مرا به دَشتِ شقايق مخوان كه لبريز است
فضاي دهر ز خونابه ي رستم، لبريز
ببين در آينــــه ي روزگار نقش بلا
كه شد ز خون سياووش، جام جم لبريز
چگونه درد شكيبايي اش نيازارد
دلي كه هستــ بهــــــِ هر جا ز درد و غم لبريز
......
.
[esteghbal]
نمایش نسخه قابل چاپ
مرا به دَشتِ شقايق مخوان كه لبريز است
فضاي دهر ز خونابه ي رستم، لبريز
ببين در آينــــه ي روزگار نقش بلا
كه شد ز خون سياووش، جام جم لبريز
چگونه درد شكيبايي اش نيازارد
دلي كه هستــ بهــــــِ هر جا ز درد و غم لبريز
......
.
[esteghbal]
زنهار به کس مگو تو اين راز نهفت
هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
تشنه ي اين چشمه ام، چه سود، خدا راشبنم جان مرا نه تاب نگاهت
[golrooz]
تا خاک مرا به قالب آمیخته اند
بس فتنه که از خاک بر انگيخته اند
من بهتر از اين نمی توانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريخته اند
"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"
ز خود بيگانه، از هستي رميده
از اين بي درد مردم، رو نهفته
شرنگ نااميدي ها چشيده
...
[golrooz]
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيمپرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيمساعتي بر لب آن جوي نشستيمتو همه راز جهان ريخته در چشم سياهتمن همه محو تماشاي نگاهت
[entezar]
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيدباغ صد خاطره خنديدعطر صد خاطره پيچيد
[esteghbal]
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و می خواران، از نرگس مستش مست