پاسخ : خ د ا و ن د .....
هر کسی گمشده ای دارد ،و خدا گمشده ای داشت.هر کسی دو تاست ،و خدا یکی بود.و یکی چگونه می توانست باشد؟هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هستو خدا کسی که احساسش کند، نداشت.عظمت ها همواره در جست و جوی چشمی است که آن را ببیندخوبی ها، همواره نگران که آن را بفهمدو زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزدو قدرت نیازمند کسی که در برابرش رام گیردو غرور در جست و جوی غروری که آن را بشکندو خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پر اقتداراما کسی نداشت.و خدا آفریدگار بود و چگونه می توانست نیافریند...زمین را گسترد و آسمانها را بر کشیدکوهها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودندو طوفان برخاست و صاعقه ها در گرفتو باران ها و باران ها و باران ها« در آغاز هیچ نبود؛ کلمه بود و آن کلمه خدا بود»و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.و با نبودن چگونه توانستن بود؟و خدا بود و با او عدم بودو عدم گوش نداشتحرف هایی است برای گفتن، که اگر گوشی نبود، نمی گوییمو حرف هایی است برای نگفتن،حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن، فرود نمی آورند.و سرمایه هر کسی به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن داردحرف های بی قرار و طاقت فرساکه همچون زبانه های بی تاب آتشندکلماتش؛ هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.اینان در جست و جوی مخاطب خویشنداگر یافتند، آرام می گیرند.و اگر نیافتند روح را از درون به آتش می کشندو خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت.درونش از آن ها سرشار بود.و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟و خدا بود و عدم.جز خدا هیچ نبوددر نبودن، نتوانستن بود.با نبودن، نتوان بودنو خدا تنها بود.هرکسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت.