ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺭﻧﺪ ...
ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺴﺖ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﺷﮏ ﺭﺍ ....ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﺸﻤﮏ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ .... !
نمایش نسخه قابل چاپ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺭﻧﺪ ...
ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺴﺖ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﺷﮏ ﺭﺍ ....ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﺸﻤﮏ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ .... !
ﺧﺴﺘــــــــــــــــــــ ــــــــــﻪ ﺷﺪﻡ !
ﺩﻟـــــﻢ ﺧﯿﻠـــﮯ ﮔﺮﻓﺘـــﮧ !
ﯾـﮧ ﺁﺭﺍﻣــﺶ ﻭﺍﻗﻌـــﮯ ...
ﻭ ﯾـﮧ ﺧﻨـــــﺪﻩ ﺍﺯ ﺗَـﮧ ﺩِﻝ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﺩ !
ﺁﺭﺍﻣﺸـــﮯ ڪـﮧ ﺑـَﻌﺪﺵْ ﻃﻮﻓـــﺎﻧﮯ ﺩَﺭ ڪــــﺎﺭ
ﻧـَﺒﺎﺷِـــﮧ ..
مینویسم…
از سادگی تا جنون مینویسم..
از زشتی تا زیبایی مینویسم…
مینویسم… تا بدانم هنوز نوشتنی هست برای نشان قضاوت کلمات مشابه
مینویسم… تا بدانم هنوز عشقی هست برای بیدار ماندن و نمردن و زندگی کردن
آره . زندگی کردن…
نگاه خداوند…اراده ی تو…
شمارا پیش تر از پیش به جلو خواهد برد
http://uc-njavan.ir/images/rcas9jxmkrlaskdtpb1v.jpg
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
- - - به روز رسانی شده - - -
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !
دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …
گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …
آنقدر
فريادهايم را
سکوت کرده ام
که اگر به چشمانم بنگريدکر مي شويد...
ڪــــــــــــــآش مـــیــشـد
خـــــودمـــو یـــﮧ جـــــآیی جـــــآ بـــذارم...
و
بـــرگـــردم بــبــیـنــم...
دیــگـﮧ نـیــســتــم...!
قلم به دست میگیرم
تا از داغی ظهر تابستان شعری بگویم...!
اما این روزها هوای دلم
عجیب شبیه عصرهای پاییزیست!
بیصدا میان ترانه های تب آلود
میچرخم وسرک میکشم به هر کجا
شاید که ردی از رهگذاری آشنا
پریشانی واژه هایم را نوازشی بکند!
آه که من از سفیدی مطلق به تنگ آمده ام
کاش دستی بیاید و رنگی بپاشد به دفتر زندگانیم
کاش کسی کنار زمزمه های سرد و غمناکم
هیزمی بیاورد و آتشی بپا بکند
کاش نیمه شبی کسی
برای دعاهای بی اجابتم دعایی بکند...!