منم هم صدایت
خیال عشق در سر دارم و
خالی ز غصه
پر از احساس خوب با تو بودن
شده قلبم دلاویز وجودت
برای من دعا کن در همه ذکر و سجودت
نمایش نسخه قابل چاپ
منم هم صدایت
خیال عشق در سر دارم و
خالی ز غصه
پر از احساس خوب با تو بودن
شده قلبم دلاویز وجودت
برای من دعا کن در همه ذکر و سجودت
تو هم، اي خوب من ! اين نكته به تكرار بگو !اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت،نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !« دوستم داري » ؟ را از من بسيار بپرس !« دوستت دارم » را با من بسيار بگو !
و بی آنکه دلتنگ فردا بماند
به فکر طلوعی دوباره است
که از لحظه های دور و نزدیک
بگیرد تمام سهم خود را
و هرگز نگوید که این زندگی پوچ و خالی است.
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود[cheshmak]
در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز
گرچه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
بی تو امشب گریه هم با من غریبی می کند
دیده در راهند چشمانم که بازآیی هنوز
زیر مهتاب محبت، رو به باغ
می نشینم تا بیایی.
می نشینم تا سکوتم با صدای گرم تو تنها شود
می نشینم تا که روزی زیر مهتاب نگاهت
شعری از اعجاز آن مهتاب بی همتای رویایی
بگویم.
من آنم به پای خوکان نریزم
مراین قیمتین در لفظ دری را
اي مرغ آفتاب!زنداني ديار شب جاودانيميك روز، از دريچه زندان من بتاب
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم هر شب
بگشا پسته خندان و شکر ریزی کن / خلق را از دهن خویش مینداز بشک
.
.
.