بردار و ببر دريا، اين پيكر بي جان را
بر سينه گــــــــــــــردابي بسپار و بيا دريا .
[dooa]
نمایش نسخه قابل چاپ
بردار و ببر دريا، اين پيكر بي جان را
بر سينه گــــــــــــــردابي بسپار و بيا دريا .
[dooa]
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
ته که ناخواندهای علم سماوات ...ته که نابردهای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی...بیاران کی رسی هیهات هیهات
"باباطاهر"
تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری می جویم
مرده ی عشقم مرا جانی فرست
تشنه خواهم مرد طوفانی فرست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر که را با عشق دمسازی فتاد
کمترین چیزیش جانبازی فتاد