ساده بودم ساده
ساده مثل کف دست
من نمی دانستم
ساده بودن سخت است
مثل آینه آب
...صاف و اسان بودم
دل و دستم یک رنگ
مثل باران بودم
که به خاک افتادم
(•̪●)
مهرناز
00:15بامداد
جمعه25شهریور90
نمایش نسخه قابل چاپ
ساده بودم ساده
ساده مثل کف دست
من نمی دانستم
ساده بودن سخت است
مثل آینه آب
...صاف و اسان بودم
دل و دستم یک رنگ
مثل باران بودم
که به خاک افتادم
(•̪●)
مهرناز
00:15بامداد
جمعه25شهریور90
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست.. پس قشنگی های دنیا دست کیست.. باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست.. ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست......؟
ابر خاكستری بی باران پوشانده
آسمان را یكسر
ابر خاكستری بی باران دلگیر است
و سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت افسوس سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد كدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاكستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
آزاده
00:17 بامداد روز جمعه 25 شهریور 90
ماها دو دسته اییم
دسته زنده کش
دسته مرده پرست
خیالت راحت من تو را از ما جدا کرده ام!!!
بهمن واثقی
چه بی رحمانه دراز می کشی روی علف های فاصله
و با چشمان دور بینت به نزدیکی من و مرگ
می خندی . . .!!!
مثل باران خاطراتت ماندنيست
لحن پر مهر صدايت خواندنيست
گرچه ما اندک زماني در کنارت بوده ايم
تا ابد مهر و وفايت ماندنيست .
غرور و باز هم غرور
حرف امروز ماست
نمیخواهی بشکند
اما دل را میشکنی
با غرور
چرا باید چرا؟!
زندگی چیست؟!
جز محبت؟
جز مهربانی؟
یا که فقط کینه
حس حسادت
کاش ها ادامه دارد...
در پس این کاش ها
آدم هایی تنها
هر گوشه ای در دنیا
میگویند خدا
ببین دل های تنهای ما را
نمیدانم چرا باز هم با این تنهایی ها
دست ها را نمیگیریم
با هم نمی مانیم
صادق نمی مانیم
مهربانی را در دل ها نمیکاریم!!!
این است قصه زندگی حالا
اگه یه وقتی ردی شدی از اینجا
و خط منو شناختی
بدون هنوزم بیادتم[sootzadan]
چیزی تو ذهنم نبود چون گفته بودین دیوار نویسی اینجوری شد دیگه[nishkhand]
سلام [shaad]من یک عضو جدید سایت هستم از زاگرس نشینان جنوب خوشحال هستم که عضو این سایت شدم.