لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
نمایش نسخه قابل چاپ
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
ما مریدان روی سوی قبله چون اریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
نه کفر ابوجهل و نه ايمان ابوذرماييم و ميانمايگي عصر خموشي
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است هوشیارش کند
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!
و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!
افسانه ی دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آن چه بینی دلت همان خواهد
وان چه خواهد دلت همان بینی
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
شبی کز روز خوشتر باشد آنشب امشب است امشب