پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
برخي شاهنامه را به دو بخش اسطورهاي و تاريخي
تقسيمبندي ميكنند و بخش اسطورهاي را افسانه
و خيال گمان ميبرند. اين سخني بسيار نادرست
است. در شاهنامه، اسطوره خيالي و افسانه وجود
ندارد و يكسره تاريخ و بر پايه دانش است.
(دکتر حسین وحیدی در نشست شاهنامه و استوره )
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
دکتر حسین وحیدی :
يكي از بزرگترين ارزشمنديهاي شاهنامه در اين است
كه در هزار سال پيش سروده شده است اما با زندگي
امروز در سده بيست و يك سازگار است. هر سروده
فردوسي و هم يك جستار بزرگ است كه بايد درباره
آن كتابها نوشت. شما داستان ضحاك را بنگريد.
خواهيد ديد كه پر از نكتههاي ظريف است كه بسيار
انديشيدني است. خوردن مغز انسانها توسط مارهايي
كه بر كتف ضحاك روييده بودند، بازگوكننده نكته باريكبينانهاي
است. خوردن مغز انسانها براي آن بود تا گفته شود كه
تبهكاران تاريخ همواره به سراغ مغز انسانهاي پوينده
ميرفتهاند و آن را نابود ميكردهاند.
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
دكتر حسين وحيدي استاد دانشگاه و شاهنامهپژوه در نشست
«اسطوره و شاهنامه» گفت: براي اثبات اين سخن كه اسطوره
در شاهنامه، افسانه نيست و تاريخ محسوب ميشود، نمونههاي
فراواني ميتوان برشمرد. در اينجا من به داستاني اشاره ميكنم
كه در شاهنامه آمده و پايهاي تاريخي دارد. در زمان هوشنگ براي
نخستينبار آتش پديد آمد و نگهداري شد. در آن زمان ايرانيان در
جايي زندگي ميكردند كه 10 ماه زمستان و 2 ماه تابستان بود.
با نگهداري آتش ايرانيان توانستند بر دو دشمن سرما و تاريكي
چيره شوند. زماني طول نكشيد كه آنها بر گرد اين آتش خانههايي
ساختند و بدين سان پا به دوره شهرنشيني و تمدن گذاشتند.
خود واژه «هوشنگ» نيز به معناي دارنده خانه خوب است.
پس ايرانيان با كشف آتش بود كه سرزمينهاي سرد را رها
كردند و به شهرنشيني دست زدند.
همه اين رويداد تاريخي را شاهنامه گزارش كرده است.
در شاهنامه ميخوانيم كه روزي هوشنگ از جايي ميگذرد
و با ديدن مار سياهي به سوي او سنگي پرتاب ميكند.
با برخورد سنگ پرتاب شده با سنگهاي زمين، آتشي
پديدار ميشود و هوشنگ راز به دست آوردن آتش را درمييابد.
ميبينيم كه اين سخن شاهنامه بازگو كننده گوشهاي از تاريخ ماست.
پس چگونه ميتوان آن را افسانه و اسطوره خيالي گمان برد؟
اين داستان هرگز نميتواند افسانه باشد بلكه يك بحث بزرگ
جامعهشناسي است كه نشان ميدهد چگونه شاهنامه ما
را متوجه تاريخ راستين ايران ميكند.
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
رستم 600 ساله (هخامنشی تا کوروش کبیر+دو پسرش کمبوجیه و بردیای راستین 600 سال قابل اثبات ) را برادرش شغاد (داریوش کبیر از برادر زادگان) می کشد در لحظه مرگ رستم او را با تیر به درخت می دوزد ( درخت یعنی شجره نامه ) این تیر اتوسا دختر کوروش و زن داریوش است .
کوروش انشانی است بر منشور او لغت هخامنش را نمی بینم اخرین جد خودش را چش پش نوشته . دو لوح او در اپادانا که لغت هخامنش بر ان هست به خطی است که داریوش درست کرده است .
به هر تقدیر نژاد کوروش انشانی یک کمی با داریوش هخامنشی تفاوت دارد که پیوند انان این تیر (اتوسا) است . و از این به بعد هخامنشی ها در شاهنامه با لقب کید هند (که هندوستان امروزی نیست) امده است
روی این شاهنامه هفت هزار سال تاریخ مو به مو امده است به علت طولانی بودن با نماد ها مشخص شده است .
فردوسی 30 سال زحمت کشیده است ما ادعا می کنیم ایرانی هستیم نفری یک سال هم زحمت نکشیدیم ببینیم چی نوشته است
نمیرم از این پس که من زنده ام....... که تخم سخن را پراکنده ام
اگر ایرانی هستید نگذارید بمیرد زندگی شیرینش را وقف تاریخ و تمدن و زبان ایران کرد
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
پاسخ ایشان : درود بر شما
نه گرامی شاهنامه چیزی به اسم اریوبرزن ندارد .
-اگر بپذیریم که الکساندر همان کهرم است انوقت شاهد مقاوت ایرانیان در دژ اسطخر هستیم که در اینجا با افرادی چون فرشیدورد و برادران اسفندیار روبه رو هستیم
-از طرفی همانگونه که به شما خاطرنشان کردم در سالهای 64 ق.م ما اصلا خاندان اریوبرزن با اسم و رسم و شجره نامه و سکه داریم
"ان دوست گرامی که جستار اریوبرزن بر هم میهن باز کرده بودند نوشته بودند ما ایرانیان انقدر بد هستیم که قدر دلاورانمان را نمی دانیم حتی یک عکس یا یک سکه از او نیست (انقدر ناراحت شدم از دیدن این جملات )
ما ایرانیان قدر همه دلاورانمان را میدانیم فقط وقتی برداشتند تاریخمان را به نفع خودشان دگر گون کردند چگونه حدس بزنیم که عکس و سکه این دلاور را در سال 64 ق.م جستجو کنیم ؟"
به هر تقدیر تصور میرود یکی کردن الکساندر و اسکندر تاریخ ایران سرگذشت فرشیدورد (320 ق.م ) و اریوبرزن (64ق.م ) را هم به هم پیچیده است
اون الکساندر ، اسکندر تاریخ ایران نیست تا اینجا ثابت شده است اما تا زمانی که نتوانم دقیقا ثابت کنم کی به کیست و دقیقا چه اتفاقی افتاده است ادعایی هم نیست جز از انکه به شما خاطرنشان کنم :
در تاریخ ایران و شاهنامه فردوسی کسی به اسم اریوبرزن نداریم .
(اریوبرزن نام یونانی شده اذربرزین مهر می تواند باشد . برزین مهر چه کسی است که اذر مقدس دارد ؟ نام خیلی دلاوران روی تاریخ برزین مهر امده که پشت ندارند باید جستجو کنیم .دو هزار سال مزخرف پشت هم قصه کردند به خوردمان دادند به این اسانی نیست که بتوان یک روزه اینها را تفکیک کرد اگر به عمر من قد بدهد باید خدا را شکر کنم )
پاینده باشید
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
یکی از مهم ترین دلایلی که فردوسی را بر ان داشت
تا تاریخ را به صورت نمایش اسطوره ها در قالب شعر
به نگارش در اورد و در جای جای شاهنامه نیز بر ان
تاکید دارد نژاد شاه است که میبایست حتما ایرانی
باشد و این به یک باور ریشه ای تبدیل گشت که شاه
حتما باید نژاده یعنی ایرانی باشد که نه تنها ایرانی باشد
بلکه تبار شاهی نیز داشته باشد . حال این جسارت وی
در زمان سلطانی که ( سلطان محمود ) که نژادی ایرانی
ندارد و از تبار غیر ایرانی و شاهی هم بود و ضمنا فرمان
پادشاهی اش را نیز از خلیفه بغداد گرفته بود که متن این
پیمان سر سپردگی سلطان محمود در تاریخ بیهقی نیز
به زبان تازی آورده شده است واقعا ستودنیست. در زمانی
که غزنویان دست نشانده خلافتی غیر ایرانی بودند. یاد
اوری گذشته درخشان ایران و پاسداری از زبان پارسی تنها
به یمن وجود فردوسی و شاهنامه آگاهانه اش امکان پذیر
شد در همان زمانی که روشنفکرانی چون فرخی و عنصری
شعر به دربارمیفروختند و فرخی میگفت:" فسانه شد و کهن
شد حدیث اسکندر و ... "یعنی افسانه پنداشتن شاهنامه
که بی شک فردوسی در پاسخ به آنان بود که میگفت :
"تو این را دروغ و فسانه مدان"
بی جهت نیست که شاهنامه هم حماسه ایران است
هم کتاب اندیشیدن و هم کتاب فرهنگ و دانش ما مردم.
به عبارت بهتر شاهنامه کتاب خرد ایران است. نهاد و سرشت
ایرانی را در شاهنامه میتوان یافت .
شاهنامه در همین کادرهم نماند و فراتر از مرز های ایران
میرود و کتاب همه انسانها میشود. مردم ایران تنها مخاطب
شاهنامه نیستند بلکه فردوسیروی سخنش با همه مردم
جهان است هنگامی که از آفرینش انسان میگوید .
تاریخ و هویت ایرانی تنها با شاهنامه که پایه آرمان خواهی
و انسانیت است آرزوی هر انسان خردمند است شاهنامه
تاریخ محض است که با مطالعه همزمان اوستا و متون بازمانده
پهلوی و اندکی بردباری برای همگان قابل فهم و در ک خواهد
بود.
آرمان شاهنامه آرمانی است جاودان و برای همه روزگاران .
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
یکی از مهم ترین دلایلی که فردوسی را بر ان داشت
تا تاریخ را به صورت نمایش اسطوره ها در قالب شعر
به نگارش در اورد و در جای جای شاهنامه نیز بر ان
تاکید دارد نژاد شاه است که میبایست حتما ایرانی
باشد و این به یک باور ریشه ای تبدیل گشت که شاه
حتما باید نژاده یعنی ایرانی باشد که نه تنها ایرانی باشد
بلکه تبار شاهی نیز داشته باشد . حال این جسارت وی
در زمان سلطانی که ( سلطان محمود ) که نژادی ایرانی
ندارد و از تبار غیر ایرانی و شاهی هم بود و ضمنا فرمان
پادشاهی اش را نیز از خلیفه بغداد گرفته بود که متن این
پیمان سر سپردگی سلطان محمود در تاریخ بیهقی نیز
به زبان تازی آورده شده است واقعا ستودنیست. در زمانی
که غزنویان دست نشانده خلافتی غیر ایرانی بودند. یاد
اوری گذشته درخشان ایران و پاسداری از زبان پارسی تنها
به یمن وجود فردوسی و شاهنامه آگاهانه اش امکان پذیر
شد در همان زمانی که روشنفکرانی چون فرخی و عنصری
شعر به دربارمیفروختند و فرخی میگفت:" فسانه شد و کهن
شد حدیث اسکندر و ... "یعنی افسانه پنداشتن شاهنامه
که بی شک فردوسی در پاسخ به آنان بود که میگفت :
"تو این را دروغ و فسانه مدان"
بی جهت نیست که شاهنامه هم حماسه ایران است
هم کتاب اندیشیدن و هم کتاب فرهنگ و دانش ما مردم.
به عبارت بهتر شاهنامه کتاب خرد ایران است. نهاد و سرشت
ایرانی را در شاهنامه میتوان یافت .
شاهنامه در همین کادرهم نماند و فراتر از مرز های ایران
میرود و کتاب همه انسانها میشود. مردم ایران تنها مخاطب
شاهنامه نیستند بلکه فردوسیروی سخنش با همه مردم
جهان است هنگامی که از آفرینش انسان میگوید .
تاریخ و هویت ایرانی تنها با شاهنامه که پایه آرمان خواهی
و انسانیت است آرزوی هر انسان خردمند است شاهنامه
تاریخ محض است که با مطالعه همزمان اوستا و متون بازمانده
پهلوی و اندکی بردباری برای همگان قابل فهم و در ک خواهد
بود.
آرمان شاهنامه آرمانی است جاودان و برای همه روزگاران .
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
آنچه امروز از گذشته خود مي دانيم . ريشه در دو ماخد دارد . نخست تاريخ سنتي شاهنامه است براساس اندك اسنادي كه از آتش تعصب اعراب بدورمانده . و ديگر تاريخ مدون كه پژوهشگران غربي از كند و كاو در آثار باستاني و ترجمه سنگ نبشته هاي موجود بدست آورده اند .
حكيم فردوسي مدارك خود را از موبدان زردشتي و دودمان اصيل ايراني برگرفته چنان كه خود گويد . دست نبشته هائي از وقايع دوران باستان بطور پراكنده نزد موبدان و دبيران نسل در نسل نگهداري مي شده .
يكي نامه بود از گه باستان / فراوان بدو اندرون داستان
پراكنده در دست هر موبدي / ازو بهره اي نزد هر بخردي
تا اينكه پهلواني با نژاد اصيل ايراني علاقه مند به تاريخ ايران و سرگذشت نياكان آنها را جمع آوري مي كند . تا براي نسلهاي آينده تنظيم و تدوين نمايد .
يكي پهلوان بود دهقان نژاد / دلير و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نخست / گذشته سخن ها همه بازجست
ز هركشوري موبدي سالخورد / بيآورد كاين نامه را ياد كرد
بپرسيدشان از كيان جهان / وزآن نامداران فرخ مهان
كه گيتي به آغاز چون داشتند / كه ايدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سرآمد به نيك اختري / برايشان همه روز كند آوري
بگفتند پيشش يكايك مهان / سخن هاي شاهان و گشت جهان
چو بشنيد ازايشان سپهبد سخن/ يكي نامور نامه افكند بن
چنين يادگاري شد اندرجهان / برو آفرين از كهان و مهان
چو از دفتر اين داستان ها بسي / همي خواند خواننده برهركسي
شاعري به نام دقيقي پيش مي آيد و اين مسئوليت را بعهده مي گيرد . اما گويا بدست غلامش كشته مي شود . و اين كار راكد مي ماند .
جواني بيآمد گشاده زبان / سخن گفتن خوب و طبع روان .
برو تاختن كرد ناگاه مرگ / نهادش به سر بر يكي تيره ترگ
در اين هنگام يكي از دوستان نزديك فردوسي به او پيشنهاد مي هد اين كار را برعهده گيرد . وي وقتي اسناد و مدارك را مي بيند به آن علاقه مند مي شود . و اين كار بزرگ را با شور و علاقه شروع مي كند .
به شهرم يكي مهربان دوست بود / تو گفتي كه با من به يك پوست بود
مرا گفت خوب آمد اين راي تو / به نيكي گرايد همي پاي تو
نبشته من اين نامه پهلوي / به پيش تو آرم مگر نغنوي
گشاده زبان و جوانيت هست / سخن گفتن پهلوانيت هست
شو اين نامه خسروان بازگوي / بدين جوي نزد مهان آبروي
چو آورد اين نامه نزديك من / برافروخت اين جان تاريك من
اين است كه فردوسي اشعار خود را بر اساس داستانهاي مستند و مكتوب تاريخي سروده . و اين راه را با امانت داري و صداقت پيموده . نه اينكه باب ميل خود نوشته و يا خيال بافي كرده باشد .
تاريخي كه فردوسي به نظم آورده با واقعيات بيشترهم خواني دارد . چرا كه نامهاي فريدون و كيكاوس و رستم و اسفنديار را همچنان در ميان ايرانيان و بخصوص زردشتيان مي بينيم . درحاليكه نامهاي كوروش و داريوش و خشايار را در ميان زردشتيان نمي بينيم .
پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه
دوستان !
یاری کنید لطفا !