پاسخ : سروده های خفته - خسرو گلسرخی
تا آفتابي ديگر
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه هاي ديگري در آسمان كهنه خواهم كاشت
نورهاي تازه اي در چشم هاي مات خواهم ريخت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم كرد
خواب ها را در حقيقت روح خواهم داد
ديده ها را از پس ظلمت به سوي ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم كاشت
گوش ها را باز خواهم كرد
آفتاب ديگري در آسمان لحظه خواهم كاشت
لحظه ها را در دو دستم جاي خواهم داد
سوي خورشيدي دگر پرواز خواهم كرد
پاسخ : سروده های خفته - خسرو گلسرخی
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
پاسخ : سروده های خفته - خسرو گلسرخی
ملاقاتی
آمد.
دستش به دستبند بود
از پشت میله ها
عریانی دستان مرا ندید
اما
یک لحظه در تلاطم چشمان من نگریست
چیزی نگفت
رفت.اکنون اشباح از میانه ی هر راه می خزند
خورشید
در پشت پلک های من اعدام می شود ...
پاسخ : سروده های خفته - خسرو گلسرخی
سلامی دیگر
ويرانگري،اساس نبرد است
نويد آبادي
هر آنچه ساختند
ازخشت خشت
ويران باد...
اي لاله هاي ميهن من
گلگونه هاي فسرده،
گو بي شما
تاريخ را هر آنچه بسازند
ويران باد
آبادي ضحاك ويران باد...
پاسخ : سروده های خفته - خسرو گلسرخی
بر سینه ات نشست
زخم عمیق و کاری دشمن
اما
ای سرو ایستاده نیفتادی ...
این رسم توست که ایستاده بمیری ...
در تو ترانه های خنجر و خون،
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
این گونه
چشم های تو روشن
هرگز نبوده است ...
با خون تو
میدان توپخانه
در خشم خلق
بیدار می شود ...
مردم
زان سوی توپخانه،
بدین سوی سرزیر می کنند
نان و گرسنگی
به تساوی تقسیم می شود
ای سرو ایستاده
این مرگ توست که می سازد ...
دشمن دیوار می کشد
این عابران خوب و ستم بر
نام ترا
این عابران ژنده نمی دانند
و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب می شود ...
این خلق
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو، پرچم ایران،
خزر
به نام تو زنده است ...
پاسخ : سروده های خفته - خسرو گلسرخی
این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کـــرد خاک مـــرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل اینهمه تاراج؟این سرزمین من چه بیدریغ بود
که سایه مطبوع خویش را
بر شانههای ذوالاکتاف پهن کـــرد
و باغها میان عطش سوخت
و از شانهها طناب گذر کـــرد
این سرزمین من چه بیدریغ بـــودثقل زمین کجاست
من در کجای جهان ایستادهام
با باری ز فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من !
من در کجای جهان ایستادهام؟
این قطعه شعری است که در دفاعیات خود نوشته است.
فکر کنم من در کجای زمین ایستاده ام نام خوبی باشه
http://ghiasabadi.com/wp-content/upl...golesorkhi.jpg