نمایش نسخه قابل چاپ
کوچه های قدیمی را باریک می ساختند
تا ادم ها به هم نزدیک تر شوند
حتی در یک گذر
اکنون چه قدر اواره ایم...
در این همه اتوبان سرد!!!
بارالها…
زخمها رحم میخواهند…
فقط این۲ نقطه را بردار…!
*****
حوای من….
میگویند تو را به جرم وسوسه ی سیب از بهشت رانده اند!
حقیقت دارد؟!
اما
من میدانم
که سیب فقط بهانه ای بود برای وصالت به آدم!
تو هم به این حقیقت
پی برده بودی که حتی
بهشت بدون یار
جهنم است….
چه بهانه ی قشنگی حوا….
زن ظریفه نه ضعیف!
ضعیف اون مردیه که ۱ساعت نمیتونه چشم و دلشو نگه داره
تقدیر را بهانه کرده اند برای نرسیدن تو به من…
باور کن که هیچ مانعی بینمان نیست…
به گمانم هنگام نگارش تقدیرمان خدا عطسه کرده است.
همین…
به صبر که اعتقاد داری؟!!
**********************************
دستانی که کمک میکنند ، مقدس تر از لبهایی است که فقط دعا میکنند… دوست داشتن را
نه می نویسند
و
نه می گویند
بلکه
ثابت میکنند
*******************************
“خدایاخداوندا
توروقسم به خداییت، توروقسم به عزت وعظمتت هیچ تنهایى رو اونقدر تنهاش نذار تا هر بى سروپایى رو تو قلبش که فقط شایسته توست راه بده”
تودلت بگوآمین
الهی…نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدارا ننوازی
به نگاهی
در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست.
آدمهافقط آدمن!نه کمتر ونه بیشتر...
اگه کمتر ازون چیزی ک هستن نگاشون کنی,
اونارو شکسته ای
و
اگه بیشترازون حسابشون کنی, تورو میشکنن!!
انگاربین این آدمافقط باید عاقلانه زندگی کرد ,نه عاشقانه!!!
سه چیز را با احتیاط بردار:
قدم،قلم،قسم!
سه چیز را پاک نگهدار: جسم،لباس،خیال!
از سه چیز کار بگیر:
عقل،همت،صبر!
از سه چیزخود را نگهدار:افسوس، فریاد، نفرین کردن!
سه چیز را آلوده نکن:
قلب،زبان،چشم!
اما سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن:خدا،مرگ و دوست خوب
کسانی هستند که ناخودآگاه از خودمان می رنجانیم ؛
مثل ساعتهایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم ،
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
نیاز نیست انسان بزرگی باشیم ؛
" انسان بودن " خود ، نهایت بزرگی است ...می توان ساده بود ولی انسان بود ،
به همین سادگی ...
عجیب است که ؛
پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم !
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی !
بعد از چند ماه به همکاری !
بعد از چند سال به همسایه ای ...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم ؛
او که یگانه است و شایسته ...
- - - به روز رسانی شده - - -
آدمها عادت میکنند
به هر چیزی ؛
حتی به خنجر هایی که از پشت میخورند ...
بدون نوازش های خداوندگارم میـان دست های زندگی ؛
مچاله می شوم ...
بـــــــــــــزرگ تـر کـه شـدم
داستـانـی خـواهـم نـوشت کـه کـلـاغ هـایـش قـصـه بـبافـنـد
و آدم هـا را بـه هـــــــــــــم بـرســـــــــــــانـنـد !
احساس تــاسـف ، بـرای تمـام کسانــی کـه بـا چشم هایشان قضاوت میـکننـــــد
حـس نمیـــــکننـــد ...
نمـی شنونــــد ...
نمیچشنـــــد ...
فقـط میبینــــند و متهـم می کننــد!!!
[gerye]
مادر حقیقتی است که نه تکرار می شود ، و نه تکراری !
- - - به روز رسانی شده - - -
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است ...
این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است ؛
آدم به عشق آدم زنده است !
ثانیه های انتظار پشت چراغ قرمز را تاب بیاور ،
شاید که دارند آرزوی کودکی دست فروش را ...
برای یک دقیقه کاسبی بیشتر برآورده می کنند ...
هی رفیق !!!
زمان است که وفاداری تو را ثابت میکند نه زبان ...
“حوا” که باشی بعضی ها “هوا ” برشان می دارد که “آدمند ” !!!
************************************************** *************
بــــــــــــــــــعضی ها را دَر جوب بایــَد شــُست
تــا لــَجن ها هَمه خوشحــال شــَوند کــه
کــَـثیف تـــَر اَز خوُدشــان هَم هــَست . .
کاش ما آدما هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن ،
میفهمیدیم که هر آشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره . . .
***********************************************
یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید
راست میگه یا دروغ …
اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا
که با چشمشونم دروغ میگن …
قرار نیست که همیشه من خوش باشم …
دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم …
امروز دیگری خوش است برای با تو بودن …
و فردا یکی دیگر…
از تلاش دست نکش عزیزم که چشم ملتی به توست …
تو می تونی …
************************************************** *
رفته ای ؟؟؟
بعضی ها بهش میگن قسمت
اما من تازگیها بهش میگم به درک . . .
اینقدر کــﮧ برای “خـــر” کردن من سـعے کـردے
بـراے خـودتـــــ وقتــــ میگذاشتے حتمــا “آدمــــــ” میشدے
**************************
چرا وقتی دروغ میگی و من لبخند می زنم فکر میکنی خرم . . .
خب یه بارم فکر کن دارم به خریت تو لبخند می زنم . . !
این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا ” دوست ندارد ”
احساس ندارد !
اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
داستان از آنجا شروع شد که تو اسمه تمام هرزگی هایت را آزادی گذاشتی . . .
و من از آنجا بی غیرت شدم که فکر میکردم به تمدن رسیده ام !
چقدر عجيبه تا وقتي مريض نشي كسي برات گل نمياره، چقدر عجيبه تا وقتي فرياد نزني كسي به سويت بر نمي گرده،چقدر عجيبه تا وقتي گريه نكني كسي نوازشت نمي كنه،چقدر عجيبه تا وقتي قصد رفتن نكني كسي به ديدنت نمياد،چقدر عجيبه تا وقتي كه نميري كسي تو رو نمي بخشه.
چقدر عجيبه تا وقتي مريض نشي كسي برات گل نمياره،چقدر عجيبه تا وقتي فرياد نزني كسي به سويت باز نمي گرده،چقدر عجيبه تا وقتي گريه نكني كسي نوازشت نمي كنه،چقدر عجيبه تا وقتي قصد رفتن نكني كسي به ديدنت نمياد،چقدر عجيبه تا وقتي كه نميري كسي تو رو نمي بخشه.
حال نداشتم چيزي بنويسم
حال نداشتم لينك بذارم
فقط آهنگ زشت و زيباي خوجه اميري رو گوش بده
گوش بديد!!!
اینم لینک
در ادامه گوش دادن هایتان اوصیکم به آهنگ لحظه همین خواننده [cheshmak]
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
گر یاد کند مرا هر از گاهی چند
گرد رخ وی به چشم بینا ندهم
خدایا: به تو نگفتم مشکل بزرگی دارم
به مشکل گفتم که خدای بزرگی دارم
ایشالا مشکلات همه حل شه مشکل من هم همینطور
دعا کنید[golrooz]sh_omomi59smilee_new2 (21)
اه اه اه
آخه این چه وعضشه!!!
هر وقت دنبال یک چیزی میگردی نیست
دیوانه شدم دیگه، دیوانه [narahatishadid] sh_omomi48
دیگه از هر چی گشتنه خسته شدم
شدم عین یک آهوی تود گل مونده، گل که چه عرض کنم دارم توی باتلاق فرو میرم
آمدم ای شاه پناهم بده ... خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان ... دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم ... اذن به یک لحظه نگاهم بده
لشگر شیطان به کمین من است ... بی کسم ای شاه پناهم بده
خنده ات را همواره نثار دنیا کن
درسرای ما زمزمه ای ، درکوچه ی ما آوازی نیست.
شب ، گلدان پنجره ی ما را ربوده است.
پرده ی ما ، دروحشت نوسان خشکیده است.
اینجا ، ای همه لب ها ! لبخندی ابهام جان را پهنا می دهد.
پرتو فانوس ما ، در نیمه راه ، میان ما و شب هستی مرده است.
ستون های مهتابی ما را ، پیچک اندیشه فرو بلعیده است.
اینجا نقش گلیمی ، و آنجا نرده ای ، ما را از آستانه ی ما بدر برده است.
ای همه هوشیاران! بر چه باغی در نگشودیم،که عطر فریبی به تالار نهفته ی ما نریخت؟
ای همه کودکی ها ! بر چه سبزه ای ندویدیم ، که شبنم اندوهی برمانفشاند؟
غبار آلوده ی راهی از فسانه به خورشیدیم
ای همه خستگان ! در کجا شهپر ما ، از سباک بالی پروانه نشان خواهد گرفت ؟
ستاره ی زهره از چاه افق برآمد.
کنار نرده ی مهتابی ما ، کودکی بر پرتگاه وزش ها می گرید.
در چه دیاری آیا ، اشک ما در مرز دیگر مهتابی خواهد چکید ؟
ای همه همسایه ها ، در خورشیدی دیگر ، خورشیدی دیگر.
آموختم که خدا عشق است و عشق تنها خداست.
آموختم که وقتی ناامیدمیشوم،خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار می کشد تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم.
اموختم اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدابرایم بهترینش رادر نظرگرفته.
اموختم که زندگی سخت است ولی من از او سخت ترم.
نمیدانی چه حالی دارم “من”
وقتی که از “من” حال “تو” را میپرسد…
***********************************************
گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !
:::::::::::::::::::::::::::::
دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز می بینی
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمی بینی …
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شببوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...
کاشکی می شد تو زندگی چهره هر فرد را در ورای نقابش دید ...
من به تو محتاجم!
مثل یک غنچه ی تنها به نسیم
مثل یک سینه به تکرار نفس
مثل یک ریشه به آب
مثل یک برگ به باد
همیشه برایم سوال است:
اگر قرار بود روزی او را نبینم چرا خدا خواست دوستش داشته باشم؟؟
دير گاهی است در اين تنهايي
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگي از دور مرا مي خواند،
ليك پاهايم در قير شب است.
رخنه ای نيست در اين تاريكي:
در و ديوار بهم پيوسته.
سايه ای لغزد اگر روی زمين
نقش وهمی است ز بندی رسته.
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است.
روزگاری است در اين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
دست جادويی شب
در به روی من و غم مي بندد.
مي كنم هر چه تلاش،
او به من می خندد.
نقش هايی كه كشيدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هايی كه فكندم در شب،
روز پيدا شد و با پنبه زدود.
دير گاهی است كه چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است.
جنبشی نيست در اين خاموشي:
دست ها، پاها در قير شب است.