هر کجا دردی، دوا آنجا رود
هر کجا فقری ،نوا آنجا رود
نمایش نسخه قابل چاپ
هر کجا دردی، دوا آنجا رود
هر کجا فقری ،نوا آنجا رود
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
یار مرا، غار مرا، عشق جگر خوار مرا
یار تویی، غار تویی، خواجه نگه دار مرا
آب مي خواهم، سرابم مي دهند
عشق مي ورزم عذابم مي دهند
خود نميدانم کجا رفتم به خواب
از چه بيدارم نکردي آفتاب؟؟
بنمای رخ که خلقی واگه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
وفایی نیست در گلها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
آمدم تا بنده ی خاصــــــم کنی
زنده ی یک ذرّه اخلاصـــم کنی
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من