پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
گفتي :عاشقا نه هايت عشق نيست
گفتم: سبزه زلرش باطل نيست
گفتي :شعر هايت همه رنج و عذاب
گفتم :عاشقم بر فرض محال
گفتي :عشق چيست تو مي داني؟
گفتم :عشق هست معناي ناداني
گفتي :عشق فقط غم نيست
گفتم :غمش تموم زندگي ايست
گفتي:چرا عشق همزبانش دوري ايست
گفتم:شيريني اش درد دو ري ايست
گفتي:چرا ماندن هميشه سخت است؟
گفتم:كودك عشقت كم سال است
گفتي:مرا اين شوريده حالي چه حاصل ؟
گفتم : زماني مي رسد داني بي حا صل
گفتي:پس از عشق فا صله گيرم
گفتم:از نفسهايم چه بگويم
گفتي :بي ترديد عاشقم كردي
گفتم:عاشق نيستس عاشقي نكردي
گفتي:پس اين همه عذاب چيست؟
گفتم:عاشقا نه هايم همه دلتنگي ايست
گفتي :از من خام نباش دلگير
گفتم:عشق حاصل همين خا مي ايست
گفتي مي پندارم كه تو عاشق تريني
گفتم:عاشق ترين هم شود قرباني
گفتي:قربا ني تو ميشوم روزي
گفتم:آن روز من دهم ميهماني
گفتي :مهما ني اش به عهده ي من
گفتم:مهمانش تو هستي در مرگ عاشقا نه ام
گفتي : اخر داستان عشقت همين بود؟
گفتم : معني عشق همين است
گفتي:پس عشق از وصال مي گريزد
گفتم:وصال به پاي عشق نمي سوزد
گفتي :عشق چيست بي حاصل؟
گفتم :حاصلش نيست وصال عاشق
گفتي: پس ما هر دو عاشق ترينيم؟
گفتم :خوب مي داني كه هر دو غافل ترينيم
گفتي:پس هر دو مي شويم قرباني
گفتم:گر شويم قرباني ما هم ماندگاريم
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
ديگه به نبودت عادت كرده بودم
خو دمو با خيالت راحت كرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگي بگم
براي دل خو دم شعر غريبي رو بگم
گو نمو تر بكنم شوق اشكا مو ببينم
او مدي دلتنگي ها همه رفتن
شوق وصال و جا گذاشتن
تا او مدم با آغوشت جون بگيرم
خيال تازه اي رو پيش چشماي تو ديدم
دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقي
سر كار گذاشتن دل تو شب ها ي بي قراري
دو باره لحظه ناب رسيدن
دو باره تشنه ي شوق بو سيدين
چه خيال ساده و خوبي
پيش چشما ي تو بودن و دل فريبي
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
عشقتوجاملبريزازترانهاست
هرنفستسازدراينميخانهاست
چهبگويمكهقلبمنكندتنازي
بااينجامكهتويهخوردشدادي
هرچهگويمهمهكفروخطاست
درميكدهعشقثانيههمبرفناست
هيكهنهاديدروجودمهمههستي
خوانديازشعرترانهياينسرمستي
بگوبادلعاشقچهكنم
لحظههايرفتهبربادراچگونهبازيابم
بگوكهعاشقبودي
ثانيههايمراباعشقخريدي
بگوهرثانيهقربانينفسهامشدي
تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بعد از چند روز كه نگرانم شده بود خواست كه منو عوض كنه وابستگي ها
مو بهش هي كم كنه...
فكر مي كرد منم عشقم دو روزه با يه اخم با يه بي مهري ميميره اما خبر
نداشت كه عشق من خيلي دل فريبه
به همين آسونس ها نميميره...
از صداقتش دو باره جون گرفتم با تموم حرفاش دو باره خو نه ساختم اين
خو نه ي خالي يه پرو با خيالش نقاشي كردم.
هنوزم رنگش مهلوم نيست ...
اگه بر گرده دو باره رنگ نقا شيم مي شه رنگ عشقي كه بهم مي ده دو باره...
با هاش خدا حافظي كردم . اما بهش گفتم خوا ستي یک وقت تنهام
بگذاري بهم نگو كه بمونم تو انتظار و خماري ...
كه هميشه فكر كنم بر مي گرده دو باره چشماي خيسمو اينبار خو دش برام
رو هم مي گذاره...
بهش گفتم اگر آغوشت نيست تصورش آسون تره از داشتنشه
حالا منم مي خوام برم كه فقط منتظر او مدن دو بارش باشم.
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
می خوام همه بدو نن من چقدر دوست دارم...
من عاشقتم دیوو نه وار زندگی مو فدای تمو م صدا قتو پاکی چشمات می کنم.
مهربونم برای اینکه بر گردی دو باره برای همیشه ترکت می کنم.
برات گفتم طاقتی که پیدا کردمو کی بهم داده ؟؟؟؟؟
همونی که من تازه به سر چشمه ی معرفتش رسیدمو هر چی که می
خوام رو از اون طلب می کنم.
حالا بدون تو من هر شب با اون خلوت می کنم .برای دیدنت همیشه به
آسمون نگاه می کنم . چون که ریسمان عشق من تا آسمون ادامه داره...
من منتظرتم دو باره برگرد...http://blogfa.com/images/smileys/04.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/11.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/20.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
انتظار...
و اما انتظار
می دو نی چطو ری منتظرم...
هر شب با خیال خام با تو بودن می خوابم . هر صبح به امید دیدنت از رختخواب بلند می شم.
طا قتی که بهم داد ی دیگه داره یواش یواش تموم می شه بهت گفتم که من بی تو آروم آروم نفس می کشم تا نفسهام تموم نشه.
کا ش می تو نستم انتظار و از لغت نا مه ها حذف کنم یا که فرا موش کنم من منتظرم
اما نمی شه من با تو بو دنو نبو دنم همش یکیه با تو بودن عاشقم و نگران بی تو بودن
و بی تو بودن عاشق ترم و نگران با تو بودن
نمی دونم که اینا رو می خو نی یا هنو زم فکر می کنی حر فام بچگو نه است
اما اگر او مدی و خو ندی بدون که این بچه در کمال بزرگی داره با هات حرف می زنه ، تظا هر به بزر گی سخته
تظا هر به تحمل کردن سخته ،
مهربو نم تموم حر فا یی رو که زدی وقت دلتنگی هام مورو رشون می کنم تا یا دم نره یه زما نی ما با هم حرف می زدیم.
الان من تو مدرسه دارم آ پ می کنم و ...
دلم خیلی برات تنگ شده
بهم گفتی تنهام نمی گذاری اما من همیشه تنهامو تنها کسی که منو تنها نگذاشته غم دو ریه تو ست .
تا درد دل بعدی و دلتنگی های بیشتر بای.http://blogfa.com/images/smileys/06.gif
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
سلام عزیزم
نمی دونم چی بگم ..
حالا که رفتی نمی دو نم چطوری زنده بمونم
گفتی من دیوونه بودم آره من دیوونه بودم چون حالا که نیستی نمی دو نم با کی بمونم.
تو رفتی هنوزم خاطراتت زنده موندن .
هنوزم هر شب و هر روز به یادت می نویسم....
دلتنگی های بیشترم رو پشت اشک های اسمون می ریزیم تا که معلوم نباشه چقدر عاشقت بودم.
رفتی اما نگفتم خداحافظ تا همیشه چون هنوزم با منی توی قلبم تا همیشه...
اما خداحافظ خداحافظ به ظاهر و خوش آمدی به این قلب که نداره هیچ قراری
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود
ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم
گفتني ها را حرف زدم
كودكي ها رو مرور كردم
و زمان فراموش شد
كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود
همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ...
حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن
من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم
نه هزاران كيلومتر دور از تو
امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم
خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم
زيرا هميشه دل تنگ بودم
امروز خنده هايم بلند بود
و قلبم پر از شادي
انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود
كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد
كاش زندگي دو صفحه داشت
صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من
وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت
وكيبورد هم كار دل را مي كرد
كاش زندگي فقط همين بود فقط همين
كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن
كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد
تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني
كاش مي شد فاصله را از بين برد
تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد
اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است
و باور اين كه كسي دوستت دارد
كاش مي شد همه چيز را باور كرد
حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ...
اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود
كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد
كاش همه چيز حقيقت داشت
حتي يك عشق مجازي
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
به تموم عا شقا ...
پر وا نه هاي سو خته بال پيام مي دم
اگه مي خواين بال منم مثل بالتون كباب نشه
دعا كنيد اين خسته دل از انتظار رها بشه
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم"
.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی
کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3
بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و
برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون
چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ،
شب خیلی خوبی داشتیم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل
فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از
اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو
بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد.
من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت
هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم
که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی*دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....
ای کاش این کار رو کرده بودم
http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif http://forum.zirmizi.ir/images/smili...oSmiles/15.gif