کوله بارم بر دوش ، سفری تا ته تنهایی محض ،
سازکم با من گفت :
هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، تو بگو از ته دل ،
من ♥ خــــــــــــدا ♥ را دارم . . .
نمایش نسخه قابل چاپ
کوله بارم بر دوش ، سفری تا ته تنهایی محض ،
سازکم با من گفت :
هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، تو بگو از ته دل ،
من ♥ خــــــــــــدا ♥ را دارم . . .
دلتنگی هم بد دردیه ..اما با هر دلتنگی می تونی بفهمی که چقدر دوستش داری!!!!
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
شــــاعر نشدی، وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است.......
چه ساده لوح اند آنان که می پندارند عکس تو را به ديوار های خانه ام آويخته ام ،
و نمي دانند که من ديوار های خانه ام را به عکس تو آويخته ام!
شمس لنگرودی
چون آب به جویبار و باد به دشت
روزی دگر از عمر من و تو بگذشت
ای دوست بیا غم دو چیز نخوریم
روزی که نیامدست و روزی که گذشت
خداوندا دستانم خالی ست، قلبم پر از آرزوهای دست نيافتنی ست.
يا دستانم را توانا ساز، يا درونم را از آرزوهای دست نيافتنی تهی ساز.
گفتی فراموشم کن ...
گفتی فراموشت کردم ...
گفتی خواهانت نیستم ...
گفتی و رفتی ...
بوی هرزگیت می آید و آزارم می دهد ...
.
.
.
عزیزترینم را قسم دادی که از اول هم بازی بود تا خود را سرگرم کنی ...
آتیشت می زنم در وجود خودم برای همیشه ....برای همیشه ... برای همیشه .......
بالش خودم را ترجیح میدهم...شانه هایت مثل بالش های مسافر خانه است!
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بوده !!!!