دوش دیدم که ملاعک در میخانه ردند گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
نمایش نسخه قابل چاپ
دوش دیدم که ملاعک در میخانه ردند گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
گاوان و خران بار بــــــــــردار
به زآدمیــــــــــــان مردم آزار
به غيرديده که پوشيدم از مراددوکون
به قدرهمت خود جامه اى نپوشيدم!!(کليم)
با دل سنگينت ايا هيچ در گيرد شبي
اه اتش ناك و سوز ناله شبگير ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ما
جز اينقدر نتوان گفت در جمال تو عيب
كه وضع مهر و وفا نيست روي زيبا را
کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــدهانـد
در نفیــــــرم مــــــرد و زن نالیـــــدهانـد
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
در خرابات مغان نور خدا مي بينم
وين عجب بين كه چه نوري ز كجا مي بينم
و اگــر بر تو ببندد همه رهها و گذرهــا
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند...