نمایش نسخه قابل چاپ
ﺍﯼ ﺭﺏ ﻣﻦ !!..
ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﺮﺳﺪ؟؟؟
ﺍﯼ ﺭﺏ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍﭘﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﭘﺲ ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﻣﯿﺸﻨﻮﯼ ..
ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﮑﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻡ ﺑﺮ ﺗﮏ ﺗﮏ
ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪﻫﺎﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﺖ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﻧﻢ
ﺑﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻏﺒﺎﺭ ﻡ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯ
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺑﺮ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﻤﺎﻧﺖ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ .
خودی که به درد "خدا" نخورد ...
بی خود است ...
خدا را در شکستن اراده ها دیدم ...
خود را خط می زنم ...
تا هر چه هست خدا باشد ...
- - - به روز رسانی شده - - -
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات میکرد بهت چی گفت؟ گفت: جایی که میری مردمانی داره که میشکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم.تو کوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میدم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه،و مرگ که بدونی برمیگردی پیشه خودم
مردي در عالم رويا فرشته ايي را ديد كه در يك دستش مشعل و در دست ديگرش سطل آبي بود
مرد جلو رفت و پرسيد اين ها براي چيست؟!
فرشته جواب داد ميخواهم با اين مشعل بهشت را اتش بزنم و با اين سطل آب جهنم را خاموش!
تا آن وقت ببينم چه كسي واقعا خدا را دوست دارد...
بـایـَد یـآد بگـــیرـــی فــَرامــوش كــُنی . . . مثـل زنــی كه دَر عــروسی معشوقش كِـــــل میكشـَد . . . !
- - - به روز رسانی شده - - -
گاهی اونقد تنهایی ...
اونقد دلت گرفته ..
نه میتونی به کسی بگی..
نه میشه تو دلت نگه داری....
و نه بغضت ارومت میکنه ...
اما میشه یه دعایی کرد : خدا یا هیچ کسو مثل من اینجوری تنها نکن.
- - - به روز رسانی شده - - -
یک بار که تنها بمانی
یک بار که بشکند ....دلت،
غرورت،
اعتمادت،
....همین یک بار ها کافیست
تا یک عمر....از پشت نگاهی ترک خورده
به آدمها بنگری!
و انقدر تیز و برنده میشوی که
باید تابلوی ورود ممنوع را
به خودت نصب کنی...!
"اسمم" را سنگی نگه میدارد.....
"خودم" را گوری.......
و "یادم"را..... نمیدانم............
- - - به روز رسانی شده - - -
خدایا تورا همراهم دیدم و غریبانه زیستم...
خدایا بخشنده پنداشتمت و گناهکار شدم...
خدایا تورا گرم ومهربان دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم...
خدایا مرا چه دیدی که دوباره دستم را گرفتی؟؟؟!!!
ﯾﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﮐﺎﺑﯿﻨﺘﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭ.
+ ﺧﺐ.
- ﭘﺮﺗﺶ ﮐﻦ ﺯﻣﯿﻦ.
+ ﺧﺐ.
- ﺷﮑﺴﺖ؟
+ ﺁﺭﻩ.
- ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺵ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻦ.
+ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ. ﻣﻨﻈﻮﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ.
- ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪ؟
+ ﻧﻪ...
- ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﯽ؟؟
کاش یادم می دادی که جز خودت کسی لایقش نیست....
کاش یادم می دادی آن را فقط با تو می توان معنا کرد....
کاش می فهمیدم که هرآنچه در من است ،حکمتش تویی...
و جز تو هم چیز بی وجود است....
کاش می فهمیدم این عشق الهی است....
وقتی تو باشی انگار همه چیز هست....
حتی خودت!
کاش تمام ثانیه هایم سرشار از تو بود...
من گم شده ام یا تو.....
...
خسته شدم ازپیدا نکردنت.....
...
شاید هنوز همه جا را نگشته ام..
شاد باش نه يك روز بلكه هزار سال... بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپيچد كه رو سياه شوند آنانكه بر سر غمگين كردنت شرط بسته اند...!!!
ﮔﺎﻫﻰ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩﺑﺎﻳﺪ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﻣﺎ ﺭﻓﺘﻦﺭﺍ ﺑﻠﺪﯼ!ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻗﺪﺭﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﺪ!ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍﻣﺘﺬﻛﺮ ﺷﺪ ...ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﻨﺪﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺻﺒﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ;ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻳﻚ ﺟﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ ..
آدمی غرورش را خیلی زیاد
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد
حالا ببین اگر خودش،غرورش را به خاطر
تو،نادیده بگیرد،
چه قدر دوستت دارد !
و این را بِفهم آدمیزاد!