پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
داستان عاشقی گل شقایق از زبان خودش—شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بودو صحرادر عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود زآنچه زیر لب می گفت شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود-اما-طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آردازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانندشود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابدچنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان رابسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه به روی من بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتادو او می رفت و من در دست او بودم و او هرلحظه سررا رو به بالاها تشکر از خدا می کردپس از چندی هوا چون کورۀ آتش،زمین می سوختو دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟در این صحرا که آبی نیست به جانم هیچ تابی نیست اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم هرگزدوایی نیست و ازاین گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!نمی فهمید حالش را چنان می رفت ومن در دست اوبودمو حالامن تمام هست او بودم دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟و دیگر داشت در دستش تمام جان من میسوخت که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شددلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت زهم بشکافت
اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کردزمین و آسمان را پشت و رو می کردو هر چیزی که هرجابود با غم رو به رو می کردنمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش رابه من می داد و بر لب های او فریاد
"بمان ای گل"که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی"بمان ای گل"ومن ماندم نشان عشق و شیدایی و با این رنگ وزیبایی
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدی است بد است
ونه چون نسبت سودش به ضرر یک به صداست
طفلکی دورسرم میچرخید
به خیالش قندم
یاکه چون اغذیه شیرینش
تابه این حدگندم
ای دوصد نوربه قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که ازیادتوبیرونم کرد
مگسی راکشتم....
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
به آغمشش فشردم گفت مردم
چه لذتهاکز آغوش تو بردم
شب دیگردرآغوشی دگربود
خدایا کاش کمترمیفشردم....
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نمیدانم پس از مرگم چه خواهدشد؟
نمیخواهم بدانم کوزه گرازخاک اندامم چه خواهدساخت
ولی بسیارمشتاقم
که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ وبازیگوش
واویکریزوپی درپی
دم گرم خوشش رابرگلویم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته راآشفته تر سازد
بدین سان بشکنددر من
سکوت مرگبارم را...
پاسخ : شعریا یک متن ادبی یا عکس که خوندین ویا دیدین وازش خوشتون اومده ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بحث
سلام دوستان اگه تاحالا یک شعر یا متن ادبی در هر مورد باشه که خوندین ویا هر وقت که بخونین وازش خوشتون بیاد خوشحال میشم ماروهم بی نصیب نذارین یا اگه عکسی دیدین که جالب بود این تجربه رو هم در اختیار دوستان سایت بذارین ممنونم ...[IMG]]http://img.parscloob.com/data/media/...wallcoocom.jpg
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
یارا یارا گاهی دل ما را
به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را چو مسيحا
به دمیدن آهی روشن کن
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوای تو می آیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت
به نسیم کوبت ای گل
به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم
از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب
در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش
موجم کنارم باش
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
به نسیم کوبت ای گل
به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم
از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب
در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش
موجم کنارم باش
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوای تو می آیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوای تو می آیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت
تا فدا کنم جان و دل برايت
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بحث
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بحث
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بحث
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
سه چیز را با احتیاط بردار:
قدم،قلم، قسم!
سه چیز را پاک نگه دار:
جسم،لباس،خیال
از سه چیزکار بگیر:
عقل،همت، صبر!
از سه چیز خود را دورنگهدار:
افسوس، فریاد، نفرین!
سه چیز را آلوده نکن:
قلب، زبان، چشم!
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن:
خدا، مرگ و دوست.
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
جاده
اینور جاده منم , اونور جاده تویی
اون که غمگینه منم , اونی که شاده تویی
اینور جاده منم , که دوباره گم شدم
اونور جاده تویی, مثل تکرار خودم
من نگاهم به توا , تو نگاهت به کجاست؟
روبرو دو راهیه , بگو راهت به کجاست
واسه تو چه راحته که بدون من بری
حتی وقتی میدونی که خودت مقصری
واسه من سخته چقد باور فاصلمون
وقتی از حرفای هم سر میره حوصلمون
اینور جاده منم , اونور جاده تویی
اون که غمگینه منم , اونی که شاده تویی
دیگه حتی نمیخوام کم کنی فاصله رو
نگرانتم ولی نمیشه بگم نرو
تو داری میری ومن گیر این خاطره هام
داره باورم میشه که دیگه نیستی باهام
این ور جاده هنوز زیر سایه ی شبه
اونور جاده ولی همه چی مرتبه
من به تو نمیرسم خیلی از من جلویی
این ور جاده منم.........اون ور جاده تویی