پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
من هم...
منم سرود آمريکا رو مي خونم.
من <داداش تاريکه>م.
مهمون که مياد
مي فرستَنَم تو آشپزخونه چيز بخورم،
اما من مي خندم
حسابي مي لمبونم و
هيکلو مي سازم.
فردا
مهمون که بياد
من همون جور سر ميز مي مونم و
اون وقته
ديگه دَياري جيگرشو نداره که
بم بگه
<برو تو آشپزخونه غذاتو بخور.>
يکي از اون:
حالي شون ميشه که من چه قدر خوشگلم و
از خجالت خيس آب و عرق ميشن.
خب منم آمريکايي ام!
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
يه سيام منيه سيام من:
سيا، مث شب که سياس
سيا، عين اعماق آفريقاي خودم.
بَرده شدم:
سزار بم گفت پله هارو براش تميز کنم
چکمه هاي واشنگتن رو من واکس زدم.
کارگر شدم:
اَهرام مصرو دستاي من بالا برد
مِلاط و شفته ي آسمون خراش وول وُرت رو من درست
کردم.
آوازه خون شدم:
آوازاي غم انگيزمو از آفريقا تا جورجيا
تو تموم اون راه دراز با خودم کشيدم.
من بودم که راگ تايم رو ساختم.
قربوني شدم:
تو کنگو، بلژيکي ها دستامو قطع کردن.
هنوز هم تو تکزاس منو لينچ مي کنن.
يه سيام من:
سيا، عينهو شب که سياس
سيا، عين اعماق آفريقاي خودم.
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
کوکلوکس
کشيدن بردنم
يه جاي خلوتي،
پرسيدن: <- به نژاد والاي سفيد
ايمون داري؟>
گفتم: <- ارباب جون
اگه راستشو بخواين
همين قدر که ولم کنين
حاضرم به هرچي صلاح بدونين ايمون بيارم.>
مرد سفيد دراومد که: <- آخه پسر
چه جوري همچين چيزي ممکنه؟
ولت کنم
که بزني منو بکشي!>
اون وخ زدن تو سرم و
انداختنم زمين،
بعد، رو خاکا
حسابي لگدمالم کردن.
يکي شون با لاف و گزاف گفت: <- کاکا
راست تو چشاي من نگاه کن و
بم بگو که
به نژاد شريف ما ايمون داري!>
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
ولگردهاما، خيل نااميداييم
خيل بي فکر و غصه ها
خيل گشنه ها
که هيچي نداريم
وصله ي شيکم مون کنيم
جايي نداريم
کَپَ همونو بذاريم.
ما
جماعت بي اشکاييم
که گريه کردنم
ازمون نمياد!
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
دنياي روياي من
من در روياي خود دنيايي را مي بينم که در آن هيچ انساني انسان
ديگر را خوار نمي شمارد
زمين از عشق و دوستي سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاه هايش را مي آرايد.
من در روياي خود دنيايي را مي بينم که در آن
همه گان راه گرامي آزادي را مي شناسند
حسد جان را نمي گزد
و طمع روزگار را بر ما سياه نمي کند.
من در روياي خود دنيايي را مي بينم که در آن
سياه يا سفيد
- از هر نژادي که هستي -
از نعمت هاي گستره ي زمين سهم مي برد.
هر انساني آزاد است
شوربختي از شرم سر به زير مي افکند
و شادي همچون مرواريدي گران قيمت
نيازهاي تمامي بشريت را برمي آورد.
چنين است دنياي روياي من!
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
طبليادت نره
مرگ
طبليه که يه بند صداش بلنده
تا اون کرم آخريه بياد و
به صداش لبيک بگه،
تا اون ستاره آخريه خاموش شه
تا اون ذره آخريه
ديگه ذره نباشه
تا ديگه زموني تو کار نباشه
تا ديگه
نه هوايي باقي بمونه
نه فضايي،
تا ديگه هيچي هيچ جا نباشه.
مرگ يه طبله
فقط يه طبل
که زنده هارو صدا مي زنه:
بياين! بياين!
بياين!
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
هيچ تفاوتي نمي کند
هر کجا که باشد براي من يکسان است:
در اسکله هاي سي يرالئون
در پنبه زارهاي آلاباما
در معادن الماس کيمبرلي
در تپه هاي قهوه زار هائيتي
در موزستان هاي برکلي
در خيابان هاي هارلم
در شهرهاي مراکش و طرابلس
سياه
استثمار شده و کتک خورده و غارت شده
گلوله خورده به قتل رسيده است
خون جاري شده تا به صورت
دلار
پوند
فرانک
پزتا
لير
درآيد و بهره کشان را بهره ورتر کند:
خوني که ديگر به رگ هاي من بازنمي گردد.
پس آن بهتر که خون من
در جوي هاي عميق انقلاب جريان يابد
و حرص و آزي را که پروايي ندارد، از
سي يرالئون
کيمبرلي
آلاباما
ادامه دارد ...
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
هيچ تفاوتي نمي کند
آلاباما
هائيني
آمريکاي مرکزي
هارلم
مراکش
طرابلس،
و از سراسر زمين هاي سياهان در همه جا، بيرون براند.
پس آن بهتر که خون من
با خون تمامي کارگران مبارز دنيا يکي شود
تا هر سرزميني از چنگال غارتگران دلار
غارتگران پوند
غارتگران فرانک
غارتگران پزتا
غارتگران لير
غارتگران زندگي
آزاد شود،
تا زحمتکشان جهان
با رخساره هاي سياه، سفيد، زيتوني و زرد و قهوه يي
يگانه شوند و پرچم خون را که
هرگز به زير نخواهد آمد برافرازند!
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
ترانه ي صابخونه
صابخونه، صابخونه
سقف چيکه مي کنه،
اگه يادت باشه هفته ي پيشم
اينو بت گفتم.
صابخونه، صابخونه
اين پله ها دخل شون اومده،
تعجبه که چطور خودت
وقتي ازشون ميري بالا کله پا نميشي!
ده دلار از پيش بت بدهکارم و
موعد پرداخت ده دلار ديگه م رسيده؟
خب، پس بدون و آگاه باش که پول بي پول
مگه اين که اول اوضاع خونه رو رو به راه کني!
چي؟ حکم تخليه مي گيري؟
آب و برق قطع مي کني؟
اثاثمو مي ريزي تو خيابون؟
هوم! گنده تر از گاله ت فرمايشات مي کني، حريف!
بگو تا دخلتو بيارم!
يه مشت که تو اون کدو حلوائيت کوبيدم
نطقت کور کور ميشه!
- پليس! پليس!
اين مرتيکه رو بگيرين!
مي خواد دولتو ساقط کنه!
مي خواد مملکتو بريزه به هم!سوت آجان
آژير ماشين گشتي
توقيف
کلانتري محل
سلول آهنين
و عنوان مطالب روزنامه ها:
مردي صاحبخانه اش را تهديد به مرگ کرد.
مستأجر بازداشت شد و ضامن مورد قبول دادگاه واقع نشد.
قاضي، مجرم سياهپوست را به نود روز زندان محکوم مي کند!
پاسخ : اشعار لَنْگْسْتون هيوز - Langston Hughes
سياه همچون افريقاي خودم
آواز
صخره ها و ريشه هاي سرسخت درخت ها
ديواره هاي سربرافراشته ي کوه ها
چيزهاي نيرومندي است تا دست هايم را بر آن ها استوار کنم.
□
بخوان اي عيسا!
آواز چيز نيرومندي است.
هر وقت زنده گي خاطر مادرم را مي آزرد
مي شنيدم که مي خواند:
<يه روز کالسکه مو سوار ميشم...>
□
شاخه ها
از ريشه هاي پُر صلابت درخت مي رويد
کوه ها
از دامن پهناور خاک سر برمي کشد
موج ها
از دل سهمگين و گرانبار دريا برمي خيزد.
□
بخوان اي مادر سياه پوست،
آواز چيزي استوار و پرتوان است!