ساعت کند و هر شب به فردی محبت کنـــد
به افراد قبلـــــــی خیانت کنـــــــد و با بی خیالــــی جنایت کنــــــد
نـــه حدّ و حدودی رعایت کنـــــــد و اچ آی وی خویش مثبت کنــــد
و ایــــن قصه را پر حرارت کنـــــــد برای رفــــــــیقش روایت کنــــــد
چنانکه رفیقـش حسادت کنـــــــد و او هم رود نیمه شب چت کند
اهل حمامم
پوسته مهتابیست
چشمهایم آبیست
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لُنگ میاندازد
شامپویی مصرف کرد
کلهاش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است!
حرفهام دلاکیست
هدف من پاکیست
می نشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس
و تصور کرده، خوش پر و پاست!
کودکی را دیدم
میدود در پی صابون و لگن
ای نهان در پس دَر
خشک آوردم، خشک!
مشتری های عزیز
لگن خاصرهتان سالم باد!
رخت ها را نکنید
آبمان بند آمد !
اهل تهرانم روزگارم بد نیست.
پنتیوم 4 دارم
خرده هوشی
سر سوزن ذوقی.
VGA ای دارم توپ تر از برگ درخت.
CPU سریع تر از آب روان.
من PM بازم.
مسجدم در چت روم.
جانمازم کیبورد.
مهرم ماوس.
Background سجاده ی من.
من وضو با روش HTTP می گیرم.
اهل تهرانم
پیشه ام چت بازیست.
گاه گاه تروجانی می سازم با VB
می فروشم به شما
تا به آواز خوش "Its now safe"
دل مردم شکنید.
سنگ با تروجانم آب است.
اهل تهرانم
آرزوی سلامتیالهــی تو بمیــــــــری من نمیرم ….. ســــــــر قبرت بیام پارتی بگیــــــــرمالهــی سرخک و عــریون بگیری ….. تب مالت و بلای جــــــــون بگیـــــری
الهــی از سرت تا پات فلج شــه ….. کمرت بشکنه، دستت سقط شـــــه
الهــی حصبــــــــــه بگیـــــــری ….. ســــــر راه بیمارستــــــان بمیــــــری
الهــی کور بشی چشمات نبینه ….. بمیری، گم بشـــــی، حقت همینـــه
الهــی آســـــــــم بگیــــــــــری ….. هنوز که زنده ای، پس کـی میمیری؟
الهــی شوهر ایدزی بگیـــــــری ….. بفهمی کــــــــه داری از ایدز میمیری
بـــه در بردی از اینها جان سالم ….. الهـــــــــی درد بـی درمون بگیـــــری
توصیف دختر ها
آخر یه روز تیک میگیـــری لباس های شیک میگیری
بابات را می کنــــی کچل تا بینی رو کنـــی عمــــل
با همراهت زنگ میزنـــی عینک رنگ رنگ میزنــــــی
این دل و اون دل میزنــی هی به موهات ژل میزنــی
جنــــس لباسات تریکـــو موزیک فقــــــط از انریکــــو
جوراب های فسقلکـــی روســـــــری های الکــــی
با اشـــوه های شتـــری میشینــــی پشت موتوری
تو خیالت خیلـــی تکــی فکر می کنی با نمکـــــی
خوشی با این تیپ خفن حالا قشنگـــــی مثــــلا ؟
رفتی و نمی شوی فراموش....................می آیی و میروم من از هوش
شبان فارغ از گرگ بداندیش / بود فرجام ، گرگ گله خویش
شوریده دلی و غصه گردون گردون
گریان چشمی و اشک جیحون جیحون
کاهیده تنی و شعله خرمن خرمن
هر شعله ز کوه قاف افزون افزون
گاهــــی آشنا به یاس کردم تو را در برگ گل احساس کردم خلاصه در کلاس ناز چشمت دو واحد عاشقی را پاس کردم