من تنها کمی متفاوتم وقتی تمام درد های دنیا روی شانه های دخترانه ام کوه میشود
به پهنای تمام کوهپایه های دنیا لبخند میزنم
نمایش نسخه قابل چاپ
من تنها کمی متفاوتم وقتی تمام درد های دنیا روی شانه های دخترانه ام کوه میشود
به پهنای تمام کوهپایه های دنیا لبخند میزنم
مهم نیست از بیرون چه طور به نظر میام !
کسایی که درونمو می بینن واسم کافین !
واسه اونایی که از رو ظاهرم قضاوت می کنن حرفی ندارم !
همون بیرون بمونن واسشون بسه !
[golrooz]
سخته
دوست داشتن یک طرفهhttp://www.njavan.com/forum/images/s...her%20(48).gif
نمیدانم چه می خواهم بگویم....
رنجشی نیست
آدمها همینند
خوبند ولی فراموش کار
می آیند
می مانند
می روند
مثل مسافران کاروان سرا
مثل ازدحام بی انتهایِ یک خیابان
...
کسی برایِ بودن
نیامده ... نمی آید
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید،
نه برای اینکه دیگران را از خود دور کنی،
بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار رو خراب میکنه...
. وقتی که لبخندش برای دیدن من اشکار بود. نقابم را برداشتم...
نقابم را برداشتم. صورت من را دید. صورتی که روزی بهترین صورت برایش بود.. وقتی صورت زیبایم به صورت سوخته تبدیل شده بود. صورتی که دیگر نرم ولطافت نداشتنگاهی سرد سردبه من کرد.. هیچ نگفت.. تنها گفت دیگر باید بروم..خداحافظقلبم شکست .. تمام وجودم شکست...اب شدم از شرمندگی دلم....با خودم گفتم ای دل بیچاره من. تو از اولش هم برای صورتت خواستند نه برای سیرتت.
- - - به روز رسانی شده - - -
آتش عشق
امروز مانده ام در افکارم......در گیرم با رشته های زنجیره ی بند بند
وجودم..........
اخر نمیتوانم باورش کنم که آتشی سوزناک بر قلبم شعله ور کرد ومرا
سوزاند ........
صدایش کرده بودم که ای با مرام خاموشم کن با سطلی از محبت.....
با یه فرقون کوچیک از عشق .........
اما انگار نمیشنوید خواستم سمعکی بهش بدهم اما دیگر نبود که صدایم را
بشنود
آتش عشق
امروز مانده ام در افکارم......در گیرم با رشته های زنجیره ی بند بند
وجودم..........
اخر نمیتوانم باورش کنم که آتشی سوزناک بر قلبم شعله ور کرد ومرا
سوزاند ........
صدایش کرده بودم که ای با مرام خاموشم کن با سطلی از محبت.....
با یه فرقون کوچیک از عشق .........
اما انگار نمیشنوید خواستم سمعکی بهش بدهم اما دیگر نبود که صدایم را
بشنود
باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم ... "بـے آنکـﮧ اجازه بگیرב
قــَلبم را اسیر نگاه خویش کرב
و مَـטּ نیز بـے آنکـﮧ بـבانم چرا
چشمانَم را بـﮧانتظار نگاهَش روانـﮧ ساختم
و פـال بـے آنکـﮧ بخواهم
בر فراقش گونـﮧ هایم را میزباטּ شـَبنم چشمانـَم ساختـﮧ ام
به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم…یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.
یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.
یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.
یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.
یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.
یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم…
می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.
تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.
توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.
می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی…
می خوام تنها باشم…