http://uc-njavan.ir/images/can36fpfrr3x1ueckir4.jpg
نمایش نسخه قابل چاپ
تو دنیا را خلاصه کردی در من و من مختصر شدم در تو ، و هرگز ابدی شد تا همیشه . از من تا تو ، از تو بامن همین و همیشه تمام………
آن که آيد ز دست دل به امان
و آنکه آيد ز دست جان به ستوه
گاه , سر مينهد به سينه ي دشت
گاه , رو ميکند به دامن کوه
تا زند در پناه تنهائي ,
دست در دامن شکيبائي
غافل از اين بود که تنهايي ,
سر نهادن به کوه و صحرا نيست
با طبيعت نشستنش هوس است !
چون نکو بنگرند تنها نيست
اي دل من بسان شمع بسوز !
باز , (( تنها ميان جمع )) , بسوز !
تو آن آرزویی...
که در خواب و رویا...
به دیدارم آیی...
چه خوب...
چه بد...
دیگر تمام شد...[golrooz]
همچیییییییییییییییییییییی یی ارومه
من چقد خوشبختم [nishkhand]
یکی از فرق های انسان با خدا این است که
انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند
ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند...
یه نفرم ندارم بهم اس بده
شب بخیر عشقم
خوب خابی
دوست دارم
مراقب خودت باش
شبت رویاایی
بعد من جوابش بدم
باشه فعلا تا صب
كوله بارم بر دوش...سفري بايد رفت...سفري بي همراه....گم شدن تا ته تنهايي محض...باز تنهايي من با من گفت...هر كجا لرزيدي از سفر ترسيدي...
تو بگو از ته دل...من خدا را دارم....
چون سبویی ست پر از خون، دل بی کینهٔ من
این که قندیل غم آویخته در سینهٔ من
ندهد طفل ِ مرا شادی و غم راحت و رنج
پر تفاوت نکند شنبه و آدینهٔ من
زندگی نامدم این مغلطهٔ مرگ و دم، آه
آب از جوی ِ سرابم دهد، آیینهٔ من
کهکشانها همه با آتش و خون، فرش شود
سر کشد یک دم اگر دود ِ دل از سینهٔ من
پر شد از قهقه دیوانگیش چاه ِ شغاد
شکر ِ کاووس شه این است ز تهمینهٔ من
با می ِ ناب ِ مغان، در خم ِ خیام، امید!
خیز و جمشید شو از جام سفالینه ی من
شعر قرآن و اوستاست، کزین سان دم ِ نزع
خانه روشن کند از سوز من و سینهٔ من
سال دیگر که جهان تیره شد از مسخ ِ فرنگ
یاد کن ز آتش ِ روشنگر ِ پارینهٔ من