-
صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون
[golrooz]صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَٰنَٰتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَٰعُونَ(8)
و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مي كنند(8)
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَيٰ صَلَوَٰتِهِمْ يُحَافِظُونَ(9)
و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مي نمايند(9)
أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْوَٰرِثُونَ(10)
آنانند كه خود وارثانند(10)
الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(11)
همانان كه بهشت را به ارث مي برند و در آنجا جاودان مي مانند(11)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٍ مِّن طِينٍ(12)
و به يقين انسان را از عصاره اي از گل آفريديم(12)
ثُمَّ جَعَلْنَٰهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ(13)
سپس او را [به صورت] نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم(13)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَٰمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَٰمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَٰهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَٰلِقِينَ(14)
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايي ساختيم بعد استخوانها را با گوشتي پوشانيديم آنگاه [جنين را در] آفرينشي ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است(14)
ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذَٰلِكَ لَمَيِّتُونَ(15)
بعد از اين [مراحل] قطعا خواهيد مرد(15)
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ تُبْعَثُونَ(16)
آنگاه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد(16)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَٰفِلِينَ(17)
و به راستي [ما] بالاي سر شما هفت راه [آسماني] آفريديم و از [كار] آفرينش غافل نبوده ايم(17)
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءًۢ بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّٰهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَيٰ ذَهَابٍۭ بِهِ لَقَٰدِرُونَ(18)
و از آسمان آبي به اندازه [معين] فرود آورديم و آن را در زمين جاي داديم و ما براي از بين بردن آن مسلما تواناييم(18)
فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّٰتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَٰبٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَٰكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(19)
پس براي شما به وسيله آن باغهايي از درختان خرما و انگور پديدار كرديم كه در آنها براي شما ميوه هاي فراوان است و از آنها مي خوريد(19)
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ تَنۢبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْءَاكِلِينَ(20)
و از طور سينا درختي برمي آيد كه روغن و نان خورشي براي خورندگان است(20)
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَٰمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(21)
و البته براي شما در دامها[ي گله درس] عبرتي است از [شيري] كه در شكم آنهاست به شما مي نوشانيم و براي شما در آنها سودهاي فراوان است و از آنها مي خوريد(21)
وَعَلَيْهَا وَعَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ(22)
و بر آنها و بر كشتيها سوار مي شويد(22)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَيٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(23)
و به يقين نوح را به سوي قومش فرستاديم پس [به آنان] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد شما را جز او خدايي نيست مگر پروا نداريد(23)
فَقَالَ الْمَلَؤُا۟ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن قَوْمِهِ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا الْأَوَّلِينَ(24)
و اشراف قومش كه كافر بودند گفتند اين [مرد] جز بشري چون شما نيست مي خواهد بر شما برتري جويد و اگر خدا مي خواست قطعا فرشتگاني مي فرستاد [ما]در ميان پدران نخستين خود چنين [چيزي] نشنيده ايم(24)
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌۢ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا۟ بِهِ حَتَّيٰ حِينٍ(25)
او نيست جز مردي كه در وي [حال] جنون است پس تا چندي در باره اش دست نگاه داريد(25)
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ(26)
[نوح] گفت پروردگارا از آن روي كه دروغزنم خواندند مرا ياري كن(26)
فَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَٰطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ(27)
پس به او وحي كرديم كه زير نظر ما و [به] وحي ما كشتي را بساز و چون فرمان ما دررسيد و تنور به فوران آمد پس در آن از هر نوع [حيواني] دو تا [يكي نر و ديگري ماده] با خانواده ات بجز كسي از آنان كه حكم [عذاب ] بر او پيشي گرفته است وارد كن در باره كساني كه ظلم كرده اند با من سخن مگوي زيرا آنها غرق خواهند شد(27)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون
(آيه 8)
در اين آيه به پنجمين و ششمين صفت برجسته مؤمنان اشاره كرده، مىگويد: «و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).
حفظ و اداى امانت و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 242
در مفهوم وسيع «امانت» امانتهاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آيين حق، كتب آسمانى، دستور العملهاى پيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اويند كه مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مىكوشند.
همچنين حكومت از مهمترين وديعههاى الهى است كه بايد آن را به اهلش سپرد.
(آيه 9)
در اين آيه آخرين ويژگى مؤمنان را كه محافظت بر نمازهاست بيان كرده، مىگويد: «و آنها بر نمازشان مواظبت مىنمايند» (وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ).
جالب اين كه: نخستين ويژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرين صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مىشود و به نماز ختم مىگردد چرا كه نماز مهمترين رابطه خلق و خالق است كه هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها خواهد بود.
(آيه 10)
بعد از ذكر اين صفات ممتاز، نتيجه نهايى آن را به اين صورت بيان مىكند: آرى! «آنها وارثانند» (أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ).
(آيه 11)
همان وارثانى «كه بهشت برين را به ارث مىبرند و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
«فردوس» به معنى بهشت برين و برترين باغهاى بهشت مىباشد، كه طبق ظاهر آيات فوق مخصوص مؤمنانى است كه داراى صفات بالا هستند به اين ترتيب ديگر بهشتيان در مراحل پايينتر قرار دارند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون
(آيه 12)
مراحل تكامل جنين در رحم مادر: اين آيه و قسمتى از آيات آينده، طرق اساسى تحصيل اميان و معرفت را نشان مىدهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و «سير در عالم انفس» وا مىدارد، و در آياتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مىدهد و به «سير آفاقى» مىپردازد.
نخست مىگويد: «ما انسان را از چكيده و خلاصهاى از گل آفريديم» (وَ لَقَدْ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 243
خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ).
(آيه 13)
«سپس او را نطفهاى در قرارگاه مطمئن [رحم] (ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ).
در حقيقت آيه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مىكند كه همه به خاك باز مىگردند و از گل برخاستهاند، اما در اين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مىدهد.
تعبير از رحم به «قَرارٍ مَكِينٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دندهها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مىآيد از سوى چهارم، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است.
(آيه 14)
بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهرههاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده] و مضغه را به صورت استخوانهايى در آورديم، و بر استخوانها گوشت پوشانديم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).
جمله «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مسأله كه در آن روز براى هيچ كس روشن نبود بر مىدارد، زيرا قرآن نمىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم، بلكه مىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم، اشاره به اين كه مضغه نخست تبديل به استخوان مىشود و بعد از آن گوشت روى آن را مىپوشاند.
و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس ما آن را آفرينش برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 244
تازهاى داديم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).
اين همان مرحلهاى است كه جنين وارد حيات انسانى مىشود، كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله «نفخ روح» (دميدن روح در كالبد) شده، و اينجاست كه انسان را از همه جهان ممتاز مىسازد، و به او شايستگى خلافت خدا در زمين را مىدهد.
«پس بزرگ و پر بركت است خدايى كه بهترين آفرينندگان است» (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ).
آفرين بر اين قدرت نمايى بىنظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اين همه عجائب و شگفتيها، بر قطره آبى نقش مىزند.
آفرين بر آن علم و حكمتى كه اين همه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مىكند آفرين بر او و بر خلقت بىنظيرش.
(آيه 15)
اين آيه از مسأله توحيد و شناخت مبدء به طرز زيبا و ظريفى به مسأله «معاد» منتقل مىشود، و مىگويد: اين انسان با همه شگفتيهايش تا ابد زنده نمىماند، زمانى فرا مىرسد كه اين ساختمان عجيب از هم فرو مىريزد و «شما بعد از اين زندگى همگى مىميريد» (ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون
(آيه 16)
ولى براى اين كه اين تصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان مىگيرد پس اين آفرينش با اين همه شكوه و عظمت براى اين چند روز زندگى امرى بيهوده بوده است بلا فاصله مىافزايد: «سپس در روز قيامت (بار ديگر به زندگى باز مىگرديد و) بر انگيخته مىشويد» البته در سطحى عاليتر و در جهانى وسيعتر و گستردهتر (ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ).
(آيه 17)
باز هم نشانههاى توحيد: پس از ذكر آيات انفسى اكنون به جهان برون و آيات آفاقى مىپردازد، و عظمت آفرينش را در آسمان و زمين منعكس مىكند مىفرمايد: «ما بر بالاى سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان] قرار داديم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ).
ممكن است اين راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 245
گردش ستارگان آسمان- در باره آسمانهاى هفتگانه در جلد اول ذيل آيه 29 سوره بقره سخن گفتهايم.
و از آنجا كه تعدّد عوالم و طرق آنها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه آيا اين وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد كه آفريدگار از آنها غافل گردد، در پايان آيه بلا فاصله مىفرمايد: «و ما (هرگز) از آفرينش (خلق) خود غافل نبودهايم» (وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ).
(آيه 18)
اين آيه به يكى ديگر از مظاهر قدرت الهى كه از بركات آسمانى و زمين محسوب مىشود يعنى باران اشاره كرده، مىگويد: «و از آسمان آبى به اندازه معين نازل كرديم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
نه آن قدر زياد كه زمينها را در خود غرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات سيراب نگردند.
سپس به مسأله مهمترى در همين رابطه كه مسأله ذخيره آبها در منابع زير زمينى است پرداخته، مىگويد: «و آن را در زمين (در جايگاه مخصوصى) ساكن نموديم و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم» (فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ).
مىدانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملا مختلف تشكيل يافته خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذپذير و قشر زيرين را نفوذناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذناپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعدا از طريق چشمهها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بىآنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند «1».
(آيه 19)
در اين آيه به دنبال نعمت پر بركت باران به محصولاتى كه از آن مىرويد اشاره كرده، مىگويد: «سپس به وسيله آن، باغهايى از درختان نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم، باغهايى كه در آن ميوههاى بسيار است و از آن مىخوريد» (فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
__________________________________________________
(1) بايد توجه داشت كه عبور آبهاى آلوده از قشر نفوذپذير زمين غالبا موجب تصفيه آن مىشود!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 246
خرما و انگور تنها محصول آنها نيست بلكه اين دو محصول عمده و پر ارزش آنهاست و گر نه انواع مختلفى از ديگر نيز ميوه ها در آن يافت مىشود.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون
(آيه 20)
بعد به يكى ديگر از درختان پر بركتى كه از همين آب باران پرورش مىيابد اشاره كرده، مىگويد: «و (نيز علاوه بر اين باغهاى نخل و انگور و ميوههاى ديگر) درختى را كه از طور سينا مىرويد [زيتون] و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان فراهم مىآيد» آفريديم (وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ).
(آيه 21)
بعد از بيان گوشهاى از نعمتهاى پروردگار در جهان گياهان كه به وسيله آب باران پرورش مىيابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حيوانات پرداخته، مىگويد: «و در چهار پايان براى شما عبرت بزرگى است» (وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
سپس اين عبرت را چنين شرح مىدهد: «ما از آنچه در درون آنهاست شما را سيراب مىكنيم» (نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها).
آرى! شير گوارا اين غذاى نيرو بخش و كامل را از درون اين حيوانات، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مىفرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلودهاى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارايى بيرون فرستد.
سپس اضافه مىكند: مسائل عبرتانگيز و بركات حيوانات منحصر به شير نيست بلكه «براى شما در آنها منافع بسيارى است و از گوشت آنها نيز مىخوريد» (وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
(آيه 22)
از همه اينها گذشته، از چهار پايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتيها براى درياها استفاده كرده «و بر آنها و كشتيها سوار مىشويد»َ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ)
.
اين همه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است، هم انسان را به آفريننده اين همه نعمت آشنا مىسازد و هم حس شكر گزارى را در او بر مىانگيزد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 247
(آيه 23)
منطق كور دلان مغرور: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از توحيد و معرفت خداوند و دلائل عظمت او در جهان آفرينش بود، همين مطلب را در اين آيه و آيات آينده از زبان پيامبران بزرگ و در لابلاى تاريخ آنها بيان مىكند.
نخست از نوح نخستين پيامبر اولوا العزم و منادى توحيد شروع كرده، مىگويد: «و ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس او به آنها گفت: اى قوم من! خداوند يكتا را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
«آيا (با اين بيان روشن از پرستش بتها) پرهيز نمىكنيد»؟ (أَ فَلا تَتَّقُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون
(آيه 24)
«جمعيت اشرافى (و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر مىكنند و از درون خالى هستند) از قوم نوح كه كافر بودند، گفتند: اين مرد جز بشرى همچون شما نيست كه مىخواهد بر شما برترى جويد» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ).
و به اين ترتيب انسان بودنش را نخستين عيبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند كه او يك فرد سلطهجو است.
سپس افزودند: «و اگر خدا مىخواست (رسولى بفرستد) فرشتگانى نازل مىكرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً).
و براى تكميل اين استدلال واهى گفتند: «ما هرگز چنين چيزى را از نياكان پيشين خود نشنيدهايم» كه انسانى دعوى نبوّت كند و خود را نماينده خدا بداند! (ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ).
(آيه 25)
ولى اين سخنان بىاساس در روح اين پيامبر بزرگ اثر نكرد و نوح همچنان به دعوت خود ادامه مىداد و نشانهاى از برترىجويى و سلطه طلبى در كار او نبود، لذا او را به اتهام ديگرى متهم ساختند و آن اتهام «جنون و ديوانگى» بود كه همه پيامبران الهى و رهبران راستين را در طول تاريخ به آن متهم ساختند، گفتند: «او فقط مردى است كه به نوعى جنون مبتلاست، پس مدتى در باره او صبر كنيد» تا مرگش فرا رسد و يا از اين بيمارى رهايى يابد! برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 248
(إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ).
(آيه 26)
پايان عمر يك قوم سر كش! در آيات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروائى را كه دشمنان نوح به او زدند خوانديم ولى از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مىشود كه اذيت و آزار اين قوم سر كش تنها منحصر به اين امور نبود بلكه با هر وسيلهاى توانستند او را در فشار و سختى قرار دادند و نوح هنگامى كه از تلاشهاى خود مأيوس شد و جز گروه اندكى ايمان نياوردند از خدا تقاضاى كمك كرد چنانكه در اين آيه مىخوانيم: «گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهايى كه كردند يارى كن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ).
(آيه 27)
در اينجا فرمان پروردگار فرا رسيد و مقدمات نجات نوح و ياران اندكش و نابودى مشركان لجوج فراهم شد.
«ما به نوح وحى كرديم كه: كشتى را در حضور ما مطابق وحى ما بساز» (فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا).
تعبير «بِأَعْيُنِنا» (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تلاش و كوشش تو در اين راه در حضور ماست و تحت پوشش حمايت ما.
در ادامه مىفرمايد: «پس هنگامى كه فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (كه نشانه فرا رسيدن طوفان است) از هر يك از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) در كشتى سوار كن» (فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).
«و همچنين خانوادهات را مگر آنها [همسر و فرزند كافرت] كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است» (وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).
و باز اضافه مىكند: «و ديگر در باره ستمگران (كه هم بر خويش ستم كردند و هم بر ديگران) با من سخنى مگو كه آنها همگى غرق خواهند شد» و جاى شفاعت و گفتگو نيست (وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون
[golrooz] صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّيٰنَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(28)
و چون تو با آنان كه همراه تواند بر كشتي نشستي بگو ستايش خدايي را كه ما را از [چنگ] گروه ظالمان رهانيد(28)
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ(29)
و بگو پروردگارا مرا در جايي پربركت فرود آور [كه] تو نيكترين مهمان نوازاني(29)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ(30)
در حقيقت در اين [ماجرا] عبرتهايي است و قطعا ما آزمايش كننده بوديم(30)
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنۢ بَعْدِهِمْ قَرْنًا ءَاخَرِينَ(31)
سپس بعد از آنان نسل[هايي] ديگر پديد آورديم(31)
فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(32)
و در ميانشان پيامبري از خودشان روانه كرديم كه خدا را بپرستيد جز او براي شما معبودي نيست آيا سر پرهيزگاري نداريد(32)
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بِلِقَآءِ الْءَاخِرَةِ وَأَتْرَفْنَٰهُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ(33)
و اشراف قومش كه كافر شده و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند و در زندگي دنيا آنان را مرفه ساخته بوديم گفتند اين [مرد] جز بشري چون شما نيست از آنچه مي خوريد مي خورد و از آنچه مي نوشيد مي نوشد(33)
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَٰسِرُونَ(34)
و اگر بشري مثل خودتان را اطاعت كنيد در آن صورت قطعا زيانكار خواهيد بود(34)
أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ(35)
آيا به شما وعده مي دهد كه وقتي مرديد و خاك و استخوان شديد [باز] شما [از گور زنده] بيرون آورده مي شويد(35)
۞ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ(36)
وه چه دور است آنچه كه وعده داده مي شويد(36)
إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ(37)
جز اين زندگاني دنياي ما چيزي نيست مي ميريم و زندگي مي كنيم و ديگر برانگيخته نخواهيم شد(37)
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ(38)
او جز مردي كه بر خدا دروغ مي بندد نيست و ما به او اعتقاد نداريم(38)
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ(39)
گفت پروردگارا از آن روي كه مرا دروغزن خواندند ياريم كن(39)
قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصْبِحُنَّ نَٰدِمِينَ(40)
فرمود به زودي سخت پشيمان خواهند شد(40)
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَٰهُمْ غُثَآءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(41)
پس فرياد [مرگبار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاكي كه بر آب افتد گردانيديم دور باد [از رحمت خدا] گروه ستمكاران(41)
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنۢ بَعْدِهِمْ قُرُونًا ءَاخَرِينَ(42)
آنگاه پس از آنان نسلهاي ديگري پديد آورديم(42)
مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَْٔخِرُونَ(43)
هيچ امتي نه از اجل خود پيشي مي گيرد و نه باز پس مي ماند(43)
ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَٰهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ(44)
باز فرستادگان خود را پياپي روانه كرديم هر بار براي [هدايت] امتي پيامبرش آمد او را تكذيب كردند پس [ما امتهاي سركش را] يكي پس از ديگري آورديم و آنها را مايه عبرت [و زبانزد مردم] گردانيديم دور باد [از رحمت خدا] مردمي كه ايمان نمي آورند(44)
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بَِٔايَٰتِنَا وَسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(45)
سپس موسي و برادرش هارون را با آيات خود و حجتي آشكار فرستاديم(45)
إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَاسْتَكْبَرُوا۟ وَكَانُوا۟ قَوْمًا عَالِينَ(46)
به سوي فرعون و سران [قوم] او ولي تكبر نمودند و مردمي گردنكش بودند(46)
فَقَالُوٓا۟ أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ(47)
پس گفتند آيا به دو بشر كه مثل خود ما هستند و طايفه آنها بندگان ما مي باشند ايمان بياوريم(47)
فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا۟ مِنَ الْمُهْلَكِينَ(48)
در نتيجه آن دو را دروغزن خواندند پس از زمره هلاك شدگان گشتند(48)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(49)
و به يقين ما به موسي كتاب [آسماني] داديم باشد كه آنان به راه راست روند(49)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون
(آيه 28)
در اين آيه مىفرمايد: «و هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد و استقرار يافتيد (سپاس خدا را به خاطر اين نعمت برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 249
بزرگ به جا آور) و بگو: ستايش براى خدايى است كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد» (فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
(آيه 29)
و بعد از حمد و ستايش خدا در برابر نخستين نعمت بزرگ او يعنى نجات از چنگال ظالمان، از درگاهش چنين تقاضا كن «بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ).
(آيه 30)
در اين آيه اشاره به مجموع اين داستان كرده، مىگويد: «در اين (ماجراى نوح و پيروزيش بر ستمكاران و مجازات اين قوم سر كش به شديدترين وجه) آيات و نشانههايى (براى صاحبان عقل و انديشه) است»! (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ).
«و ما بطور مسلم (همگان را) آزمايش مىكنيم» (وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ).
(آيه 31)
سرنوشت غمانگيز يك قوم ديگر (قوم ثمود): در اينجا به بحث پيرامون اقوام ديگرى كه بعد از نوح (ع) بر سر كار آمدند پرداخته، و منطق آنها را كه هماهنگ منطق كفار پيشين بوده، و همچنين سر نوشت دردناكشان را شرح مىدهد، و بحثهايى را كه در آيات گذشته ذكر شد تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «سپس جمعيت ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم» و قوم تازهاى به روى كار آمدند (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون
(آيه 32)
از آنجا كه بشر نمىتواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحيد و آيين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانكه آيه مىگويد: «و در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه: پروردگار يكتا را بپرستيد جز او معبودى براى شما نيست» (فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
اين همان چيزى بود كه نخستين پايه دعوت همه پيامبران را تشكيل مىداد اين نداى توحيد بود كه زير بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.
«با اين همه از شرك و بت پرستى پرهيز نمىكنيد» (أَ فَلا تَتَّقُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 250
منظور «قوم ثمود» است كه در سر زمينى در شمال حجاز زندگى مىكردند و پيامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، آنها كفر ورزيده و راه طغيان پيش گرفتند، سر انجام به وسيله صيحه آسمانى (صاعقهاى مرگبار) از ميان رفتند.
(آيه 33)
به هر حال ببينيم عكس العمل اين قوم سر كش در برابر نداى توحيدى اين پيامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در اين آيه مىگويد: «ولى اشرافيان (خود خواه) از قوم او كه كافر بودند، و ديدار آخرت را تكذيب مىكردند، و در زندگى دنيا به آنان ناز و نعمت داده بوديم گفتند: اين بشرى است مثل شما، از آنچه شما مىخوريد مىخورد، و از آنچه مىنوشيد مىنوشد» پس چگونه مىتواند پيامبر باشد؟ (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ).
آرى! چون دعوت اين پيامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مىديدند و مزاحم منافع نامشروع و استكبار بىدليلشان، به ستيزه برخاستند، درست با همان منطقى كه سركشان قوم نوح داشتند.
(آيه 34)
سپس به يكديگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت كنيد بطور قطع زيانكاريد»! (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).
(آيه 35)
سپس به انكار معاد كه هميشه قبول آن سدى بر سر راه خود كامگان و هوسرانان است پرداخته و گفتند: «آيا (اين مرد) به شما وعده مىدهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان (پوسيده) شديد باز هم از قبرها بيرون مىآييد» و حيات نوينى را آغاز مىكنيد؟! (أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون
(آيه 36)
«هيهات! هيهات! از اين وعدههايى كه به شما داده مىشود» وعدههاى بىاساس و تو خالى! (هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ). اصلا مگر ممكن است انسانى كه مرد و خاك شد و ذرات آن به هر سو پراكنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنين چيزى محال است محال!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 251
(آيه 37)
سپس با اين سخن، انكار معاد را تأكيد بيشترى كردند كه: «مسلما غير از اين زندگى دنياى ما چيزى در كار نيست، پيوسته گروهى از ما مىميريم و نسل ديگرى جاى ما را مىگيرد (و بعد از مرگ ديگر هيچ خبرى نيست!) و ما هرگز بر انگيخته نخواهيم شد»! (إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ).
(آيه 38)
سر انجام به عنوان يك جمعبندى در اتهامى كه نسبت به پيامبرشان داشتند چنين گفتند: «او فقط مردى دروغگوست كه بر خدا افترا بسته، و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد»! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ).
(آيه 39)
هنگامى كه غرور و طغيان آنها از حد گذشت و بىشرمى را در انكار رسالت و معجزات و دعوت انسان ساز پيامبرشان به آخرين حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، اين پيامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا كرد و «گفت: پروردگارا! مرا در مقابل تكذيبهاى آنها يارى كن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ).
آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مىخواستند زدند، تو مرا كمك فرما.
(آيه 40)
پروردگار جهان «به او فرمود: آنها به زودى از كار خود پشيمان خواهند گشت» و ميوه درخت تلخى را كه نشاندهاند خواهند چشيد (قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ). اما زمانى پشيمان مىشوند كه سودى به حالشان ندارد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون
(آيه 41)
و همين طور شد «ناگهان صيحه آسمانى آنها را به حق زير ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ).
صاعقهاى مرگبار با صدايى وحشت انگيز و مهيب فرود آمد، همه جا را تكان داد و در هم كوبيد و ويران كرد، و اجساد بىجان آنها را روى هم ريخت، به قدرى سريع و كوبنده بود كه حتى قدرت فرار از خانههاشان پيدا نكردند و در درون همان خانههايشان مدفون گشتند.
چنانكه قرآن در پايان اين آيات مىگويد: «ما آنها را همچون خار و خاشاك برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 252
در هم كوبيده شده روى سيلاب قرار داديم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).
«دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
اين در حقيقت نتيجه گيرى نهايى از كل اين آيات است كه آنچه در اين ماجرا گفته شد از انكار و تكذيب آيات الهى و انكار معاد و رستاخيز سر چشمه مىگيرد، و نتيجه دردناك آن، مخصوص جمعيت و گروه معينى نيست، بلكه همه ستمگران را در طول تاريخ شامل مىشود.
(آيه 42)
اقوام سر كش يكى بعد از ديگرى هلاك شدند: پس از پايان داستان قوم ثمود، قرآن در اينجا به اقوام ديگرى كه بعد از آنها و قبل از موسى (ع) روى كار آمدند اشاره كرده، مىگويد: «سپس اقوام ديگرى را پس از آنها پديد آورديم» (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ).
چرا كه اين قانون و سنت خداوند بزرگ است كه فيض خود را قطع نمىكند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تكامل نوع بشر شدند آنها را كنار زده و اين قافله را در مسيرش همچنان پيش مىبرد.
(آيه 43)
اما اين اقوام و طوائف گوناگون هر كدام داراى زمان و اجل معينى بودند و «هيچ امتى بر اجل و سر رسيد حتمى خود پيشى نمىگيرد و از آن تأخير نيز نمىكنند» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ). بلكه هنگامى كه فرمان قطعى پايان حيات آنها صادر مىشد از ميان مىرفتند، نه يك لحظه زودتر و نه ديرتر.
(آيه 44)
اين آيه ناظر به اين حقيقت است كه دعوت پيامبران در طول تاريخ هيچگاه قطع نشده، مىفرمايد: «ما سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا).
اين معلمان آسمانى يكى پس از ديگرى مىآمدند و مىرفتند، ولى اقوام سركش همچنان بر كفر و انكار خود باقى بودند بطورى كه «هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مىآمد او را تكذيب مىكردند» (كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ).
هنگامى كه اين كفر و تكذيب از حد گذشت و به قدر كافى اتمام حجت شد «ما اين امتهاى سركش را يكى پس از ديگرى هلاك نموديم» و از صحنه روزگار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 253
محوشان كرديم (فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً).
آن چنان نابود شدند كه تنها نام و گفتگويى از آنها باقى ماند. آرى! «ما آنها را احاديثى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ).
و در پايان آيه، همچون آيات پيشين مىگويد: «دور باد (از رحمت خدا) قومى كه ايمان نمىآورند» (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ).
آنها نه تنها در اين دنيا دور از رحمت خدا بودند كه در سراى ديگر نيز از رحمت الهى دورند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون
(آيه 45)
قيام موسى و نابودى فرعونيان فرا مىرسد: تا اينجا سخن در باره اقوامى بود كه پيش از موسى (ع) پيامبر اولوا العزم پروردگار روى كار آمدند و رفتند، اما در اينجا اشاره بسيار كوتاهى به قيام موسى و هارون در برابر فرعونيان و سر انجام كار اين قوم مستكبر كرده، مىفرمايد: «سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دليل آشكار و روشن فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).
منظور از «آيات» معجزاتى است كه خداوند به موسى بن عمران داد (آيات نه گانه) و منظور از «سلطان مبين»، منطق نيرومند و دلائل دندان شكن موسى (ع) در برابر فرعونيان است.
(آيه 46)
آرى! موسى و برادرش هارون را با اين آيات و سلطان مبين فرستاديم «به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى و مغرور او» (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اشاره به اين كه ريشه همه فساد، اينها بودند و هيچ كشورى اصلاح نخواهد شد مگر اين كه سردمدارانش اصلاح شوند.
«ولى (فرعون و اطرافيانش) استكبار كردند» و زير بار آيات حق و سلطان مبين نرفتند (فَاسْتَكْبَرُوا).
«و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ).
(آيه 47)
يكى از نشانههاى روشن برترى جويى آنها اين بود كه «گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم در حالى كه قوم آنها (بنى اسرائيل) برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 254
بندگان و بردگان ما هستند»؟! (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ).
(آيه 48)
با اين استدلالات واهى به مخالفت با حق برخاستند «پس موسى و هارون را تكذيب كردند و سر انجام همگى هلاك و نابود شدند» و ملك و حكومتشان بر باد رفت (فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ).
(آيه 49)
و سر انجام به اين ترتيب دشمنان اصلى بنى اسرائيل كه سد راه دعوت موسى و هارون بودند از ميان رفتند، و دوران آموزش و تربيت الهى بنى اسرائيل فرا رسيد.
در همين مرحله بود كه: «ما به موسى كتاب آسمانى داديم شايد آنان [بنى اسرائيل] هدايت شوند» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون
[golrooz] صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ ءَايَةً وَءَاوَيْنَٰهُمَآ إِلَيٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ(50)
و پسر مريم و مادرش را نشانه اي گردانيديم و آن دو را در سرزمين بلندي كه جاي زيست و [داراي] آب زلال بود جاي داديم(50)
يَٰٓأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا۟ مِنَ الطَّيِّبَٰتِ وَاعْمَلُوا۟ صَٰلِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(51)
اي پيامبران از چيزهاي پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد كه من به آنچه انجام مي دهيد دانايم(51)
وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَأَنَا۠ رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ(52)
و در حقيقت اين امت شماست كه امتي يگانه است و من پروردگار شمايم پس از من پروا داريد(52)
فَتَقَطَّعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍۭ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ(53)
تا كار [دين]شان را ميان خود قطعه قطعه كردند [و] دسته دسته شدند هر دسته اي به آنچه نزدشان بود دل خوش كردند(53)
فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّيٰ حِينٍ(54)
پس آنها را در ورطه گمراهي شان تا چندي واگذار(54)
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ(55)
آيا مي پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مي دهيم(55)
نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَٰتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ(56)
[از آن روي است كه] مي خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم [نه] بلكه نمي فهمند(56)
إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ(57)
در حقيقت كساني كه از بيم پروردگارشان هراسانند(57)
وَالَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ(58)
و كساني كه به نشانه هاي پروردگارشان ايمان مي آورند(58)
وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ(59)
و آنان كه به پروردگارشان شرك نمي آورند(59)
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَآ ءَاتَوا۟ وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَيٰ رَبِّهِمْ رَٰجِعُونَ(60)
و كساني كه آنچه را دادند [در راه خدا] مي دهند در حالي كه دلهايشان ترسان است [و مي دانند] كه به سوي پروردگارشان بازخواهند گشت(60)
أُو۟لَٰٓئِكَ يُسَٰرِعُونَ فِي الْخَيْرَٰتِ وَهُمْ لَهَا سَٰبِقُونَ(61)
آنانند كه در كارهاي نيك شتاب مي ورزند و آنانند كه در انجام آنها سبقت مي جويند(61)
وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَٰبٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(62)
و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمي كنيم و نزد ما كتابي است كه به حق سخن مي گويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت(62)
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِّنْ هَٰذَا وَلَهُمْ أَعْمَٰلٌ مِّن دُونِ ذَٰلِكَ هُمْ لَهَا عَٰمِلُونَ(63)
[نه] بلكه دلهاي آنان از اين [حقيقت] در غفلت است و آنان غير از اين [گناهان] كردارهايي [ديگر] دارند كه به انجام آن مبادرت مي ورزند(63)
حَتَّيٰٓ إِذَآ أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجَْٔرُونَ(64)
تا وقتي خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زاري درمي آيند(64)
لَا تَجَْٔرُوا۟ الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ(65)
امروز زاري مكنيد كه قطعا شما از جانب ما ياري نخواهيد شد(65)
قَدْ كَانَتْ ءَايَٰتِي تُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَيٰٓ أَعْقَٰبِكُمْ تَنكِصُونَ(66)
در حقيقت آيات من بر شما خوانده مي شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مي رفتيد(66)
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَٰمِرًا تَهْجُرُونَ(67)
در حالي كه از [پذيرفتن] آن تكبر مي ورزيديد و شب هنگام [در محافل خود] بدگويي مي كرديد(67)
أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا۟ الْقَوْلَ أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ ءَابَآءَهُمُ الْأَوَّلِينَ(68)
آيا در [عظمت] اين سخن نينديشيده اند يا چيزي براي آنان آمده كه براي پدران پيشين آنها نيامده است(68)
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا۟ رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(69)
يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداخته اند(69)
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌۢ بَلْ جَآءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَٰرِهُونَ(70)
يا مي گويند او جنوني دارد [نه] بلكه [او] حق را براي ايشان آورده و[لي] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند(70)
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَٰوَٰتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَٰهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ(71)
و اگر حق از هوسهاي آنها پيروي مي كرد قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مي شد [نه] بلكه يادنامه شان را به آنان داده ايم ولي آنها از [پيروي] يادنامه خود رويگردانند(71)
أَمْ تَسَْٔلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(72)
يا از ايشان مزدي مطالبه مي كني و مزد پروردگارت بهتر است و اوست كه بهترين روزي دهندگان است(72)
وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(73)
و در حقيقت اين تويي كه جدا آنها را به راه راست مي خواني(73)
وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ عَنِ الصِّرَٰطِ لَنَٰكِبُونَ(74)
و به راستي كساني كه به آخرت ايمان ندارند از راه [درست] سخت منحرفند(74)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون
(آيه 50)
آيتى ديگر از آيات خدا: در آخرين مرحله از شرح سر گذشت پيامبران اشاره كوتاه و مختصرى به حضرت مسيح (ع) و همچنين مادرش مريم كرده، مىگويد: «و ما فرزند مريم و مادرش را آيت و نشانهاى (از عظمت و قدرت خود) قرار داديم» (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً).
سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى كه به اين مادر و فرزند عطا فرموده اشاره كرده، مىگويد: «و آنها را در سر زمين بلندى كه داراى آرامش و امنيت و آب جارى بود جاى داديم» (وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ).
احتمال دارد كه جمله فوق اشاره به محل تولد مسيح (ع) در بيابان بيت المقدس باشد، جايى كه خداوند آن را محل امنى براى اين مادر و فرزند قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشكيده خرما به او روزى مرحمت كرد.
به هر حال آيه دليلى است بر حمايت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و كسانى كه از آنها حمايت مىكردند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون
(آيه 51)
همگى امت واحديد: در آيات پيشين سخن از سر گذشت پيامبران و امتهايشان بود، در اين آيه همه پيامبران را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح به جا آوريد كه من به آنچه شما انجام مىدهيد آگاهم» (يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 255
تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ).
در اين آيه از سه جهت براى انجام عمل صالح كمك گرفته شده است: از جهت تأثير غذاى پاك بر صفاى قلب، و از جهت تحريك حس شكر گزارى، و از جهت توجه دادن به اين كه خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است.
(آيه 52)
سپس همه پيامبران و پيروان آنها را به توحيد و تقوا دعوت كرده، چنين مىگويد: «و اين امت شما امت واحدى است» (وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و تفاوتهاى ميان شما و همچنين پيامبرانتان هرگز دليل بر دو گانگى و چند گانگى نيست.
«و من پروردگار شما هستم، پس از مخالفت فرمان من بپرهيزيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ).
به اين ترتيب آيه فوق به وحدت و يگانگى جامعه انسانى، و حذف هر گونه تبعيض و جدايى دعوت مىكند، همانگونه كه او پروردگار واحد است انسانها نيز امت واحد هستند.
به همين دليل بايد از يك برنامه پيروى كنند همانگونه كه پيامبرانشان نيز به آيين واحدى دعوت مىكردند.
(آيه 53)
اين آيه- به دنبال دعوتى كه به وحدت و يگانگى در آيه قبل شد- انسانها را از پراكندگى و اختلاف با اين عبارت بر حذر مىدارد: «اما آنها كارهاى خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً).
و عجب اين كه: «هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از ديگران بيزار (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ).
آيه فوق يك حقيقت مهم روانى و اجتماعى را باز گو مىكند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروههاست كه هر يك راه و آئينى را براى خود برگزيده، و دريچههاى مغز خود را به روى هر سخن ديگرى بستهاند اين حالت- كه از خودخواهى و حبّ ذات افراطى سر چشمه مىگيرد- بزرگترين دشمن تبيين حقايق و رسيدن به اتحاد و وحدت امتهاست.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 256
(آيه 54)
لذا در اين آيه مىگويد: اكنون كه چنين است «آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى» كه مرگشان فرا رسد، يا گرفتار عذاب الهى شوند كه اين قبيل افراد سرنوشتى غير از اين ندارند (فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون
(آيه 55)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب به ميان آمد به بعضى ديگر از پندارهاى خود بينانه آنان اشاره كرده، مىگويد: «آيا آنها گمان مىكنند اموال و فرزندانى را كه به آنان دادهايم ...» (أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ).
(آيه 56)
براى اين است كه: «درهاى خيرات را به سرعت به روى آنها بگشاييم»؟! (نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ).
آيا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسيار را دليل بر حقانيت روش خود مىپندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مىدانند؟
نه، هرگز چنين نيست «بلكه آنها نمىفهمند» (بَلْ لا يَشْعُرُونَ).
آنها نمىدانند كه اين اموال و فرزندان فراوان در حقيقت يك نوع عذاب و مجازات يا مقدمه عذاب و كيفر براى آنهاست، آنها نمىدانند كه خدا مىخواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال كيفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد.
(آيه 57)
بعد از نفى پندارهاى اين غافلان خود خواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت كنندگان در خيرات را ضمن چند آيه باز گو مىكند.
نخست مىگويد: «مسلما كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند» (إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).
(آيه 58)
سپس اضافه مىكند: «و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مىآورند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 59)
بعد از مرحله ايمان به آيات پروردگار، مرحله تنزيه و پاك شمردن او از هر گونه شبيه و شريك فرا مىرسد، مىگويد: «و آنها كه به پروردگارشان شرك نمىورزند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 257
(آيه 60)
بعد از اين، مرحله ايمان به معاد و رستاخيز و توجه خاصى كه مؤمنان راستين به اين مسأله دارند فرا مىرسد، مىگويد: «و كسانى كه نهايت تلاش و كوشش را در انجام طاعات به خرج مىدهند و با اين حال دلهايشان هراسناك است از اينكه سر انجام به سوى پروردگارشان باز مىگردند» (وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون
(آيه 61)
بعد از شرح اين صفات چهار گانه مىفرمايد: «چنين كسانى در خيرات سرعت مىكنند و از ديگران پيشى مىگيرند» و مشمول عنايات ما هستند (أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).
آيات فوق ترسيم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه از مؤمنان پيشگام است، نخست از ترس آميخته با احترام و تعظيم- كه انگيزه ايمان به پروردگار و نفى هر گونه شرك است- شروع كرده و به ايمان به معاد و دادگاه عدل خدا كه موجب احساس مسؤوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مىگردد و مجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مىكند- دقت كنيد.
(آيه 62)
از آنجا كه صفات برجسته و ويژه مؤمنان كه سر چشمه انجام هر گونه كار نيك است و در آيات قبل به آن اشاره شد، اين سؤال را بر مىانگيزد كه اتصاف به اين صفات و انجام اين اعمال، كار همه كس نيست، و از عهده همه بر نمىآيد.
در اين آيه به پاسخ پرداخته، مىگويد: «ما هيچ كس را جز به مقدار توانائيش تكليف نمىكنيم» و از هر كس به اندازه عقل و طاقتش مىخواهيم (وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
اين تعبير نشان مىدهد كه وظائف و احكام الهى در حدود توانايى انسانها است، و در هر مورد بيش از ميزان قدرت و توانايى باشد ساقط مىشود و به تعبير علماى اصول، اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا كه ممكن است اين سؤال پيش آيد كه چگونه اين همه انسانها اعمالشان از كوچك و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مىگيرد؟ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 258
اضافه مىكند: «و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مىگويد (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو مىكند) و به همين دليل هيچ ظلم و ستمى بر آنها نمىشود» (وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
اين اشاره به نامههاى اعمال و پروندههايى است كه همه كارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.
(آيه 63)
ولى از آنجا كه بيان اين واقعيات تنها در كسانى اثر مىكند كه مختصر بيدارى و آگاهى دارند بلافاصله اضافه مىكند: «ولى دلهاى آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بىخبرى فرو رفته و اعمال (زشت) ديگرى جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مىدهند» (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ).
(آيه 64)
اما آنها در اين غفلت و بىخبرى همچنان باقى مىمانند «تا روزى كه مترفين را (آنان كه غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام نعره استغاثهآميز آنها همچون نعره وحوش بيابان بر مىخيزد» و از سنگينى عذاب و مجازات دردناك الهى ناله سر مىدهند (حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ).
(آيه 65)
ولى به آنها خطاب مىشود «فرياد نكنيد و ناله نزنيد كه شما امروز از ناحيه ما يارى نخواهيد شد»! (لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون
(آيه 66)
اين آيه در حقيقت بيان علت اين سر نوشت شوم است، مىگويد:
آيا فراموش كردهايد كه: «در گذشته آيات من بطور مداوم بر شما خوانده مىشد اما (به جاى اين كه از آن، درس بياموزيد و بيدار شويد) اعراض مىكرديد و به عقب باز مىگشتيد» (قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ).
(آيه 67)
نه تنها در برابر شنيدن آيات الهى عقب گرد مىكرديد، بلكه: «در برابر آن حالت استكبار به خود مىگرفتيد» (مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ).
و علاوه بر اين «جلسات شب نشينى تشكيل مىداديد و (از پيامبر و قرآن و مؤمنان) بد گويى مىنموديد» (سامِراً تَهْجُرُونَ). يعنى شبها تا مدت طولانى بيدار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 259
مىمانيد و همچون بيماران هذيان مىگوييد و فحش و ناسزا مىدهيد.
(آيه 68)
بهانههاى رنگارنگ منكران: در تعقيب آيات گذشته كه سخن از اعراض و استكبار كفار در برابر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اينجا از بهانههايى كه ممكن است آنها براى خود در اين زمينه بتراشند و پاسخ دندانشكن آن سخن مىگويد، ضمنا علل واقعى اعراض آنها را نيز شرح مىدهد كه در پنج قسمت خلاصه مىشود:
نخست مىگويد: «پس آيا آنها در اين گفتار (آيات الهى) تدبر و انديشه نكردند»؟ (أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستين عالم بدبختى آنها تعطيل انديشه و تفكر در محتواى دعوت تو است، كه اگر بود مشكلات آنها حل مىشد.
در دومين مرحله مىگويد: «يا اين كه مطالبى براى آنها آمده است كه براى نياكانشان نيامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ).
يعنى اگر توحيد و معاد و دعوت به نيكيها و پاكيها تنها از ناحيه تو بود، ممكن بود بهانه كنند كه اينها سخنان نو ظهورى است.
(آيه 69)
در سومين مرحله مىگويد: «يا اين كه آنها پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) لذا او را انكار مىكنند» (أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
يعنى اگر اين دعوت از ناحيه شخص مرموز يا مشكوكى صورت گرفته بود ممكن بود بگويند نمىتوان به ظاهر سخنانش فريب خورد.
ولى اينها سابقه تو را به خوبى مىدانند، در گذشته تو را «محمّد امين» مىخواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جايى براى اين گونه بهانهها نيز نيست.
(آيه 70)
در چهارمين مرحله مىگويد: «يا اين كه مىگويند: او ديوانه است»؟! (أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).
يعنى شخص او را به خوبى مىشناسيم، اما به عقل و فكر او ايمان نداريم، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 260
چه بسا اين سخنان را از روى جنون مىگويد، چرا كه با افكار عمومى محيط هماهنگ نيست.
قرآن بلافاصله براى نفى اين بهانهجويى مىگويد: «بلكه پيامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر اين حقيقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عيب كار اينجاست كه «بيشتر آنها از حق كراهت دارند» و گريزانند! (وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون
(آيه 71)
در حالى كه هيچ لزومى ندارد كه حق تابع تمايلات مردم باشد «و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى كند (و جهان هستى بر طبق تمايل آنها گردش داشت) آسمانها و زمين و همه كسانى كه در آنها هستند تباه مىشوند»! (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ). زيرا هوى و هوسهاى مردم معيار و ضابطهاى ندارد، بلكه در بسيارى از موارد به سوى زشتيها مىگرايد.
سپس براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع مىگويد: «ولى ما قرآنى به آنها داديم كه مايه ياد آورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، ولى آنها از (آنچه مايه) ياد آوريشان (است) روى گردانند» (بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).
(آيه 72)
در پنجمين و آخرين مرحله مىگويد: «يا اين كه تو از آنها اجر و مزد و هزينهاى (در برابر دعوتت) مىخواهى با اين كه مزد پروردگارت بهتر، و او بهترين روزى دهندگان است» (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
قرآن با بيان گويايى كه در اين پنج مرحله بيان داشته روشن مىسازد كه اين كور دلان تسليم حق نيستند و عذرهايى كه براى توجيه مخالفت خود ذكر مىكنند بهانههاى بىاساس بيش نيستند.
(آيه 73)
در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از آنچه گذشت چنين مىگويد: «بطور قطع و يقين تو آنها را به صراط مستقيم دعوت مىكنى» (وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
گر چه در بعضى از روايات اسلامى «صراط مستقيم» به ولايت على عليه السّلام برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 261
تفسير شده ولى اين گونه روايات بيان بعضى از مصداقهاى روشن است، و هيچ منافات با وجود مصاديق ديگر مانند قرآن و ايمان به مبدء و معاد و تقوى و جهاد ندارد.
(آيه 74)
و نتيجه طبيعى اين موضوع همان است كه در اين آيه باز گو مىكند: «و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند بطور مسلم از اين صراط منحرفند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ).
منظور از «صراط» در اين آيه همان صراط مستقيم در آيه قبل است.
از آيات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مىگردد:
آنها هميشه مردمى بودند شناخته شده به نيكيها كه در ترويج مكتب حق اصرار مىورزند هر چند ناخوشايند گروه كثيرى باشد.
ديگر اين كه آنها در برابر دعوت خويش پاداش مادى نمىطلبند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون
[golrooz]صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ وَلَوْ رَحِمْنَٰهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا۟ فِي طُغْيَٰنِهِمْ يَعْمَهُونَ(75)
و اگر ايشان را ببخشاييم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم در طغيان خود كوردلانه اصرار مي ورزند(75)
وَلَقَدْ أَخَذْنَٰهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا۟ لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ(76)
و به راستي ايشان را به عذاب گرفتار كرديم و[لي] نسبت به پروردگارشان فروتني نكردند و به زاري درنيامدند(76)
حَتَّيٰٓ إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ(77)
تا وقتي كه دري از عذاب دردناك بر آنان گشوديم بناگاه ايشان در آن [حال] نوميد شدند(77)
وَهُوَ الَّذِيٓ أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَٰرَ وَالْأَفِْٔدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ(78)
و اوست آن كس كه براي شما گوش و چشم و دل پديد آورد چه اندك سپاسگزاريد(78)
وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(79)
و اوست آن كس كه شما را در زمين پديد آورد و به سوي اوست كه گرد آورده خواهيد شد(79)
وَهُوَ الَّذِي يُحْيِ وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَٰفُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(80)
و اوست آن كس كه زنده مي كند و مي ميراند و اختلاف شب و روز از اوست مگر نمي انديشيد(80)
بَلْ قَالُوا۟ مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ(81)
[نه] بلكه آنان [نيز] مثل آنچه پيشينيان گفته بودند گفتند(81)
قَالُوٓا۟ أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(82)
گفتند آيا چون بميريم و خاك و استخوان شويم آيا واقعا باز ما زنده خواهيم شد(82)
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(83)
درست همين را قبلا به ما و پدرانمان وعده دادند اين جز افسانه هاي پيشينيان [چيزي] نيست(83)
قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(84)
بگو اگر مي دانيد [بگوييد] زمين و هر كه در آن است به چه كسي تعلق دارد(84)
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(85)
خواهند گفت به خدا بگو آيا عبرت نمي گيريد(85)
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ(86)
بگو پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست(86)
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ(87)
خواهند گفت خدا بگو آيا پرهيزگاري نمي كنيد(87)
قُلْ مَنۢ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(88)
بگو فرمانروايي هر چيزي به دست كيست و اگر مي دانيد [كيست آنكه] او پناه مي دهد و در پناه كسي نمي رود(88)
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّيٰ تُسْحَرُونَ(89)
خواهند گفت خدا بگو پس چگونه دستخوش افسون شده ايد(89)
بَلْ أَتَيْنَٰهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَٰذِبُونَ(90)
[نه] بلكه حقيقت را بر ايشان آورديم و قطعا آنان دروغگويند(90)
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَٰهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهٍۭ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(91)
خدا فرزندي اختيار نكرده و با او معبودي [ديگر] نيست و اگر جز اين بودقطعا هر خدايي آنچه را آفريده [بود] باخود مي برد و حتما بعضي از آنان بر بعضي ديگر تفوق مي جستند منزه است خدا از آنچه وصف مي كنند(91)
عَٰلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(92)
داناي نهان و آشكار و برتر است از آنچه [با او] شريك مي گردانند(92)
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ(93)
بگو پروردگارا اگر آنچه را كه [از عذاب] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهي(93)
رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(94)
پروردگارا پس مرا در ميان قوم ستمكار قرار مده(94)
وَإِنَّا عَلَيٰٓ أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَٰدِرُونَ(95)
و به راستي كه ما تواناييم كه آنچه را به آنان وعده داده ايم بر تو بنمايانيم(95)
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ(96)
بدي را به شيوه اي نيكو دفع كن ما به آنچه وصف مي كنند داناتريم(96)
وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَٰتِ الشَّيَٰطِينِ(97)
و بگو پروردگارا از وسوسه هاي شيطانها به تو پناه مي برم(97)
وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ(98)
و پروردگارا از اينكه [آنها] به پيش من حاضر شوند به تو پناه مي برم(98)
حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ(99)
تا آنگاه كه مرگ يكي از ايشان فرا رسد مي گويد پروردگارا مرا بازگردانيد(99)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون
(آيه 75)
طرق مختلف بيدار سازى الهى: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بهانههاى مختلفى بود كه منكران حق براى سر پيچى از دعوت پيامبران عنوان مىكردند، در اينجا خداوند از طرق اتمام حجت و بيدار سازى آنها سخن مىگويد.
نخست مىفرمايد: گاه آنها را مشمول نعمت خود مىسازيم تا بيدار شوند «و اگر به آنان رحم كنيم و گرفتاريها و مشكلاتشان را بر طرف سازيم (نه تنها بيدار نمىشوند، بلكه) در طغيانشان لجاجت مىورزند و (در اين وادى) سر گردان مىمانند»! (وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).
(آيه 76)
و گاه آنها را با حوادث دردناك گوش مالى مىدهيم تا اگر از طريق رحمت و نعمت بيدار نشدند از اين راه بيدار شوند، ولى اين كار نيز در آنها مؤثر نيست، زيرا «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختيم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقيادى نشان دادند و نه به درگاه او توجه و تضرع مىكنند» (وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ).
(آيه 77)
به هر حال ما به اين رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بيدار كننده همچنان ادامه مىدهيم و آنها نيز به طغيان و سر كشى و لجاجتشان، «تا هنگامى كه درى از عذاب شديد به روى آنها بگشاييم و چنان گرفتار مىشوند كه ناگهان بكلى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 262
مأيوس گردند» (حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ إِذا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ).
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازاتهاى تربيتى» و «مجازاتهاى پاكسازى و استيصال» هدف در مجازاتهاى قسم اول آن است كه در سختى و رنج قرار گيرند و ضعف و ناتوانى خود را دريابند و از مركب غرور پياده شوند.
ولى هدف در قسم دوم كه در مورد افراد غير قابل اصلاح صورت مىگيرد اين است كه به حكم فرمان آفرينش ريشه كن شوند.
(آيه 78)
قرآن بعد از اين بيان، از طريق ديگر وارد مىشود و به ذكر نعمتهاى الهى براى تحريك حس شكر گزارى آنها پرداخته، مىگويد: «و او كسى است كه براى شما گوش و چشم و قلب [عقل] ايجاد كرد، اما كمتر شكر او را به جا مىآوريد» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ).
تكيه بر اين سه موضوع (گوش و چشم و عقل) به خاطر آن است كه ابزار اصلى شناخت انسان اين سه مىباشد، مسائل حسى را غالبا از طريق چشم و گوش درك مىكند و مسائل غير حسى را به وسيله نيروى عقل.
(آيه 79)
در اين آيه به يكى از مهمترين آيات پروردگار، يعنى خلقت انسان از اين زمين خاكى پرداخته، چنين مىگويد: «و او كسى است كه شما را در زمين آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ).
و چون از زمين آفريده شدهايد باز به زمين باز مىگرديد و ديگر بار بر انگيخته شده «به سوى او جمع و محشور مىشويد» (وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
و اگر در آفرينش خودتان از خاك بىارزش بينديشيد، كافى است كه هستى بخش را بشناسيد و نيز امكان مسأله معاد را دريابيد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون
(آيه 80)
بعد از ذكر مسأله آفرينش انسان به مسأله مرگ و حيات و آمد و شد شب و روز كه از آيات بزرگ پروردگار است پرداخته، چنين مىگويد: «و او كسى است كه زنده مىكند و مىميراند و آمد و شد شب و روز از آن اوست، آيا انديشه نمىكنيد»؟! (وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 263
و به اين ترتيب در آيات سه گانه اخير از انگيزه شناخت پروردگار شروع كرده و با ذكر بخشى از مهمترين آيات انفسى و آفاقى بحث را پايان مىدهد.
(آيه 81)
در اين آيه اضافه مىكند: اينها انديشه و عقل را رها كرده و كور كورانه از نياكان خود تقليد مىكنند، «آنها همان مىگويند كه پيشينيانشان مىگفتند» (بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ).
(آيه 82)
«آنها (از روى تعجب) مىگفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان (پوسيده) شديم آيا بار ديگر بر انگيخته خواهيم شد»؟! (قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
(آيه 83)
اين باور كردنى نيست! «اين وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده و اين فقط افسانههاى پيشينيان است» (لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
(آيه 84)
و از آنجا كه كفار و مشركان بيش از همه از مسأله معاد وحشت داشتند و به همين دليل با انواع بهانهها و لطائف الحيل مىخواستند شانه از زير بار آن خالى كنند، قرآن نيز مشروحا و بطور مؤكد از معاد سخن مىگويد.
و جالب اين كه در هر مورد از خود مشركان اعتراف مىگيرد و سخن آنها را به خودشان باز مىگرداند.
نخست مىگويد: «بگو: زمين و كسانى كه در زمينند از آن كيست، اگر شما مىدانيد»؟! (قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 85)
سپس اضافه مىكند: آنها بر اساس نداى فطرت و اعتقادى كه به خداوند آفريننده هستى دارند «به زودى (در پاسخ تو) مىگويند: (مالكيت زمين و آنچه در آن است) همه از آن خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).
ولى تو به آنها «بگو: اكنون كه چنين است (و خود شما نيز اعتراف داريد) آيا متذكر نمىشويد» (قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).
با اين اعتراف صريح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعيد مىشمريد؟ و از قدرت فراگير خداوند بزرگ دور مىدانيد؟
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 264
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون
(آيه 86)
دگر بار دستور مىدهد از آنها سؤال كن و «بگو: چه كسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظيم است»؟! (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ).
(آيه 87)
باز آنها روى همان فطرت توحيدى و اعتقادى كه به اللّه به عنوان خالق هستى دارند «مىگويند: (همه اينها) از آن خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).
با اين اقرار آشكار به آنها «بگو شما (كه خود به اين واقعيت معترفيد) چرا از خدا نمىترسيد» و منكر قيامت و باز گشت مجدد انسان به زندگى مىشويد؟! (قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آيه 88)
بار ديگر از آنها در باره حاكميت بر آسمانها و زمين سؤال كن و «بگو: چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد»؟! (قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ).
«و چه كسى به بىپناهان پناه مىدهد و نياز به پناه دادن ندارد»؟! (وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ).
«اگر راستى از اين واقعيتها آگاهيد» (إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 89)
ديگر بار زبان به اعتراف مىگشايند و «مىگويند: (ملكوت و حاكميت و حمايت و پناه دادن در اين عالم) منحصر به خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).
«بگو: با اين حال چگونه (مىگوييد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شما را سحر كرده و) مسحور او شدهايد»؟ (قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).
(آيه 90)
سر انجام به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى فشرده و كوتاه مىفرمايد: نه سحر است و نه جادو و نه چيز ديگر، «بله ما حق را براى آنها آورديم و روشن ساختيم و آنها دروغ مىگويند» (بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ).
(آيه 91)
شرك جهان را به تباهى مىكشد: در آيات گذشته بحثهايى در زمينه معاد و مالكيت و ربوبيت پروردگار بيان شد، در اينجا به مسأله نفى شرك پرداخته، قسمتى از انحرافات مشركان را مطرح كرده، و به آن پاسخ مىگويد.
نخست مىفرمايد: «خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده و معبود برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 265
ديگرى با او نيست» (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ).
مسيحيان عيسى را فرزند حقيقى! او مىخوانند و مشركان نيز فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند.
سپس به بيان دليل بر نفى شرك پرداخته، چنين مىگويد: «اگر چنين مىشد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مىكردند» (إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ).
و طبعا هر بخشى از عالم با نظام خاصى اداره مىشد و اين با وحدت نظامى كه بر آن حاكم مىبينيم سازگار نيست.
به علاوه هر يك از اين خدايان براى گسترش قلمرو و حكومت خود سعى داشتند «بعضى بر بعضى ديگر برترى جويند» و اين خود سبب ديگرى براى از هم گسيختگى نظام جهان مىشد (وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ).
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مىفرمايد: «منزه است خدا از آنچه آنان توصيف مىكنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون
(آيه 92)
اين آيه پاسخ ديگرى به اين مشركان بيهوده گو است مىگويد:
«خداوند از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است» (عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).
او هرگز چيزى را به نام خدايانى كه شما ادعا مىكنيد سراغ ندارد.
مگر ممكن است در عالم خداى ديگرى باشد و شما از آن آگاه باشيد اما خداوندى كه خالق شماست و غيب و شهود جهان را مىداند از آن بىخبر باشد؟
و سر انجام با اين جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مىكشد: «پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مىگويند و) براى او شريك قائل مىشوند» (فَتَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ).
اين جمله ضمنا تهديدى براى مشركان است كه خداوند از اسرار درون و برون آنها آگاه است و تمام اين سخنان را مىداند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خويش محاكمه و مجازات خواهد كرد.
(آيه 93)
اين آيه هدف آيات گذشته را كه تهديد كفار و مشركان لجوج به عذابهاى الهى است، تعقيب مىكند، مىگويد: اى پيامبر! «بگو: پروردگار من! اگر برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 266
عذابهايى را كه به آنان وعده داده مىشود به من نشان دهى» و در زندگيم آن را ببينم (قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ).
(آيه 94)
«پروردگارا! مرا در اين عذابها با گروه ستمگر قرار مده» (رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
منظور از اين عذاب مجازاتهاى دنيوى است كه خداوند دامنگير مشركان ساخت.
(آيه 95)
و باز براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع و نفى هر گونه شك و ترديد از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان در اين آيه اضافه مىكند: «و ما قادريم كه آنچه را (از عذاب) به آنها وعده مىدهيم به تو نشان دهيم» (وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ).
و چنانكه مىدانيم اين قدرت پروردگار در صحنههاى مختلف بعد از آن تاريخ- از جمله در صحنه جنگ بدر- به مرحله فعليت در آمد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون
(آيه 96)
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه با اين گروه مدارا كن و «بدى را به بهترين راه و روش دفع كن» و پاسخ بدى را به نيكى ده! (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ).
در اين راه عجله و شتابى نداشته باشد و بدان «ما به آنچه (آنها مىگويند و) توصيف مىكنند آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ).
مىدانيم حركات ناشايست و گفتار خشن و انواع اذيت و آزار آنها تو را ناراحت مىكند، اما تو بدى را با نيكى پاسخ ده كه اين خود يكى از مؤثرترين روشها براى بيدار كردن غافلان و فريب خوردگان است ولى ناگفته پيداست كه اين دستور مخصوص مواردى است كه دشمن از آن سوء استفاده نكند.
(آيه 97)
ولى در عين حال باز هم خودت را به خدا بسپار «و بگو:
پروردگارا! من از وسوسههاى شياطين به تو پناه مىبرم» (وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ).
(آيه 98)
نه تنها از وسوسههاى اغفال كننده آنها، بلكه بگو: «به تو پناه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 267
مىبرم از اين كه آنها نزد من حاضر شوند» (وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ).
و در جلسات من حضور يابند كه حضورشان نيز اغوا كننده و زيانبار است.
به اين ترتيب همه رهروان راه حق بايد بطور مداوم از القائات شيطانى بر حذر باشند و هميشه خود را از اين نظر در پناه پروردگار قرار دهند.
(آيه 99)
تقاضاى ناممكن! در تعقيب بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون سر سختى مشركان و گنهكاران در مسير باطلشان گذشت، در اينجا وضع دردناكشان را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مىگيرند چنين توصيف مىكند: آنها به اين راه غلط خود همچنان ادامه مىدهند «تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).
در اين هنگام كه خود را در حال بريدن از اين جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مىبيند، پردههاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانش كنار ميرود گويى سر نوشت دردناك خويش را با چشم مىبيند، عمر و سرمايههاى از دست رفته و كوتاهىهايى را كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده، عواقب شوم آن را مشاهده مىكند.
اينجاست كه فرياد او بلند مىشود و «مىگويد: اى پروردگار من! مرا باز گردانيد»! (قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
[golrooz]صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَعَلِّيٓ أَعْمَلُ صَٰلِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّآ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَمِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(100)
شايد من در آنچه وانهاده ام كار نيكي انجام دهم نه چنين است اين سخني است كه او گوينده آن است و پشاپيش آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته خواهند شد(100)
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ(101)
پس آنگاه كه در صور دميده شود [ديگر] ميانشان نسبت خويشاوندي وجود ندارد و از [حال] يكديگر نمي پرسند(101)
فَمَن ثَقُلَتْ مَوَٰزِينُهُ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(102)
پس كساني كه كفه ميزان [اعمال] آنان سنگين باشد ايشان رستگارانند(102)
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَٰزِينُهُ فَأُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ(103)
و كساني كه كفه ميزان [اعمال]شان سبك باشد آنان به خويشتن زيان زده [و] هميشه در جهنم مي مانند(103)
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَٰلِحُونَ(104)
آتش چهره آنها را مي سوزاند و آنان در آنجا ترش رويند(104)
أَلَمْ تَكُنْ ءَايَٰتِي تُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(105)
آيا آيات من بر شما خوانده نمي شد و [همواره] آن را مورد تكذيب قرار نمي داديد(105)
قَالُوا۟ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَآلِّينَ(106)
مي گويند پروردگارا شقاوت ما بر ما چيره شد و ما مردمي گمراه بوديم(106)
رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ(107)
پروردگارا ما را از اينجا بيرون بر پس اگر باز هم [به بدي] برگشتيم در آن صورت ستمگر خواهيم بود(107)
قَالَ اخْسَُٔوا۟ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ(108)
مي فرمايد [برويد] در آن گم شويد و با من سخن مگوييد(108)
إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّٰحِمِينَ(109)
در حقيقت دسته اي از بندگان من بودند كه مي گفتند پروردگارا ايمان آورديم بر ما ببخشاي و به ما رحم كن [كه] تو بهترين مهرباني(109)
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّيٰٓ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ(110)
و شما آنان [=مؤمنان] را به ريشخند گرفتيد تا [با اين كار] ياد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مي خنديديد(110)
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوٓا۟ أَنَّهُمْ هُمُ الْفَآئِزُونَ(111)
من [هم] امروز به [پاس] آنكه صبر كردند بدانان پاداش دادم آري ايشانند كه رستگارانند(111)
قَٰلَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ(112)
مي فرمايد چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد(112)
قَالُوا۟ لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسَْٔلِ الْعَآدِّينَ(113)
مي گويند يك روز يا پاره اي از يك روز مانديم از شما گران [خود] بپرس(113)
قَٰلَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(114)
مي فرمايد جز اندكي درنگ نكرديد كاش شما مي دانستيد(114)
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَٰكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ(115)
آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اينكه شما به سوي ما بازگردانيده نمي شويد(115)
فَتَعَٰلَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ(116)
پس والاست خدا فرمانرواي برحق خدايي جز او نيست [اوست] پروردگار عرش گرانمايه(116)
وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَٰنَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِۦٓ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَٰفِرُونَ(117)
و هر كس با خدا معبود ديگري بخواند براي آن برهاني نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش مي باشد در حقيقت كافران رستگار نمي شوند(117)
وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّٰحِمِينَ(118)
و بگو پروردگارا ببخشاي و رحمت كن [كه] تو بهترين بخشايندگاني(118)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سُورَةٌ أَنزَلْنَٰهَا وَفَرَضْنَٰهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَآ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(1)
[اين] سوره اي است كه آن را نازل و آن را فرض گردانيديم و در آن آياتي روشن فرو فرستاديم باشد كه شما پند پذيريد(1)
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا۟ كُلَّ وَٰحِدٍ مِّنْهُمَا مِا۟ئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ(2)
به هر زن زناكار و مرد زناكاري صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آن دو دلسوزي نكنيد و بايد گروهي از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند(2)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
(آيه 100)
مرا باز گردانيد «شايد (گذشته خود را جبران كنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترك گفتم به جا آورم» (لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ). اما از آنجا كه قانون آفرينش چنين اجازه باز گشتى را به هيچ كس، نه نيكو كار و نه بد كار، نمىدهد، به او چنين پاسخ داده مىشود: «نه! هرگز» راه باز گشتى وجود ندارد (كَلَّا).
«اين سخنى است كه او به زبان مىگويد» (إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها).
سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مىدهد.
و در پايان آيه، اشاره بسيار كوتاه و پر معنى به جهان اسرار آميز برزخ كرده، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 268
مىگويد: «و در پشت سر آنها تا روزى كه بر انگيخته مىشوند برزخى وجود دارد» (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) «1»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
(آيه 101)
گوشهاى از مجازات بد كاران: در آيات گذشته چنانكه ديديم سخن از جهان برزخ در ميان بود، و در اينجا سخن از قيامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است.
نخست چنين مىگويد: «پس هنگامى كه در صور [شيپور] دميده شود هيچ يك از پيوندهاى خويشاوندى ميان آنها در آن روز نخواهد بود و از يكديگر تقاضاى كمك نمىكنند» چون كارى از كسى ساخته نيست (فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ).
طبق آيات قرآن دو بار «نفخ صور» مىشود: يك بار به هنگام پايان گرفتن اين جهان، و پس از آن تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مىميرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد گرفت و پس از نفخ دوم، رستاخيز مردگان آغاز مىگردد و انسانها به حيات نوين باز مىگردند، و آماده حساب و جزا مىشوند.
به هر حال در آيه فوق به دو قسمت از پديدههاى قيامت اشاره شده: يكى از كار افتادن نسبهاست، زيرا رابطه خويشاوندى و قبيلهاى كه حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان است سبب مىشود كه افراد مجرم از بسيارى از مجازاتها فرار كنند، و يا در حل مشكلاتشان از خويشاوندان كمك گيرند، اما در قيامت انسان است و اعمالش، و هيچ كس نمىتواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد.
ديگر اين كه: آنها چنان در وحشت فرو مىروند كه از شدت ترس حساب و كيفر الهى از حال يكديگر به هيچ وجه سؤال نمىكنند، آن روز روزى است كه مادر از كودك شير خوارش غافل مىشود، و برادر، برادر خود را فراموش مىكند مردم همچون مستان بنظر مىرسند ولى مست نيستند، عذاب خدا شديد است!
__________________________________________________
(1) واژه «برزخ» در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شىء حائل مىشود و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته برزخ گفته مىشود.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 269
(آيه 102)
بعد از قيام قيامت، نخستين مسأله، مسأله سنجش اعمال است با ميزان مخصوصى كه در آن روز براى اين كار تعيين شده، گروهى اعمال پر وزنى دارند كه ترازوى اعمال را سنگين مىكند، در باره اين گروه مىفرمايد: «كسانى كه وزنه اعمالشان سنگين است همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
بطورى كه از روايات مختلف بر مىآيد ميزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پيشوايان بزرگ و انسانهاى نمونهاند.
بنا بر اين انسانها و اعمالشان را با پيامبران بزرگ و اوصياى آنها مقايسه مىكنند، و در اين مقايسه روشن مىشود كه تا چه اندازه به آنها شباهت دارند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
(آيه 103)
«و اما آنها كه (بر اثر نداشتن ايمان و عمل صالح) وزنه اعمالشان سبك (يا بىوزن) باشد كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده (و زياد كردند) در جهنم جاودانه خواهند ماند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ).
آنها بزرگترين سرمايه يعنى هستى خويش را در اين بازار تجارت دنيا از دست دادند بىآنكه در برابر آن چيز ارزشمندى به دست آورند.
(آيه 104)
اين آيه بخشى از عذابهاى دردناك آنها را چنين شرح مىدهد:
«شعلههاى گرم و سوزان آتش، همچون شمشير به صورتهاى آنها نواخته مىشود» (تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
«و آنها (از شدت ناراحتى و عذاب) در دوزخ چهرهاى عبوس (و در هم كشيده) دارند» (وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ). بطورى كه لبهايشان از هم باز مىماند.
(آيه 105)
در آيات گذشته سخن از مجازات دردناك دوزخيان بود، و در تعقيب آن گوشهاى از گفتگوى پروردگار را با آنها باز گو مىكند نخست خداوند آنها را با اين سخن عتابآميز مخاطب ساخته، مىفرمايد: «آيا آيات من بر شما خوانده نمىشد پس آن را تكذيب مىكرديد»؟ (أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 270
(آيه 106)
آنها در پاسخ اين سؤال اعتراف مىكنند و «مىگويند: (آرى چنين است) پروردگارا! بدبختى ما، بر ما چيره شد، و ما قوم گمراهى بوديم» (قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ).
(آيه 107)
شايد با اين اعترافات مىخواهند جلب رحمت پروردگار كنند لذا بلافاصله اضافه مىكنند: «پروردگارا! ما را از اين آتش بيرون ببر» و به دنيا باز گردان تا عمل صالح انجام دهيم (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها).
«هر گاه بار ديگر برنامههاى سابق را تكرار كرديم ما قطعا ستمگريم» و شايسته عفو تو نخواهيم بود (فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ).
آنها اين سخن را در حالى مىگويند كه گويى از اين واقعيت بىخبرند كه سراى آخرت دار جزاست نه عمل، و باز گشت به دنيا ديگر امكانپذير نيست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
(آيه 108)
به همين دليل با قاطعيت تمام به آنها پاسخ داده مىشود خداوند «مىگويد: دور شويد (و همچنان در دوزخ بمانيد، خاموش شويد) و با من سخن مگوئيد»! (قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ).
(آيه 109)
سپس دليل اين سخن را چنين بيان مىكند: آيا فراموش كردهايد «كه گروهى از بندگانم مىگفتند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، ما را ببخش و بر ما رحم كن، و تو بهترين رحم كنندگانى»؟! (إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ).
(آيه 110)
«اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد (و آنقدر در اين كار اصرار كرديد) تا شما را از ياد من غافل كردند و شما به آنان مىخنديديد» (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ).
(آيه 111)
«ولى من امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پايمردى (در مقابل آن همه استهزا و عدم تزلزل در برنامههاى الهيشان) آنها را پاداش دادم، آنها پيروز و رستگارند» (إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ).
و اما شما ... شما امروز در بدترين حالات و دردناكترين عذاب گرفتاريد و كسى به فريادتان نمىرسد و بايد هم چنين باشيد كه مستحق اين كيفريد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 271
(آيه 112)
كوتاهى عمر اين جهان: در تعقيب آيات گذشته در اينجا نوعى ديگر از مجازاتهاى روانى دوزخيان كه به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده نخست مىگويد: در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده «مىگويد: چند سال در روى زمين توقف (و زندگى) كرديد»؟ (قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ).
(آيه 113)
اما آنها در اين مقايسه زندگى دنيا را به قدرى كوتاه مىبينند كه «در پاسخ مىگويند: ما تنها به اندازه يك روز، يا (حتى كمتر از آن) به اندازه بعضى از يك روز، در دنيا توقف داشتيم» (قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ).
در حقيقت عمرهاى طولانى در دنيا گويى لحظههاى زود گذرى هستند در برابر زندگى آخرت، كه هم نعمتهايش جاويدان است و هم مجازاتهايش نامحدود.
سپس براى تأكيد سخن خود، يا براى اين كه پاسخ دقيقترى گفته باشند، عرض مىكنند: خداوندا! «از آنها كه مىتوانند بشمارند بپرس»! (فَسْئَلِ الْعادِّينَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
(آيه 114)
اينجاست كه خداوند به عنوان سر زنش و توبيخ به آنها «مىگويد:
(آرى) شما مقدار كمى (در دنيا) توقف كرديد اگر مىدانستيد» (قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 115)
در اين آيه از راهى ديگر، راهى بسيار مؤثر و آموزنده براى بيدار ساختن اين گروه وارد بحث مىشود و مىگويد: «آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم، و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد»؟! (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ).
اين جمله كوتاه و پر معنى يكى از زندهترين دلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را بيان مىكند، و آن اين كه اگر راستى قيامت و معادى در كار نباشد زندگى دنيا عبث و بيهوده خواهد بود، زيرا زندگى اين جهان با تمام مشكلاتى كه دارد و با اين همه تشكيلات و مقدمات و برنامههايى كه خدا براى آن چيده است اگر صرفا براى همين چند روز باشد بسيار پوچ و بىمعنى مىباشد.
(آيه 116)
و از آنجا كه اين گفتار يعنى عبث نبودن خلقت، سخن مهمى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 272
است كه نياز به دليل محكم دارد در اين آيه اضافه مىكند: «پس برتر است خداوندى كه فرمانرواى حق است (از اين كه شما را بىهدف آفريده باشد) معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ).
(آيه 117)
رستگاران و نارستگاران: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسأله «معاد» بود در اين آيه اشاره به توحيد و نفى هر گونه شرك كرده و بحث «مبدء و معاد» را به اين وسيله تكميل كرده، مىفرمايد: «و هر كس با خدا معبود ديگرى را بخواند- و مسلما هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود» (وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
آرى! مشركان معاد را با آن دلائل روشن انكار مىكنند اما شرك را با نداشتن هيچ گونه دليل پذيرا مىشوند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «يقينا كافران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ).
چه جالب است كه اين سوره با «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» آغاز شد و با «لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ» بحثهايش به پايان مىرسد، و اين است دور نماى زندگى مؤمنان و كافران از آغاز تا انجام.
(آيه 118)
در آخرين آيه اين سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «بگو: پروردگارا! مرا ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترين رحم كنندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ).
اكنون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.
«پايان سوره مؤمنون»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
سوره نور [24]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 64 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره را در حقيقت مىتوان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانست كه در چند مرحله پياده شده است.
مرحله اول بيان مجازات شديد زن و مرد زنا كار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام مطرح گرديده.
مرحله دوم به اين امر مىپردازد كه اجراى اين حد شديد مسأله سادهاى نيست، و از نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد.
در مرحله سوم براى اين كه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مىكند به يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پيش كشيده چرا كه تا دو مسأله چشم چرانى و بىحجابى ريشه كن نشوند آلودگيها بر طرف نخواهد شد.
مرحله چهارم باز به عنوان يك پيشگيرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مىكند.
مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربيت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مىكند.
مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مىكند.
ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ايمان و عمل صالح سخن از حكومت جهانى مؤمنان صالح العمل به ميان آمده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ بىعفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نور، و زنانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سوره را در هر شبانه روز ادامه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
-
پاسخ : صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
مىدانيم نام اين سوره، سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى از چشمگيرترين آيات سوره است.
نخستين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد، مىگويد: اين «سورهاى است كه آن را فرو فرستاديم (و عمل به آن را) واجب نموديم، و در آن آيات روشنى نازل كرديم شايد شما متذكر شويد» (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
اشاره به اين كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهميت فوق العادهاى است زيرا همه از طرف خداوند نازل شده است.
(آيه 2)
بعد از اين بيان كلى، به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زنا كار پرداخته، مىگويد: «هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد» (الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).
و براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «و نبايد رأفت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد» (وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
سر انجام در پايان اين آيه به نكته ديگرى براى تكميل نتيجه گيرى از اين مجازات الهى اشاره كرده، مىگويد:
«و بايد گروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده كنند» (وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است:
1- حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء- منظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن غير همسر و بدون مجوز شرعى است.
2- تأكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بىمورد نشويد.
3- دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه گنهكار عبرت گيرد، بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم بشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
-
صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور
[golrooz] صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ﴿۳﴾
مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به زنى نگيرد و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است (۳)
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۴﴾
و كسانى كه نسبت زنا به زنان شوهردار مىدهند سپس چهار گواه نمىآورند هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و هيچگاه شهادتى از آنها نپذيريد و اينانند كه خود فاسقند (۴)
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۵﴾
مگر كسانى كه بعد از آن [بهتان] توبه كرده و به صلاح آمده باشند كه خدا البته آمرزنده مهربان است (۵)
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۶﴾
و كسانى كه به همسران خود نسبت زنا مىدهند و جز خودشان گواهانى [ديگر] ندارند هر يك از آنان [بايد] چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه او قطعا از راستگويان است (۶)
وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَيَدْرَأُ ﴿۷﴾
و [گواهى در دفعه] پنجم اين است كه [شوهر بگويد] لعنتخدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد (۷)
عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۸﴾
و از [زن] كيفر ساقط مىشود در صورتى كه چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه [شوهر] او جدا از دروغگويان است (۸)
وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۹﴾
و [گواهى] پنجم آنكه خشم خدا بر او باد اگر [شوهرش] از راستگويان باشد (۹)
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ ﴿۱۰﴾
و اگر فضل و رحمتخدا بر شما نبود و اينكه خدا توبهپذير سنجيدهكار است [رسوا مىشديد] (۱۰)
إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۱﴾
در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دستهاى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سختخواهد داشت (۱۱)
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ﴿۱۲﴾
چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است (۱۲)
لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿۱۳﴾
چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند پس چون گواهان [لازم] را نياوردهاند اينانند كه نزد خدا دروغگويانند (۱۳)
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۴﴾
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود قطعا به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد به شما عذابى بزرگ مىرسيد (۱۴)
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ ﴿۱۵﴾
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مىگرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد مىگفتيد و مىپنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود (۱۵)
وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿۱۶﴾
و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم [خداوندا] تو منزهى اين بهتانى بزرگ است (۱۶)
يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿۱۷﴾
خدا اندرزتان مىدهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد (۱۷)
وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۱۸﴾
و خدا براى شما آيات [خود] را بيان مىكند و خدا داناى سنجيدهكار است (۱۸)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور
(آيه 3)
از آنجا كه در آيه قبل سخن از مجازات زن و مرد زنا كار به ميان آمد به همين مناسبت سؤالى پيش مىآيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد؟
آيه شريفه اين سؤال را چنين پاسخ مىگويد: «مرد زنا كار جز با زن زنا كار يا مشرك ازدواج نمىكند و زن زنا كار را جز مرد زنا كار يا مشرك، به ازدواج خود در نمىآورد و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است»! (الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).
آيه هم يك واقعيت عينى را بيان مىكند كه آلودگان هميشه دنبال آلودگان مىروند، «هم جنس با هم جنس مىكند پرواز» اما افراد پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمىدهند.
و هم بيان يك حكم شرعى و الهى است و مخصوصا مىخواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زنا كار باز دارد، چرا كه بيماريهاى اخلاقى همچون بيماريهاى جسمى غالبا واگير دار است.
(آيه 4)
مجازات تهمت: از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زنا كار بيان شده بود و ممكن است اين موضوع دستاويزى شود براى افراد مغرض و بىتقوا كه از اين طريق افراد پاك را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بيان مجازات شديد زنا كاران، مجازات شديد تهمت زنندگان را بيان مىكند.
نخست مىگويد: «و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم (به عمل منافى عفت) مىكنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمىآورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد»! (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً).
و به دنبال اين مجازات شديد، دو حكم ديگر نيز اضافه مىكند:
«و هرگز شهادت آنها را نپذيريد» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).
«و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
هرگاه «قذف» (اتهام ناموسى) با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و به هر شكل بوده باشد حدّ آن همان گونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حكم «تعزير» است.
اين سختگيرى در مورد حفظ حيثيت مردم پاكدامن، منحصر به اينجا نيست در بسيارى از تعليمات اسلام منعكس است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هنگامى كه مسلمانى برادر مسلمانش را به چيزى كه در او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مىشود، همانند نمك در آب»!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
-
پاسخ : صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور
(آيه 5)
ولى از آنجا كه اسلام هرگز راه بازگشت را بر كسى نمىبندد، بلكه در هر فرصتى آلودگان را تشويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مىكند، در اين آيه مىگويد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند (كه خداوند آنها را مىبخشد) زيرا خدا آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
و در اين صورت هم شهادت آنها در آينده مقبول است، و هم حكم فسق در تمام زمينهها و احكام اسلامى از آنها برداشته مىشود.
(آيه 6)
شأن نزول:
سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد: «اى پيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات است كه اگر آن را اثبات نكند بايد هشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانهام شدم و با چشم خود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است، اگر بگذارم تا چهار نفر بيايند و ببيند و شهادت دهند او كار خود را كرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم كسى از من بدون شاهد نمىپذيرد و به عنوان قاتل قصاص مىشوم، و اگر بيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تازيانه بر پشت من قرار خواهد گرفت»! اين آيه و چهار آيه بعد نازل شد و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد.
تفسير:
مجازات تهمت به همسر! در اينجا قرآن يك استثناء و تبصرهاى بر حكم قذف بيان كرده به اين معنى كه اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانهاى ديدم حد قذف (هشتاد تازيانه) در مورد او اجرا نمىشود، و از سوى ديگر ادعاى او بدون دليل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد.
در اينجا قرآن راه حلى پيشنهاد مىكند كه مسأله به بهترين صورت و عادلانهترين طريق حل مىگردد. و آن اين كه نخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است.
چنانكه قرآن مىفرمايد: «و كسانى كه همسران خود را متهم مىكنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است» (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
-
پاسخ : صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور
(آيه 7)
«و در پنجمين بار بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد» (وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ).
به اين ترتيب شوهر چهار بار اين جمله را تكرار مىكند: «اشهد باللّه انّى لمن الصّادقين فيما رميتها به من الزّنا» من به خدا شهادت مىدهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مىگويم!» و در مرتبه پنجم مىگويد: «لعنت اللّه علىّ ان كنت من الكاذبين» لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم».
(آيه 8)
در اينجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كند و يا حاضر به نفى اين اتهام از خود به ترتيبى كه در آيات بعد مىآيد نشود، مجازات و حدّ زنا در مورد او ثابت مىگردد.
«آن زن نيز مىتواند كيفر (زنا) را از خود دور كند، به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد در اين نسبتى كه به او مىدهد از دروغگويان است» (وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ).
(آيه 9)
«و در مرتبه پنجم (بگويد:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد» (وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
و به اين ترتيب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى اين اتهام مىدهد چهار بار با اين عبارت: «اشهد باللّه انّه لمن الكاذبين فيما رمانى به من الزّنا» خدا را به شهادت مىطلبم كه او در اين نسبتى كه به من داده است دروغ مىگويد.»
و در پنجمين بار مىگويد: «انّ غضب اللّه علىّ ان كان من الصّادقين» غضب خدا بر من باد اگر او راست مىگويد.»
انجام اين برنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه «لعن» در عبارات فوق «لعان» ناميده شده، چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت:
نخست اين كه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مىشوند.
ديگر اين كه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مىگردند، يعنى امكان بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد.
سوم اين كه حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مىشود.
چهارم اينكه فرزندى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى به او نسبتى نخواهد داشت، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
-
پاسخ : صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور
(آيه 10)
در پايان مىگويد: «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اين كه او توبه پذير و حكيم است» بسيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مىشديد! (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ).
در واقع اين آيه يك اشاره اجمالى براى تأكيد احكام فوق است، زيرا نشان مىدهد كه برنامه «لعان» يك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحو صحيحى حل مىكند.
(آيه 11)
داستان پر ماجراى افك (تهمت عظيم) «1» از مجموع آيات (11- 16) استفاده مىشود كه شخص بىگناهى را به هنگام نزول اين آيات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و اين شايعه در جامعه پخش شده بود.
و نيز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مىخواستند از اين حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خويش و به زيان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن و جاهت عمومى پيامبر كنند كه اين آيات نازل شد و با قاطعيت بىنظيرى با اين حادثه بر خورد كرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تيره دل را محكم بر سر جاى خود نشاند.
بديهى است اين احكام در هر محيط و هر عصر و زمان جارى است.
قرآن در اين آيه بىآنكه اصل حادثه را مطرح كند مىگويد: «مسلما كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند گروهى (متشكّل و توطئهگر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ).
سپس به مؤمنانى كه از بروز چنين اتهامى نسبت به شخص پاكدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مىدهد كه: «اما گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بد است بلكه خير شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).
چرا كه پرده از روى نيات پليد جمعى از دشمنان شكست خورده و منافقان كور دل برداشت، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مىماندند در آينده ضربه سختتر و خطرناكترى مىزدند.
اين ماجرا به مسلمانان درس داد كه پيروى از شايعه سازان، آنها را به روزهاى سياه مىكشاند بايد در برابر اين كار به سختى بايستند.
سپس در ادامه اين آيه به دو نكته اشاره مىكند نخست اين كه مىگويد: «آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند» (لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).
اشاره به اين كه مسؤوليت عظيم سردمداران و بنيانگذاران يك گناه هرگز مانع از مسؤوليت ديگران نخواهد بود.
نكته دوم اين كه: «و از آنان كسى كه بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى براى اوست» (وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
-
پاسخ : صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور
(آيه 12)
سپس روى سخن را به مؤمنانى كه در اين حادثه فريب خوردند و تحت تأثير واقع شدند كرده و آنها را شديدا طى چند آيه مورد سرزنش قرار داده، مىگويد: «چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً).
يعنى چرا هنگامى كه سخن منافقان را در باره افراد مؤمن استماع كرديد با حسن ظن به ديگر مؤمنان كه به منزله نفس خود شما هستند برخورد نكرديد.
«و (چرا) نگفتند اين يك دروغى بزرگ و آشكار است» (وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ).
شما كه سابقه زشت و رسواى اين گروه منافقان را مىدانستيد، چرا ساكت شديد.
(آيه 13)
تا اينجا سرزنش و ملامت آنها جنبههاى اخلاقى و معنوى داشت كه به هر حال جاى اين نبود كه مؤمنان در برابر چنين تهمت زشتى سكوت كنند و يا آلت دست شايعه سازان كور دل گردند.
سپس به بعد قضائى مسأله توجه كرده، مىگويد: «چرا چهار شاهد براى آن نياوردند»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).
«اكنون كه اين گواهان را نياوردند پس آنها نزد خدا دروغگويانند» (فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ).
اين مؤاخذه و سر زنش نشان مىدهد كه دستور اقامه شهود چهارگانه و همچنين حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آيات «افك» نازل شده بود.
(آيه 14)
سر انجام تمام اين سرزنشها را جمع بندى كرده، مىگويد: «و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل حال شما نمىشد به خاطر اين گناهى كه در آن وارد شديد عذاب سختى دامانتان را مىگرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
-
پاسخ : صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور
(آيه 15)
اين آيه در حقيقت توضيح و تبيين بحث گذشته است كه چگونه آنها حتى مؤمنان در اين گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطهور شدند، مىگويد:
به خاطر بياوريد «هنگامى را كه (به استقبال اين دروغ بزرگ مىرفتيد و) اين شايعه را از زبان يكديگر مىگرفتيد» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ).
«و با دهان خود سخنى مىگفتيد كه به آن علم و يقين نداشتيد» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).
«و گمان مىكرديد اين مسأله كوچكى است در حالى كه در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ).
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم: شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را سبك بشمارد.
در واقع اين آيه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مىكند:
«نخست» به استقبال اين شايعه رفتن و از زبان يكديگر گرفتن.
«دوم» منتشر ساختن شايعهاى را كه هيچ گونه علم و يقين به آن نداشتند.
«سوم» كوچك شمردن شايعه و به عنوان يك وسيله سر گرمى از آن استفاده كردن.
(آيه 16)
و از آنجا كه اين حادثه بسيار مهمى بود كه گروهى از مسلمانان آن را سبك و كوچك شمرده بودند بار ديگر در اين آيه روى آن تكيه كرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مىبارد، و تازيانهاى محكمتر بر روح آنها مىنوازد، و مىگويد:
«چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم، خداوندا! منزهى تو، اين بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ).
در واقع قبلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كه مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند، اما در اينجا مىگويد علاوه بر حسن ظن، شما مىبايست هرگز به خود اجازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشاييد، تا چه رسد كه عامل نشر آن شويد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html