تویی که در جواب من ، همیشه آه می کشی
تن خمیده ی مرا ، شبیه ماه می کشی
تو بهترین ترانه ای که از دلم نمی روی
تو شعر صادقانه ای ، که جاودانه می شوی
نمایش نسخه قابل چاپ
تویی که در جواب من ، همیشه آه می کشی
تن خمیده ی مرا ، شبیه ماه می کشی
تو بهترین ترانه ای که از دلم نمی روی
تو شعر صادقانه ای ، که جاودانه می شوی
یک نفر میخواهد که به یادت باشد،
نکند کنج هیاهو بروم از یادت!
تو کیستی؟ که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو کیستی ؟که من " بی تو "
بسان قایق سرگشته روی گردابم...
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
تمام قصه همین بود راست می گفتی :
تو باد بودی و من در مباد سرگردان
زمین تب زده، انسان عصر یخ بندان
و من میان تب و انجماد سرگردان
ستاره ها همه شومند و ماه خسته من
میان یک شب بی اعتماد سرگردان
مرا مراد تویی گرچه بر ضریح تو هست
هزار آینه ی نا مراد سرگردان
نماد نام تو بود و نماد ناله من
هزار ناله در این یک نماد سرگردان
درخت کوچک تنها به باد عاشق بود
و باد
بی سر و سامان
و باد
سرگردان*
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب
باز می گویند فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد، امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود