-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
همان چشمه ی شیر و ماء و یقین
اگر چشم داری به دیگر سرای
چنین است و این دین و راه من است
برین زادم و هم برین بگذرم
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هرآنکس که در جانش بغش علی است
ازو زارتر در جهان زار کیست
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیکی ات پی همرهان
همه نیکی ات باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی همنورد
از این در سخن چند رانم همی
همانا کرانش ندانم همی
خيام
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
قومی متفکرند اندر ره دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی / کای بی خبران راه نه آنست و نه این
* * *
تا چند زنم به روی دریاها خشت / بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود / که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
* * *
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت / از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت / این هرسه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
صائب تبریزی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
آیینه را رخ تو پریخانه میکند
دل میخورد غم من و من میخورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه میکند
آزادگان به مشورت دل کنند کار
این عقده کار سبحهی صددانه میکند
ای زلف یار، سخت پریشان و درهمی
دست بریدهی که ترا شانه میکند؟
غافل ز بیقراری عشاق نیست حسن
فانوس پردهداری پروانه میکند
یاران تلاش تازگی لفظ میکنند
صائب تلاش معنی بیگانه میکند
شاعر عزیز بابا طاهر
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
دلا در عشق تو صد دفترستم / که صد دفتر ز کونين ازبرست
منم آن بلبل گل ناشکفته / که آذر در ته خاکسترستم
دلم سوجه ز غصه وربريجه / جفاي دوست را خواهان ترستم
مو آن عودم ميان آتشستان / که اين نه آسمانها مجمرستم
شد از نيل غم و ماتم دلم خون / بچهره خوشتر از نيلوفرستم
درين آلاله در کويش چو گلخن / بداغ دل چو سوزان اخگرستم
نه زورستم که با دشمن ستيزم / نه بهر دوستان سيم و زرستم
ز دوران گرچه پر بي جام عيشم / ولي بي دوست خونين ساغرستم
چرم دايم درين مرز و درين کشت / که مرغ خوگر باغ و برستم
منم طاهر که از عشق نکويان / دلي لبريز خون اندر برستم
شاعر عزیز شهریار
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بیغشم
باور مکن که طعنهی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچهی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
بابا طاهر
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
خدایا داد از این دل داد از این دل
نگشتم یک زمان من شاد از این دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند
بر آرم من دو صد فریاد از این دل
شاعر عزیز شهریار
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
حيدربابا ، ايلديريملار شاخصندا
سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا
قيزلار اونا صف باغلييوب باخاندا
سلام اولسون شوكتوزه ، ائلوزه !
منيم دا بير آديم گلسين ديلوزه
حيدربابا ، كهليك لرون اوچاندا
كول ديبينن دوشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چيچكلنوب ، آچاندا
بيزدن ده بير مومكون اولسا ياد ائله
آچيلميان اوركلري شاد ائله
بايرام يئلي چارداخلاري ييخاندا
نوروز گولي ، قارچيچكي ، چيخاندا
آغ بولوتلار كوينكلرين سيخاندا
بيزدن ده بير ياد ائلييه ن ساغ اولسون
دردلريميز قوي ديكلسين ، داغ اولسون
حيدربابا ، گون دالووي داغلاسين !
اوزون گولسون ، بولاخلارون آغلاسين !
اوشاخلارون بير دسته گول باغلاسين !
يئل گلنده ، وئر گتيرسين بويانا
بلكه منيم ياتميش بختيم اويانا
حيدربابا ، سنون اوزون آغ اولسون !
دورت بير يانون بولاغ اولسون باغ اولسون !
بيزدن سورا سنون باشون ساغ اولسون !
دونيا قضوقدر ، اولوم ايتيمدي
دونيا بويي اوغولسوزدي ، يئتيمدي
حيدربابا ، يولوم سنن كج اولدي
عومروم كئچدي ، گلممه ديم ، گئج اولدي
هئچ بيلمه ديم گوزللرون نئج اولدي
بيلمزيديم دونگه لر وار ، دونوم وار
ايتگين ليك وار ، آيريليق وار ، اولوم وار
حيدربابا ، ايگيت امك ايتيرمز
عومور كئچر ، افسوس بره بيتيرمز
نامرد اولان عومري باشا يئتيرمز
بيزد ، واللاه ، اونوتماريق سيزلري
گورنمسك حلال ائدون بيزلري
حيدربابا ، قوري گولون قازلاري
گديكلرين سازاخ چالان سازلاري
كت كوشنين پاييزلاري ، يازلاري
بير سينما پرده سي دير گوزومده
تك اوتوروب ، سئير ائده رم اوزومده
حيدربابا ، قره چمن جاداسي
چووشلارين گلر سسي ، صداسي
كربليا گئدنلرين قاداسي
دوشسون بو آج يولسوزلارين گوزونه
تمدونون اويدوخ يالان سوزونه
حيدربابا ، شيطان بيزي آزديريب
محبتي اوركلردن قازديريب
قره گونون سرنوشتين يازديريب
ساليب خلقي بيربيرينن جانينا
باريشيغي بلشديريب قانينا
گوز ياشينا باخان اولسا ، قان آخماز
انسان اولان بئلينه تاخماز
آمما حئييف كور توتدوغون بوراخماز
بهشتيميز جهنم اولماقدادير !
ذي حجه ميز محرم اولماقدادير !
حيدربابا ، آغاجلارون اوجالدي
آمما حئييف ، جوانلارون قوجالدي
توخليلارون آريخلييب ، آجالدي
كولگه دوندي ، گون باتدي ، قاش قرلدي
قوردون گوزي قارانليقدا برلدي
حيدربابا ، دونيا يالان دونيادي
سليماننان ، نوحدان قالان دونيادي
اوغول دوغان ، درده سالان دونيادي
هر كيمسيه هر نه وئريب ، آليبدي
افلاطوننان بير قوري آد قاليبدي
حيدربابا گويلر بوتون دوماندي
گونلريميز بيربيريندن ياماندي
بيربيروزدن آيريلمايون ، آماندي
ياخشيليغي اليميزدن آليبلار
ياخشي بيزي يامان گونه ساليبلار
حيدربابا ، مرد اوغوللار دوغگينان
نامردلرين بورونلارين اوغگينان
گديكلرده قوردلاري توت ، بوغگينان
قوي قوزولار آيين شايين اوتلاسين
قويونلارون قويروقلارين قاتلاسين
حيدربابا ، سنون گويلون شاد اولسون
دونيا واركن ، آغزون دولي داد اولسون
سنن گئچن تانيش اولسون ، ياد اولسون
دينه منيم شاعر اوغلوم شهريار
بير عمر دور غم اوستونه غم قالار
بازم شهریار
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
علی ای همای رحمـت تـو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگـر خداشناسی همه در رخ علی بین
بـه علی شناختم به خدا قسم خدا را
بـه خدا که در دو عالم اثر از فنا نمانـد
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
بـه شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجـز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
کـه علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چـو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متـحیرم چـه نامم شـه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
کـه ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پـایت
چـه پیامهـا سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
کـه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شـوق او دم
کـه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
بـه پیـام آشنـائی بنـوازد و آشنـا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو کـه در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
صائب تبريزي
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
خانهآرایی نمیآید ز من همچون حباب
موج بیپروای دریای حقیقت کن مرا
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا
چند باشد شمع من بازیچهٔ دست فنا؟
زندهٔ جاوید از دست حمایت کن مرا
خشک بر جا ماندهام چون گوهر از افسردگی
آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا
گرچه در صحبت همان در گوشهٔ تنهاییم
از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا
در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من
مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا
از فضولیهای خود صائب خجالت میکشم
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟
فروغ فرخزاد
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
زندگی
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
همه ذرات جسم خاکی من
از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز بادهء روزند
با هزاران جوانه می خواند
بوتهء نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبائی
پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید
حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم، ترا هدر کردم
غافل از آن که تو بجائی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ می سپرم
آه، ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ من بنگرد در من
روی آئینه ام سیاه شود
عاشقم، عاشق ستارهء صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تست بر آن
می مکم با وجود تشنهء خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام می گیرم
تا بخشم آورم خدای ترا!
نظامی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
مده ناخوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
فال امروز
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
قتی دل سودایی میرفت به بستانها —— بی خویشتنم کردی، بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل، گه جامهدریدی گل —— تا یاد تو افتادم، از یاد برفتآنها
ای مهر تو در دلها، وی مهر تو بر لبها —— وی شور تو در سرها، وی سر تو در جانها
تا عهد تودربستم، عهد همه بشکستم —— بعد از تو رواباشد، نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن —— کوته نظری باشد، رفتن بهگلستانها
آنرا که چنین دردی از پای دراندازد —— باید که فروشوید دست از همه درمانها
گر در طلبش رنجی، ما را برسدشاید —— چون عشقحرم باشد، سهلست بیابانها
هر تیر که در کیشست، گر بر دل ریش آید —— ما نیز یکی باشیم از جملهقربانها
هر کو نظری دارد،با یار کمان ابرو —— باید که سپر باشد، پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش —— میگویم و بعداز من گویند به دورانها
مولوی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
اي نوبهار عاشقان داري خبر از يار ما
اي از تو آبستن چمن و اي از تو خندان باغها
اي بادهاي خوش نفس عشاق را فريادرس
اي پاکتر از جان و جا آخر کجا بودي کجا
حافظ
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
شاعر عزیز قیصر امین پور
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
دست عشق از دامن دل دور باد!
مي توان آيا به دل دستور داد؟
مي توان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟
موج را آيا توان فرمود ايست!
باد را فرمود بايد ايستاد؟
آن كه دستور زبان عشق را
بي گزاره در نهاد ما نهاد
خوب مي دانست تيغ تيز را
در كف مستي نمي بايست داد
بیدل
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بری؟ آبله پاست زندگی
دل به زبان نمیرسد،لب به فغان نمیر سد
کس به نشان نمیر سد تیر خطاست زندگی
یکدو نفس خیال باز رشتهء شوق کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ! ملک خداست زندگی
خواه نوای راحتیم ، خواه تنین کلفتیم
هر چه بود غنیمتیم سوت وصداست زندگی
شور جنون ما ومن جوش فسون وهم و زنّ
وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی
بیدل از این سراب وهم جام فریب خورده ای
تا به عدم نمیرسی دور نماست زندگی
خسرو گلسرخی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم
مات بر جا ماند
و او پرسید
گر یک فرد انسان واحد یک بود ایا باز
یک با یک برابر بود
سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
یک با یک برابر نیست
شاعر عزیز خسرو گلسرخی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
ابریشم سیاه دو چشمت
یاد آور شبی زمستانی است
من بی ردا
بدون وحشت دشنه
شادمانه خواب می رفتم
ابریشم سیاه دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می روم
و می میرم
هالو
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
ای آنکه دیده دوخته ای بر خلیج فارس
این لقمه با شکمبه ی تو سازگار نیست
زیرا درون آب زلالش بدون شک
ماهی ست پا برهنه عرب،سوسمار نیست
شاعر عزیز پروین اعتصامی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
در آبگیر، سحرگاه بط بماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم
ولیک، گوش ترا طاقت شنیدن نیست
عطار
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
آتش عشق تو در جان خوشتر است
دل ز عشقت آتش افشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطره ای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان می سوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
می نسازی تا نمی سوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچ کس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشکسال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است
مولوی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم /// ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان /// تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم /// آمده ام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن ///گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم /// اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند /// پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود /// تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد /// و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشته ام /// وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من ///گفت بخور نمی خوری پیش کسی دگر برم
فردوسی عزیز
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
چه گویم که خورشید تابان که بود
کزو در جهان روشنایی فزود
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
سعدی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
اخ ببخشید یادم رفت شاعر
قیصر امین پور
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
شهریار
می خوام تاپیکو ببندم ببینم می تونین نزارین !
از شهریار
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
assembeler
اخ ببخشید یادم رفت شاعر
قیصر امین پور
قبول نیست یادتون رفت ، نمی شه .
دعوا نندازین وسز بازی[sootzadan]
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
حسرت همیشگی
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
شما از پروین اعتصامی بگین
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
قيصر امين پور
شب شبي بيكران بود دفتر اسمان پاره پاره
برگ ها زرد و تيره فصل فصل خزان بود
هر ستاره حرف خط خورده اي تار در دل صفحه اسمان بود ...
شهريار
باز امشب اي ستاره تابان نيامدي
باز اي سپيده ي شب هجران نيامدي
شمعم شكفته بود كه خندد به روي تو
افسوس اي شكوفه ي خندان نيامدي
با ما سر چه داشتي اي تيره شب كه باز
چون سر گزشت عشق به پايان نيامدي
شعر من از زبان تو خوش صيد دل كند
افسوس اي غزال عزل خوان نيامدي
ديوان حافظي تو و ديوانه ي تو من
اما پري به ديدن ديوان نيامدي
نشناختي فغان دل رهگذر كه دوش
اي ماه قصر بر لب ايوان نيامدي
صبرم نديده اي كه چه زورق شكسته يي است
اي تخته ام سپرده به طوفان نيامدي
عيش دل شكسته عزا ميكني چرا
عيدم تويي كه من به تو قربان نيامدي
در طبع شهريار خزان شد بهار عشق
زيرا تو خرمن گل و ريحان نيامدي
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
پروين اعتصامي
جواني چنين گفت روزي به پيري كه چون است با پيري ات زندگاني
بگفت اندر اين نامه حرفي است مبهم كه معنيش جز وقت پيري نداني
جواني نكو دار كاين مرغ زيبا نماند در اين خانه استخواني
متاعي كه من رايگان دادم از كف تو گر مي تواني مده رايگاني
هر ان سر گراني كه من كردم اول جهان كرد از ان بيشتر سرگراني
از ان برد گنج مرا دزد گيتي كه در خواب بودم گه پاسباني
سنايي
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
نقل قول:
شهریار
می خوام تاپیکو ببندم ببینم می تونین نزارین !
از شهریار
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمهي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانهي علي زن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا
شهريار
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
کسي نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من
سیمین بهبهانی
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
s.golgol عزيز شعرتون از سنايي بود؟
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
شعری از سنایی
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را در دل من آشیانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقه ی آن دام و دانه بود
میخواست تا نشانه ی لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست،آدم خاکی بهانه بود
هفتصد هزار سال به طاعت ببوده ام
و ز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
آدم ز خاک بود و من از نور پاک او
گفتم:یگانه من بدم او یگانه بود
گفتند:مالکان که نکردی تو سجده ای
چون کردمی؟که با منش این در میانه بود
جانا بیا و تکیه به طاعت خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان ز دو چشمم روانه بود
ای عاقلان عشق،مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
از رودكي چيزي يادم نميياد[nadanestan][afsoorde]
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
خیلی خوشحالم که دوستان به ما پیوستن اما لطفا رعایت نظم رو بکنید تا کار زیباتر وبا جلوه تر باشه[esteghbal]
با تشکر از همه[golrooz]
-
پاسخ : شما يه شاعر انتخاب كن , نفر بعدي يه شعر از اون بگه
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شادباش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماهست بخارا آسمان
ماه سوی آسمان اید همی
میر سرو است وبخارا بوستان
سرو سوی بوستان اید همی
سنایی عزیز