پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
خدایی اگر دختری بره سربازی هیچ پسری دیگه معافی نمیگیره یا تنبلی نمیکنه...ای کاش...
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بلدرچین
خدایی اگر دختری بره سربازی هیچ پسری دیگه معافی نمیگیره یا تنبلی نمیکنه...ای کاش...
از بس که تقلید کارید تا می بینید یه نفر یه کاری می کنه شما هم اون رو انجام می دید (البته بعضی ها همه نه) [khanderiz][khanderiz]
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
هرچقدر تقلید کار باشیم به شما که نمیرسیم ... هه هه هه
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بلدرچین
هرچقدر تقلید کار باشیم به شما که نمیرسیم ... هه هه هه
شما فعلا از رختخواب بلند شید بعد بگید ما متقلبیم تقلید کارا[khande][khande][khande][khandeshadid][khandeshadid][khandeshadid]
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
سلام
دوستان لطفا تاپيك رو به حاشيه نكشونين ... (در غير اين صورت Spam و حذف ميشه.)
ممنون[golrooz]
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بلدرچین
ما اگرم متقلب باششیم ازشما یاد گرفتیم.شما استاد ما هستید توی همه ی کارای مربوط به تنبلی.اولین تقلید کار که تقلید کرد زن بودش برو تحقیق کن.بوی دماغ سوخته میاد...[cheshmak][labkhand][bamazegi][khandeshadid][khandeshadid]
فکر کنم شما سندی ندارید که این حرفتونو ثابت کنه
البته میشه گفت اطمینان دارم که هیچ سندی ندارید دارید؟؟؟
تا الان هم که نگفته بودیم نمی خواستیم ضایع شین وگرنه ما خیلی چیزا واسه گفتن داریم[khande][khande][khande][shaad][shaad][nishkhand][nishkhand][khanderiz][khanderiz][khandeshadid]
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ژنرال فیلدمارشال رومل
باز هم واژه سربازی اومد اومد [nishkhand]
لشکرها اماده ، توپها / تانکها / ارتش ها / سربازها [nishkhand] جایی کار داریم . اندکی صبر ، جنگ نزدیک است [nishkhand]
این هم لوازم جنگ ، خانمها و اقایان هر کدوم به دلخواهشون یه چیز بردارند [nishkhand] قراره فردا صبح به مسکو حمله کنیم ، شبش خانمها برای ما مردان مخصوصا من ژنرال غذا درست کنند [nishkhand]
ادامه دارد...[nishkhand][nishkhand][nishkhand]
ما برای جنگ آماده ایم ! ما میریم جنگ شما شام درست کنید ببینیم دست پخت پسرا چجوریاست[nishkhand]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
NameEly
خانم ها صدای زنگ در میشنون فرار می کنن چه برسه به صدای توپ و تفنگ
اگه قراره خانم ها برن جنگ کلامون پس معرکست [nishkhand]
باز علیه دخترا به پاخاست [bamazegi]
آقا من تکذیب میکنم ! من صدای زنگ رو میشنوم میگم بابا در میزنن ! لطفاً میبینی کیه [nishkhand]
توپ و تانگ هم که نگو ! پرتاب توپ خیلی خوبه ها! بازی بچگی های من همش توپ بوده[bamazegi]
ما که بریم بجنگیم تا جنگ تموم نشده برنمیگردیم ، ولی شما پسرا همش میگید خسته شدیم بریم استراحت!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
بلدرچین
خدایی اگر دختری بره سربازی هیچ پسری دیگه معافی نمیگیره یا تنبلی نمیکنه...ای کاش...
از بس ما از پسرا زرنگ تریم ! ما دخترا رو سرلوحه خود قرار دهید [sootzadan]
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
F a t i m a
ما برای جنگ آماده ایم ! ما میریم جنگ شما شام درست کنید ببینیم دست پخت پسرا چجوریاست[nishkhand]
باز علیه دخترا به پاخاست [bamazegi]
آقا من تکذیب میکنم ! من صدای زنگ رو میشنوم میگم بابا در میزنن ! لطفاً میبینی کیه [nishkhand]
توپ و تانگ هم که نگو ! پرتاب توپ خیلی خوبه ها! بازی بچگی های من همش توپ بوده[bamazegi]
ما که بریم بجنگیم تا جنگ تموم نشده برنمیگردیم ، ولی شما پسرا همش میگید خسته شدیم بریم استراحت!
از بس ما از پسرا زرنگ تریم ! ما دخترا رو سرلوحه خود قرار دهید [sootzadan]
منم هستم فاطیما جونم.[cheshmak]
من خودم یه پا تک تیراندازم.[sootzadan]
هر کی جرئتش رو داره بیاد جلو![kootak]
ولی در کل هر چی فرمانده بگه.[khoobboodan]
مواقع ضروری هم خودم مراقب سلامتی شیر زنان جنگ ام.
پسرا هم تا بیان به خوشون بجنبن ما جنگ رو تموم کردیم.[nishkhand]
راستی همه پسرای سایت یه جور از سربازی حرف میزنن انگار اسیری رفتن!؟[tafakor]
والا همه پسرای اطراف ما هم سربازی رفتن و تعریف کردن این خبرایی که شما میگید نبوده ها؟!
الانا هم که دیگه سربازی نیست والا هتل میرن پسرا؟!
سخت ترین قسمتش هم همون صبح زود از رخت خواب زود کنده شدنشونه که به اندازه کوه کندن واسشون سخته!؟
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
به به
خانوما هم میان سربازی
من چند ماهه دیگه رفتنی هستم
کسی نمیخواد با من بیاد
یا به جاری من بره سربازی
پاسخ : ماجرای سربازی رفتن خانوما(طنز)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
مخفی
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن
ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی...
صبحانه:
وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم
بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...
ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو ...
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد
بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود...
هوووو.... بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!)
بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.
شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!
فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
فرمانده: بلندشید برید بخوابید!
همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا!
[nishkhand]
تکراری
من اینو یه سال پیش زده بودم به همراه چندتا عکس[khande]