دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟
دامبگذاری اسیرم ، دانه می خواهی چه کار؟
تا ابد دور تو می گردم ، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی ، پروانه می خواهی چه کار؟
مثل من آواره شواز چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری ، خانه می خواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ای مردانه می خواهی چه کار؟