گشته خزان نوبهار من
بهار من...
رفت و نیامد نگار من
نگار من...
سپری شد شب جدایی...
به امیدی که تو بیایی...
آخر ای امید قلبم
با من از چه بی وفایی...؟[golrooz]
نمایش نسخه قابل چاپ
گشته خزان نوبهار من
بهار من...
رفت و نیامد نگار من
نگار من...
سپری شد شب جدایی...
به امیدی که تو بیایی...
آخر ای امید قلبم
با من از چه بی وفایی...؟[golrooz]
نمیدونم کجا برم درد دلمو بگمدوای دلمو از کی بگیرمدیگه نای موندنم نیستسخته رو زمین بودندل میدم به دست غربتبی خیال هرچی تنهاستمیدونم خدای اونجاستدیگه نای موندنم نیستنفس های خوندنم نیستدوستدارم امشب بمیرمتاکه باز اروم بگیرماروم بگیرم ارومه اروم بگیرم فقط همیناروم...فریاد بود اما سکوت کرد
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری می شكند
دلم می خواهد فریاد بزنم
ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند
فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می آید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم كاش می شد
پرواز كنم پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...
كاش می شد در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم.
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض کهنه ای گلویم را می فشارد به گوشه ای پناه می برم
ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند...
نه تو می مانی، نه اندوه،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی.
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم خواهد رفت!
آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند.
لحظه ها عریانند!
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز…
من خیلی وقته کارت قرمزمو گرفتم....
فقط، آروم آروم زمین رو ترک میکنم واسه وقت کشی....
http://images.persianblog.ir/676628_JspRUSID.jpg
این آخرین بارم بود...دیگر احساسم را برای هیچکس عریان نمیکنم...
صداقت یعنی حماقت.......
ﺣـــﺘـــﯽ ﺭﻭﺯ ﻣـــﺮﮒ ﺍﻡ ﻫـــﻢ
ﺑــﺎﻫـــﻢ ﺗــــــﻔـــﺎﻫــﻡ ﻧـــﺪﺍﺭﯾــﻢ
ﻣـــﻦ ﺳــﻔــﯿــﺪ ﻣــﯽ ﭘـــﻮﺷــﻢ
ﻭ ﺗـــﻮ ﺳــــﯿــــﺎﻩ .....
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﺍﻭ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻃﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﻨﻄﻖ ﺍﻭ، ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ .....