-
صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا۟ السُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٍ ثُمَّ تَابُوا۟ مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوٓا۟ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(119)
[با اين همه] پروردگار تو نسبت به كساني كه به ناداني مرتكب گناه شده سپس توبه كرده و به صلاح آمدهاند البته پروردگارت پس از آن آمرزنده مهربان است(119)
إِنَّ إِبْرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(120)
به راستي ابراهيم پيشوايي مطيع خدا [و] حقگراي بود و از مشركان نبود(120)
شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَيٰهُ وَهَدَيٰهُ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(121)
[و] نعمتهاي او را شكرگزار بود [خدا] او را برگزيد و به راهي راست هدايتش كرد(121)
وَءَاتَيْنَٰهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْءَاخِرَةِ لَمِنَ الصَّٰلِحِينَ(122)
و در دنيا به او نيكويي و [نعمت] داديم و در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود(122)
ثُمَّ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَٰهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(123)
سپس به تو وحي كرديم كه از آيين ابراهيم حقگراي پيروي كن [چرا كه] او از مشركان نبود(123)
إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا۟ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(124)
[بزرگداشت] شنبه بر كساني كه در باره آن اختلاف كردند مقرر گرديد و قطعا پروردگارت روز رستاخيز ميان آنها در باره چيزي كه در مورد آن اختلاف ميكردند داوري خواهد كرد(124)
ادْعُ إِلَيٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَٰدِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(125)
با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوهاي] كه نيكوتر است مجادله نماي در حقيقت پروردگار تو به [حال] كسي كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راهيافتگان [نيز] داناتر است(125)
وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا۟ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّٰبِرِينَ(126)
و اگر عقوبت كرديد همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفتهايد [متجاوز را ] به عقوبت رسانيد و اگر صبر كنيد البته آن براي شكيبايان بهتر است(126)
وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ(127)
و صبر كن و صبر تو جز به [توفيق] خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ ميكنند دل تنگ مدار(127)
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا۟ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ(128)
در حقيقت خدا با كساني است كه پروا داشتهاند و [با] كساني [است] كه آنها نيكوكارند(128)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سُبْحَٰنَ الَّذِيٓ أَسْرَيٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِي بَٰرَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَٰتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(1)
منزه است آن [خدايي] كه بنده اش را شبانگاهي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي كه پيرامون آن را بركت داده ايم سير داد تا از نشانه هاي خود به او بنمايانيم كه او همان شنواي بيناست(1)
وَءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ وَجَعَلْنَٰهُ هُدًي لِّبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا۟ مِن دُونِي وَكِيلًا(2)
و كتاب آسماني را به موسي داديم و آن را براي فرزندان اسرائيل رهنمودي گردانيديم كه زنهار غير از من كارسازي مگيريد(2)
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا(3)
[اي] فرزندان كساني كه [آنان را در كشتي] با نوح برداشتيم راستي كه او بنده اي سپاسگزار بود(3)
وَقَضَيْنَآ إِلَيٰ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ فِي الْكِتَٰبِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا(4)
و در كتاب آسماني[شان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه قطعا دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعا به سركشي بسيار بزرگي برخواهيد خاست(4)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
(آيه 119)
در اين آيه آن چنان كه روش قرآن است، درهاى بازگشت را به روى افراد فريب خورده و يا پشيمان مىگشايد، و مىگويد: «سپس پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهل اعمال بد انجام دادهاند، سپس بعد از آن توبه كردهاند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از اين توبه و اصلاح، آمرزنده و مهربان است» (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
قابل توجه اين كه علت ارتكاب گناه را «جهالت» مىشمرد، چرا كه اين گونه افرادند كه پس از آگاهى به راه حق باز مىگردند.
ديگر اين كه: مسأله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمىكند، بلكه اصلاح و جبران را مكمل توبه مىشمارد، تا اين فكر غلط را از مغز خود بيرون كنيم كه هزاران گناه را با يك جمله «استغفر اللّه» مىتوان جبران كرد.
(آيه 120)
ابراهيم به تنهايى يك امت بود! گفتيم اين سوره، سوره بيان نعمتهاست و هدف از آن تحريك حس شكرگزارى انسانهاست، به گونهاى كه آنها را به شناخت بخشنده اين همه نعمت برانگيزد.
در اين آيه سخن از يك مصداق كامل بنده شكرگزار خدا، يعنى «ابراهيم» قهرمان توحيد، به ميان آمده كه مخصوصا از اين نظر نيز براى مسلمانها عموما و عربها خصوصا الهام آفرين است كه او را پيشوا و مقتداى نخستين خود مىدانند.
از ميان صفات برجسته اين مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است.
1- در آغاز مىگويد «ابراهيم خود امتى بود» (إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً).
آرى! ابراهيم يك امت بود، يك پيشواى بزرگ بود، يك مرد امت ساز بود، و در آن روز كه در محيط اجتماعيش كسى دم از توحيد نمىزد او منادى بزرگ توحيد بود.
2- وصف ديگر او (ابراهيم) اين بود كه «بنده مطيع خدا بود» (قانِتاً لِلَّهِ).
3- «او همواره در خط مستقيم اللّه و طريق حق، گام مىسپرد» (حَنِيفاً).
4- «او هرگز از مشركان نبود» و تمام زندگى و فكر و زواياى قلبش را تنها نور «اللّه» پر كرده بوده (وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
(آيه 121)
پنجم: و به دنبال اين ويژگيها سر انجام او مردى بود كه: «همه نعمتهاى خدا را شكرگزارى مىكرد» (شاكِراً لِأَنْعُمِهِ).
و پس از بيان اين اوصاف پنجگانه به بيان پنج نتيجه مهم اين صفات پرداخته مىگويد: 1- «خداوند ابراهيم را (براى نبوت و ابلاغ دعوتش) برگزيد» (اجْتَباهُ).
2- «و (خدا) او را به راه راست هدايت كرد» و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود (وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
چرا كه هدايت الهى به دنبال لياقتها و شايستگيهايى است كه انسان از خود ظاهر مىسازد چون بىحساب چيزى به كسى نمىدهند.
(آيه 122)
سوم: «و ما در دنيا به او حسنه داديم» (وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً).
از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهاى مادى و فرزندان شايسته و مانند آن.
4- «و او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ).
و اين نشانه عظمت مقام صالحان است كه ابراهيم با اين همه مقام در زمره آنها محسوب مىشود، مگر نه اين كه خود ابراهيم از خدا اين تقاضا را كرده بود «رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»: «خداوندا! نظر صائب به من عطا كن و مرا از صالحان قرار ده» (شعرا/ 83).
(آيه 123)
پنجم: آخرين امتيازى كه خدا به ابراهيم در برابر آن همه صفات برجسته داد اين بود كه مكتب او نه تنها براى اهل عصرش كه براى هميشه، مخصوصا براى امت اسلامى يك مكتب الهام بخش گرديد، به گونهاى كه قرآن مىگويد: «سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم، آيين خالص توحيد، پيروى كن» (ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).
بار ديگر تأكيد مىكند «ابراهيم از مشركان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
(آيه 124)
با توجه به آيات گذشته سؤالى در اينجا پيش مىآيد و آن اين كه اگر آيين اسلام آيين ابراهيم است و مسلمانان در بسيارى از مسائل از سنن ابراهيم پيروى مىكنند از جمله احترام روز جمعه، پس چرا يهود شنبه را عيد مىدانند و تعطيل مىكنند؟
اين آيه به پاسخ اين سؤال مىپردازد و مىگويد: تحريمهاى «روز شنبه (براى يهود) فقط به عنوان يك مجازات بود كه در آن هم اختلاف كردند» بعضى آن را پذيرفتند و بكلى دست از كار كشيدند و بعضى هم نسبت به آن بىاعتنايى كردند (إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ).
جريان از اين قرار بود كه طبق بعضى از روايات، موسى عليه السّلام بنى اسرائيل را دعوت به احترام و تعطيل روز جمعه كرد كه آيين ابراهيم بود، اما آنها به بهانهاى از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجيح دادند، خداوند روز شنبه را براى آنها قرار داد، اما توأم با شدت عمل و محدوديتها، بنابراين به تعطيلى روز شنبه نبايد استناد كنيد، چرا كه جنبه فوق العاده و مجازات داشته است، و بهترين دليل بر اين مسأله اين است كه يهود حتى در اين روز انتخابى خود نيز اختلاف كردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نيز احترام آن را شكستند، و به كسب و كار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند «1».
در پايان آيه مىفرمايد: «و پروردگارت روز قيامت، در آنچه اختلاف داشتند، ميان آنها داورى مىكند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
(آيه 125)
ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان: در لابلاى آيات مختلف اين سوره بحثهاى گوناگونى گاهى ملايم و گاهى تند، با مشركان و يهود و بطور كلى با گروههاى مختلف به ميان آمد، مخصوصا در آيات اخير عمق و شدت بيشترى داشت.
در پايان اين بحثها كه پايان سوره «نحل» محسوب مىشود يك رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، و طرز بحث، چگونگى كيفر و عفو، و نحوه ايستادگى در برابر توطئهها و مانند آن، بيان شده است كه مىتوان آن را به عنوان اصول تاكتيكى و روش مبارزه در مقابل مخالفين در اسلام نامگذارى كرد و به عنوان يك قانون كلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.
اين برنامه به ترتيب زير در ده اصل خلاصه مىشود.
1- نخست مىگويد: «به وسيله حكمت به سوى راه پروردگارت دعوت كن» (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ).
نخستين گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است، و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت درآوردن آن و بيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مىشود.
2- «و به وسيله اندرزهاى نيكو» (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
يعنى استفاده كردن از عواطف انسانها، چرا كه موعظه، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مىتوان تودههاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
3- «و با آنها (مخالفان) به طريقى كه نيكوتر است به مناظره پرداز» (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
و اين سومين گام مخصوص كسانى است كه ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و بايد از طريق مناظره ذهنشان را خالى كرد تا آمادگى براى پذيرش حق پيدا كنند.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «پروردگارت از هر كسى بهتر مىداند، چه كسى از راه او گمراه شده است و چه كسانى هدايت يافتهاند» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).
اشاره به اين كه وظيفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه كسانى سر انجام هدايت مىشوند، و چه كسانى در طريق ضلالت پافشارى خواهند كرد آن را تنها خدا مىداند و بس.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
(آيه 126)
چهارم: تاكنون سخن از اين بود كه در يك بحث منطقى، عاطفى و يا مناظره معقول با مخالفان شركت كنيم، اما اگر كار از اين فراتر رفت و درگيرى حاصل شد و آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اينجا دستور مىدهد: «اگر خواستيد مجازات كنيد فقط به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد» و نه بيشتر از آن (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ).
5- «ولى اگر شكيبايى پيشه كنيد (و عفو و گذشت) اين كار براى شكيبايان بهتر است» (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ).
در بعضى از روايات مىخوانيم كه اين آيه در جنگ «احد» نازل شده، هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وضع دردناك شهادت عمويش حمزة بن عبد المطلب را ديد (كه دشمن به كشتن او قناعت نكرده، بلكه سينه و پهلوى او را با قساوت عجيبى دريده، و كبد يا قلب او را بيرون كشيده است، و گوش و بينى او را قطع نموده بسيار منقلب و ناراحت شد و) فرمود: «خدايا! حمد از آن توست و شكايت به تو مىآورم، و تو در برابر آنچه مىبينم يار و مددكار مايى».
سپس فرمود: «اگر من بر آنها چيره شوم آنها را مثله مىكنم، آنها را مثله مىكنم، آنها را مثله مىكنم».
در اين هنگام آيه فوق نازل شد.
بلافاصله پيامبر عرض كرد:
«اصبر اصبر»: «خدايا! صبر مىكنم، صبر مىكنم»! با اين كه اين لحظه شايد دردناكترين لحظهاى بود كه در تمام عمر، بر پيامبر گذشت، ولى باز پيامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم كه راه عفو و گذشت بود انتخاب كرد.
(آيه 127)
ششم: اين عفو و گذشت و صبر و شكيبايى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد كه بدون هيچ چشمداشتى انجام پذيرد يعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مىكند: «شكيبايى پيشه كن و اين شكيبايى تو جز براى خدا (و به توفيق پروردگار) نمىتواند باشد» (وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ).
7- هرگاه تمام اين زحمات در زمينه تبليغ و دعوت به سوى خدا و در زمينه عفو و گذشت و شكيبايى كارگر نيفتاد باز نبايد مأيوس و دلسرد شد، و يا بىتابى و جزع نمود، بلكه بايد با حوصله و خونسردى هر چه بيشتر همچنان به تبليغ ادامه داد، لذا در هفتمين دستور مىگويد: «بر آنها اندوهگين مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).
8- با تمام اين اوصاف باز ممكن است دشمن لجوج دست از توطئه برندارد و به طرح نقشههاى خطرناك بپردازد، در چنين شرايطى موضعگيرى صحيح همان است كه قرآن مىگويد: «و به خاطر (كارهاى) آنها، اندوهگين و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگير» (وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ).
چرا كه تكيهگاه شما خداست و با استمداد از نيروى ايمان و استقامت و پشتكار و عقل مىتوانيد اين توطئهها را خنثى كنيد و نقش بر آب.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-7.html
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
(آيه 128)
آخرين آيه كه سوره نحل با آن پايان مىگيرد به نهمين و دهمين برنامه اشاره كرده، مىگويد:
9- «خداوند با كسانى است كه تقوا را پيشه كنند» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا).
«تقوا» در همه ابعاد و در مفهوم وسيعش، از جمله تقوا در برابر مخالفان، يعنى حتى در برابر دشمن بايد اصول اخلاق اسلامى را رعايت كرد، با اسيران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعايت انصاف و ادب كرد، از دروغ و تهمت پرهيز نمود، و حتى در ميدان جنگ همان گونه كه در اصول تعليمات جنگى اسلام وارد شده است بايد تقوا و موازين اسلامى حفظ شود: به بىدفاعان نبايد حمله كرد، متعرض كودكان و پيران از كار افتاده نبايد شد، حتى چهارپايان را نبايد از بين برد، مزارع را نبايد نابود كرد، آب را نبايد به روى دشمن قطع نمود خلاصه تقوا و رعايت اصول عدالت در برابر دوست و دشمن عموما بايد انجام گيرد و اجرا شود.
10- «و (خداوند) با كسانى است كه نيكوكارند» (وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ).
احسان و نيكى اگر به موقع و در جاى خود انجام پذيرد، يكى از بهترين روشهاى مبارزه است، و تاريخ اسلام پر است از مظاهر اين برنامه، مثل رفتارى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مشركان «مكّه» بعد از فتح نمود.
دقت در موارد ده گانه برنامه فوق كه تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مىكند نشان مىدهد كه از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاكتيكى و خلاصه همه امورى كه سبب نفوذ در مخالفين مىگردد بايد استفاده كرد.
و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود اين برنامه جامع الاطراف را به كار مىبستند، شايد امروز اسلام سراسر جهان يا بخش عمده آن را فراگرفته بود.
«پايان سوره نحل»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-7.html
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
آغاز جزء پانزدهم قرآن مجيد
سوره اسراء [17]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 111 آيه است
قبل از ورود در تفسير اين سوره توجه به چند نكته لازم است:
1- نامهاى اين سوره:
نام مشهور اين سوره «بنى اسرائيل» است و نامهاى ديگرى نيز از قبيل «اسراء» و «سبحان» دارد.
اگر نام «بنى اسرائيل» بر آن گذارده شده به خاطر آن است كه بخش قابل ملاحظهاى در آغاز و پايان اين سوره پيرامون بنى اسرائيل است.
و اگر به آن «اسراء» گفته مىشود به خاطر نخستين آيه آن است كه پيرامون اسراء (معراج) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن مىگويد، و «سبحان» نيز از نخستين كلمه اين سوره گرفته شده است.
2- محتواى سوره:
اين سوره بنابر مشهور در مكّه نازل شده و طبعا ويژگيهاى سورههاى مكّى در آن جمع است، و بطور كلى مىتوان گفت آيات اين سوره بر چند محور زير دور مىزند.
1- دلائل نبوت مخصوصا قرآن و نيز معراج.
2- بحثهائى مربوط به معاد، مسأله كيفر و پاداش و نامه اعمال و نتائج آن.
3- بخشى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل.
4- مسأله آزادى اراده و اختيار.
5- مسأله حساب و كتاب در زندگى اين جهان.
6- حق شناسى در همه سطوح، مخصوصا در باره خويشاوندان، و بخصوص پدر و مادر.
7- تحريم «اسراف و تبذير» و «بخل» و «فرزندكشى» و «زنا» و «خوردن مال يتيمان» و «كم فروشى» و «تكبر» و «خونريزى».
8- بحثهايى در زمينه توحيد و خداشناسى.
9- مبارزه با هرگونه لجاجت در برابر حق.
10- شخصيت انسان و فضيلت و برترى او بر مخلوقات ديگر.
11- تأثير قرآن براى درمان هرگونه بيمارى اخلاقى و اجتماعى.
12- اعجاز قرآن و عدم توانايى مقابله با آن.
13- وسوسههاى شيطان و هشدار به همه مؤمنان.
14- بخشى از تعليمات مختلف اخلاقى.
15- و سر انجام فرازهايى از تاريخ پيامبران به عنوان درسهاى عبرتى براى همه انسانها و شاهدى براى مسائل مزبور.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
- فضيلت تلاوت سوره:
در روايات اجر و پاداش فراوانى براى كسى كه اين سوره را بخواند نقل شده از جمله اين كه: در روايتى از امام صادق عليه السّلام چنين مىخوانيم: «كسى كه سوره بنى اسرائيل را هر شب جمعه بخواند از دنيا نخواهد رفت تا اين كه قائم را درك كند و از يارانش خواهد بود».
كرارا گفتهايم اين پاداشها و فضيلتها هرگز براى خواندن تنها نيست، بلكه خواندنى است كه توأم با تفكر و انديشه و سپس الهام گرفتن براى عمل بوده باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
معراجگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله! نخستين آيه اين سوره از مسأله «اسرا» يعنى، سفر شبانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از «مسجد الحرام» به «مسجد اقصى» (بيت المقدس) كه مقدمهاى براى معراج بوده است سخن مىگويد، اين سفر كه در يك شب و مدت كوتاهى صورت گرفت حد اقل در شرايط آن زمان از طرق عادى به هيچ وجه امكانپذير نبود، و جنبه اعجاز آميز و كاملا خارق العاده داشت.
نخست مىگويد: «منزّه است آن خداوندى كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى- كه گردا گردش را پربركت ساختهايم- برد» (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ).
اين سير شبانه خارق العاده «به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خود را به او نشان دهيم» (لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا).
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گرچه عظمت خدا را شناخته بود، اما سير در آسمانها به روح پرعظمت او در پرتو مشاهده آن آيات بيّنات عظمت بيشترى داد تا آمادگى فزونترى براى هدايت انسانها پيدا كند.
و در پايان اضافه مىكند: «خداوند شنوا و بيناست» «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).
اشاره به اين كه اگر خداوند پيامبرش را براى اين افتخار برگزيد بىدليل نبود، زيرا او گفتار و كردارى آنچنان پاك و شايسته داشت كه اين لباس بر قامتش كاملا زيبا بود، خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود «1».
____
(1) مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به هنگامى كه در مكّه بود در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى در بيت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آنجا به آسمانها صعود كرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مكّه بازگشت. و نيز مشهور و معروف آن است كه اين سير زمينى و آسمانى را با جسم و روح توأما انجام داد.
در زمينه «معراج» مطالب ديگرى هست كه به خواست خدا در ذيل سوره «نجم» خواهد آمد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا
(آيه 2)
از آنجا كه نخستين آيه اين سوره از سير پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن مىگفت، و اين گونه موضوعات غالبا از طرف مشركان و مخالفان مورد انكار واقع مىشد كه چگونه ممكن است پيامبرى از ميان ما برخيزد كه اين همه افتخار داشته باشد لذا قرآن در اينجا اشاره به دعوت موسى و كتاب آسمانى او مىكند تا معلوم شود اين برنامه رسالت چيز نوظهورى نيست، همچنين مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشركان نيز در تاريخ گذشته مخصوصا تاريخ بنى اسرائيل، سابقه دارد.
آيه مىگويد: «و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم» (وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ).
«و آن را مايه هدايت بنى اسرائيل قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ).
بدون شك منظور از «كتاب» در اينجا «تورات» است كه خداوند براى هدايت بنى اسرائيل در اختيار موسى (ع) گذاشت.
سپس به هدف اساسى بعثت پيامبران از جمله موسى اشاره مىكند كه به آنها گفتيم: «غير مرا و كيل و تكيهگاه خود قرار ندهيد» (أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا).
اين يكى از شاخههاى اصلى توحيد است، توحيد در عمل كه نشانه توحيد در عقيده است، كسى كه مؤثر واقعى را در جهان هستى تنها خدا مىداند به غير او تكيه نخواهد كرد.
(آيه 3)
در اين آيه براى اين كه عواطف بنى اسرائيل را در رابطه با شكرگزارى از نعمتهاى الهى مخصوصا نعمت معنوى و روحانى كتاب آسمانى برانگيزد آنها را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى حمل كرديم»! (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ).
فراموش نكنيد كه: «نوح بنده شكرگزارى بود» (إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً).
شما كه فرزندان ياران نوح هستيد چرا به همان برنامه نياكان با ايمانتان اقتدا نكنيد؟ چرا در راه كفران گام بگذاريد؟!
(آيه 4)
سپس به ذكر گوشهاى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل پرداخته، مىگويد: «و ما در كتاب (تورات) به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين، دو بار فساد خواهيد كرد، و راه طغيان بزرگى را در پيش خواهيد گرفت» (وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً).
منظور از كلمه «الارض» به قرينه آيات بعد سرزمين مقدس فلسطين است كه «مسجد الاقصى» در آن واقع شده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ أُولَيٰهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَآ أُو۟لِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا۟ خِلَٰلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا(5)
پس آنگاه كه وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد بندگاني از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مي گماريم تا ميان خانه ها[يتان براي قتل و غارت شما] به جستجو درآيند و اين تهديد تحقق يافتني است(5)
ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَٰكُم بِأَمْوَٰلٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَٰكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا(6)
پس [از چندي] دوباره شما را بر آنان چيره مي كنيم و شما را با اموال و پسران ياري مي دهيم و [تعداد] نفرات شما را بيشتر مي گردانيم(6)
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الْءَاخِرَةِ لِيَسُۥُٓٔوا۟ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا۟ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا۟ مَا عَلَوْا۟ تَتْبِيرًا(7)
اگر نيكي كنيد به خود نيكي كرده ايد و اگر بدي كنيد به خود [بد نموده ايد] و چون تهديد آخر فرا رسد [بيايند] تا شما را اندوهگين كنند و در معبد[تان] چنانكه بار اول داخل شدند [به زور] درآيند و بر هر چه دست يافتند يكسره [آن را] نابود كنند(7)
عَسَيٰ رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَٰفِرِينَ حَصِيرًا(8)
اميد است كه پروردگارتان شما را رحمت كند و[لي] اگر [به گناه] بازگرديد [ما نيز به كيفر شما] بازمي گرديم و دوزخ را براي كافران زندان قرار داديم(8)
إِنَّ هَٰذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا(9)
قطعا اين قرآن به [آييني] كه خود پايدارتر است راه مي نمايد و به آن مؤمناني كه كارهاي شايسته مي كنند مژده مي دهد كه پاداشي بزرگ برايشان خواهد بود(9)
وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(10)
و اينكه براي كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند عذابي پر درد آماده كرده ايم(10)
وَيَدْعُ الْإِنسَٰنُ بِالشَّرِّ دُعَآءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنسَٰنُ عَجُولًا(11)
و انسان [همان گونه كه] خير را فرا مي خواند [پيشامد] بد را مي خواند و انسان همواره شتابزده است(11)
وَجَعَلْنَا الَّيْلَ وَالنَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَجَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا۟ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا۟ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَٰهُ تَفْصِيلًا(12)
و شب و روز را دو نشانه قرار داديم نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشني بخش گردانيديم تا [در آن] فضلي از پروردگارتان بجوييد و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رويدادها] را بدانيد و هر چيزي را به روشني باز نموديم(12)
وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلْزَمْنَٰهُ طَٰٓئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ كِتَٰبًا يَلْقَيٰهُ مَنشُورًا(13)
و كارنامه هر انساني را به گردن او بسته ايم و روز قيامت براي او نامه اي كه آن را گشاده مي بيند بيرون مي آوريم(13)
اقْرَأْ كِتَٰبَكَ كَفَيٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا(14)
نامه ات را بخوان كافي است كه امروز خودت حسابرس خود باشي(14)
مَّنِ اهْتَدَيٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّيٰ نَبْعَثَ رَسُولًا(15)
هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است و هيچ بردارنده اي بار گناه ديگري را بر نمي دارد و ما تا پيامبري برنينگيزيم به عذاب نمي پردازيم(15)
وَإِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا۟ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَٰهَا تَدْمِيرًا(16)
و چون بخواهيم شهري را هلاك كنيم خوشگذرانانش را وا مي داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [يكسره] زير و زبر كنيم(16)
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنۢ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَيٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًۢا بَصِيرًا(17)
و چه بسيار نسلها را كه ما پس از نوح به هلاكت رسانديم و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بيناست(17)
مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَيٰهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا(18)
هر كس خواهان [دنياي] زودگذر است به زودي هر كه را خواهيم [نصيبي] از آن مي دهيم آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد براي او مقرر مي داريم(18)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 5)
سپس به شرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد پرداخته، چنين مىگويد: «هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد (و شما دست به فساد و خونريزى و ظلم و جنايت بزنيد) ما گروهى از بندگان بسيار نيرومند (و رزمنده و جنگجوى) خود را به سراغ شما مىفرستيم» تا به كيفر اعمالتان شما را درهم بكوبند (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ).
اين قوم جنگجو آن چنان بر شما هجوم مىبرند كه حتى براى يافتن نفراتتان «هر خانه و ديارى را جستجو مىكنند» (فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ).
«و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود» (وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا).
(آيه 6)
«سپس (الطاف الهى بار ديگر به سراغ شما مىآيد و) شما را بر آن (قوم مهاجم) چيره مىكنيم» (ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ).
«و شما را به وسيله اموال و ثروت سرشار و فرزندانى كمك خواهيم كرد» (وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ).
«و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار مىدهيم» (وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً).
(آيه 7)
اين گونه الطاف الهى شامل حال شما مىشود شايد به خود آييد و به اصلاح خويشتن بپردازيد دست از زشتيها برداريد و به نيكيها رو آريد، چرا كه:
«اگر نيكى كنيد به خود نيكى كردهايد و اگر بدى كنيد بازهم به خود مىكنيد» (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها).
اين يك سنت هميشگى است نيكيها و بديها سر انجام به خود انسان باز مىگردد. ولى مع الاسف نه آن مجازات شما را بيدار مىكند و نه اين نعمت و رحمت مجدد الهى، باز هم به طغيان مىپرازيد و راه ظلم و ستم و تعدى و تجاوز را پيش مىگيريد و «فساد كبير» در زمين ايجاد مىكنيد و برترى جويى را از حد مىگذرانيد.
سپس وعده دوم الهى فرا مىرسد: «و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد (باز گروهى جنگجو و پيكارگر بر شما چيره مىشوند، آن چنان بلايى به سرتان مىآورند كه) آثار غم و اندوه از صورتهايتان ظاهر مىشود» (فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ).
آنها حتى بزرگ معبدتان بيت المقدس را از دست شما مىگيرند «و داخل مسجد (الأقصى) مىشوند همانگونه كه بار اول وارد شدند» (وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
آنها به اين هم قناعت نمىكنند «و آنچه را زير سلطه خود مىگيرند، درهم مىكوبند» (وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 8)
با اين حال باز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست باز هم «اميد است پروردگارتان به شما رحم كند» (عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ).
«و هرگاه (به سوى ما) برگرديد ما هم باز مىگرديم» (وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا).
و لطف و رحمت خود را به شما باز مىگردانيم، و اگر به فساد و برترى جويى گراييد باز هم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيم ساخت.
و تازه اين مجازات دنياست «و جهنم را براى كافران زندان سختى قرار داديم» (وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً).
دو فساد بزرگ تاريخى بنى اسرائيل: در آيات فوق، سخن از دو انحراف اجتماعى بنى اسرائيل كه منجر به فساد و برترى جويى مىگردد به ميان آمده است، كه به دنبال هر يك از اين دو، خداوند مردانى نيرومند و پيكارجو را بر آنها مسلط ساخته تا آنها را سخت مجازات كنند و به كيفر اعمالشان برسانند.
آنچه از تاريخ بنى اسرائيل استفاده مىشود اين است كه نخستين كسى كه بر آنها هجوم آورد و «بيت المقدس» را ويران كرد، بخت نصّر پادشاه بابل بود، و هفتاد سال بيت المقدس به همان حال باقى ماند، تا يهود قيام كردند و آن را نوسازى نمودند، دومين كسى كه بر آنها هجوم برد قيصر روم اسپيانوس بود كه وزيرش «طرطوز» را مأمور اين كار كرد، او به تخريب بيت المقدس و تضعيف و قتل بنى اسرائيل كمر بست، و اين حدود يكصد سال قبل از ميلاد بود.
بنابراين ممكن است دو حادثهاى كه قرآن به آن اشاره مىكند همان باشد كه در تاريخ بنى اسرائيل نيز آمده است.
(آيه 9)
مستقيمترين راه خوشبختى! در آيات گذشته سخن از بنى اسرائيل و كتاب آسمانيشان تورات و تخلفشان از اين برنامه الهى و كيفرهايشان در اين رابطه در ميان بود.
از اين بحث به «قرآن مجيد» كتاب آسمانى مسلمين كه آخرين حلقه كتب آسمانى است منتقل شده، مىگويد: «اين قرآن مردم را به آيينى كه مستقيمترين و پابرجاترين آيينهاست هدايت مىكند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ).
يعنى «قرآن به طريقهاى كه مستقيمترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت مىكند».
صافتر و مستقيمتر، از نظر عقائدى كه عرضه مىكند. صافتر و مستقيمتر، از اين نظر كه ميان ظاهر و باطن، عقيده و عمل، تفكر و برنامه، همگونى ايجاد كرده و همه را به سوى «اللّه» دعوت مىكند.
صافتر و مستقيمتر، از نظر قوانين اجتماعى و اقتصادى و نظامات سياسى كه بر جامعه انسانى حكم فرما مىسازد.
و بالاخره صافتر و مستقيمتر از نظر نظام حكومتى كه برپا دارنده عدل است و درهم كوبنده ستم و ستمگران.
سپس از آنجا كه موضع گيريهاى مردم در برابر اين برنامه مستقيم الهى مختلف است، به دو نوع موضع گيرى مشخص و نتائج آن اشاره كرده، مىفرمايد:
«و اين قرآن به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مىدهند مژده مىدهد كه براى آنان پاداش بزرگى است» (وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 10)
«و (به) آنها كه ايمان به آخرت و دادگاه بزرگش ندارند (و طبعا عمل صالحى نيز انجام نمىدهند نيز بشارت مىدهد كه) عذاب دردناكى براى آنها آماده كردهايم» (وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).
تعبير به «بشارت» در مورد مؤمنان دليلش روشن است، ولى در مورد افراد بىايمان و طغيانگر در حقيقت يك نوع استهزاء است.
(آيه 11)
در اين آيه به تناسب بحث گذشته به يكى از علل مهم بىايمانى كه عدم مطالعه كافى در امور است اشاره كرده، چنين مىفرمايد: «و انسان همان گونه كه نيكيها را طلب مىكند (به خاطر دستپاچگى و عدم مطالعه كافى) به طلب بديها برمىخيزد» (وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ).
«چرا كه انسان ذاتا عجول است» (وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا).
در حقيقت «عجول» بودن انسان براى كسب منافع بيشتر و شتابزدگى او در تحصيل «خير» و منفعت سبب مىشود كه تمام جوانب مسائل را مورد بررسى قرار ندهد، و چه بسيار كه با اين عجله، نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد، بلكه هوى و هوسهاى سركش چهره حقيقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شرّ برود.
و در اين حال همان گونه كه انسان، از خدا تقاضاى نيكى مىكند، بر اثر سوء تشخيص خود، بديها را از او تقاضا مىكند، و همان گونه كه براى نيكى تلاش مىكند، به دنبال شر و بدى مىرود، و اين بلاى بزرگى است براى نوع انسانها و مانع عجيبى است در طريق سعادت، و موجب ندامت و خسران! در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «مردم را عجله هلاك مىكند، اگر مردم با تأمل كارها را انجام مىدادند كسى هلاك نمىشد».
البته در روايات اسلامى بابى در زمينه «تعجيل (و سرعت) در كار خير داريم» از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «خداوند كار نيكى را دوست دارد كه در آن شتاب شود».
به هر حال عجله مذموم آن است كه به هنگام بررسى و مطالعه در جوانب كار و شناخت صورت گيرد، اما سرعت و عجله ممدوح آن است كه بعد از تصميم گيرى لازم، در اجرا درنگ نشود، و لذا در روايات مىخوانيم: «در كار خير، عجله كنيد» يعنى بعد از آن كه خير بودن كارى ثابت شد ديگر جاى مسامحه نيست.
(آيه 12)
در اين آيه از آفرينش شب و روز و منافع و بركات اين دو و وجود حساب و كتاب در عالم سخن مىگويد تا هم دليلى باشد بر توحيد و شناخت خدا و بحث گذشته معاد را تكميل كند و هم شاهدى باشد بر لزوم دقت در عواقب كارها و عدم شتابزدگى مىفرمايد: «ما شب و روز را دو نشانه (توحيد و عظمت خود) قرار داديم» (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ).
«سپس نشانه شب را محو كرده، و نشانه روز را روشنى بخش (به جاى آن) قرار داديم» (فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً).
و از اين كار دو هدف داشتيم، نخست اين كه « (در پرتو آن) فضل پروردگارتان را بطلبيد» و به تلاش زندگى برخيزيد (لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ).
هدف ديگر اين كه: «عدد سالها و حساب (كارهاى زمان بندى شده خود) را بدانيد» (وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ).
تمام جهان هستى بر محور حساب و اعداد مىگردد و هيچ يك از نظامات اين عالم بدون حساب نيست، طبيعى است انسان كه جزئى از اين مجموعه است نمىتواند بىحساب و كتاب زندگى كند.
«و ما هر چيز را مشخص و روشن ساختيم» (وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 13)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسائل مربوط به «معاد» و «حساب» در ميان بود، در اينجا به مسأله «حساب اعمال انسانها» و چگونگى آن در روز قيامت پرداخته، مىگويد: «و هر انسانى اعمالش را به گردنش آويختهايم»! (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ).
«طائر» به معنى پرنده است، ولى در اينجا اشاره به چيزى است كه در ميان عرب معمول بوده كه به وسيله پرندگان، فال نيك و بد مىزدند. مثلا اگر پرندهاى از طرف راست آنها حركت مىكرد آن را به فال نيك مىگرفتند، و اگر از طرف چپ حركت مىكرد آن را به فال بد مىگرفتند.
قرآن در حقيقت مىگويد: فال نيك و بد، و طالع سعد و نحس، چيزى جز اعمال شما نيست كه به گردنتان آويخته است و نتائج آن در دنيا و آخرت از شما جدا نمىشود! قرآن سپس اضافه مىكند: «و ما روز قيامت كتابى براى او بيرون مىآوريم كه آن را در برابر خود گشوده مىبيند» (وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً).
روشن است كه منظور از «كتاب» چيزى جز كارنامه عمل انسان نيست، همان كارنامهاى كه در اين دنيا وجود دارد و اعمال او در آن ثبت مىشود، منتها در اينجا پوشيده و مكتوم است و در آنجا گشوده و باز.
(آيه 14)
در اين هنگام به او گفته مىشود: «نامه اعمالت را خودت بخوان»! (اقْرَأْ كِتابَكَ).
«كافى است كه خودت امروز حسابگر خويش باشى»! (كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً). يعنى آنقدر مسائل روشن و آشكار است و شواهد و مدارك زنده كه جاى گفتگو نيست. و به اين ترتيب چيزى نيست كه بتوان آن را حاشا كرد.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «در آن روز انسان آنچه را انجام داده و در نامه عمل او ثبت است همه را به خاطر مىآورد گويى همان ساعت آن را انجام داده است! لذا فرياد مجرمان بلند مىشود و مىگويند: اين چه نامهاى است كه هيچ صغير و كبيرهاى را فروگذار نكرده است»؟
(آيه 15)
اين آيه، چهار حكم اساسى و اصولى را در رابطه با مسأله حساب و جزاى اعمال بيان مىكند.
1- نخست مىگويد: «هر كسى هدايت شود براى خود هدايت يافته» و نيجهاش عائد خود او مىشود (مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ).
2- «و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است» و عواقب شومش دامن خودش را مىگيرد (وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).
3- «و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد» و كسى را به جرم ديگرى مجازات نمىكنند (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
البته اين قانون كلى كه «هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد» هيچ گونه منافاتى با آنچه در آيه سوره نحل گذشت كه مىگويد: «گمراه كنندگان بار مسؤوليت كسانى را كه گمراه كردهاند نيز بر دوش مىكشند» ندارد. زيرا آنها به خاطر اقدام به گمراه ساختن ديگران، فاعل آن گناه محسوب مىشوند، و در حقيقت اين بار گناهان خودشان است كه بر دوش دارند.
4- سر انجام چهارمين حكم را به اين صورت بيان مىكند كه: «و ما (هيچ شخص و قومى را) مجازات نخواهيم كرد مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم» تا وظائفشان را كاملا تشريح و اتمام حجت كند (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 16)
مراحل چهارگانه مجازات الهى: در تعقيب آيه قبل كه خاطر نشان مىكرد «هرگز فرد يا گروهى را بدون بعث رسولان و بيان دستورات خود مجازات نمىكنيم» در اين آيه همين اصل اساسى به صورت ديگرى تعقيب شده است، مىگويد: «و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى مترفين (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا بيان مىداريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را به شدت درهم مىكوبيم» و هلاك مىكنيم (وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً).
بنابراين خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه و مجازات نمىكند، بلكه نخست به بيان فرمانهايش مىپردازد، اگر مردم از در اطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گشتند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرتشان در آن است، و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند اينجاست كه فرمان عذاب در باره آنها تحقق مىپذيرد و به دنبال آن هلاكت است.
از آيه استفاده مىشود كه سر چشمه غالب مفاسد اجتماعى ثروتمندان از خدا بىخبرى هستند كه در ناز و نعمت و عيش و هوس غرقند.
(آيه 17)
اين آيه به نمونههايى از مسأله فوق به صورت يك اصل كلى اشاره كرده، مىگويد: «و چه بسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح زندگى مىكردند (و طبق همين سنت) هلاك و نابودشان كرديم» (وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ).
سپس اضافه مىكند: چنان نيست كه ظلم و ستم و گناه فرد يا جمعيتى از ديده تيزبين علم خدا مخفى بماند، «همين مقدار كافى است كه خدا از گناهان بندگانش آگاه و نسبت به آن بيناست» (وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً).
اين كه مخصوصا روى «قرون بعد از نوح» تكيه شده، ممكن است به خاطر آن باشد كه زندگى انسانها قبل از نوح بسيار ساده بود و اين همه اختلافات مخصوصا تقسيم جوامع به «مترف» و «مستضعف» كمتر وجود داشت و به همين دليل كمتر گرفتار مجازاتهاى الهى شدند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا
(آيه 18)
خطوط زندگى طالبان دنيا و آخرت: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از مخالفت گردنكشان در برابر اوامر الهى و سپس هلاكت آنها بود در اينجا به علت واقعى اين تمرّد و عصيان كه همان حب دنياست اشاره كرده، مىگويد:
«كسانى كه تنها هدفشان همين زندگى زود گذر دنياى مادى باشد، ما آن مقدار را كه بخواهيم به هر كس صلاح بدانيم در همين زندگى زود گذر مىدهيم سپس جهنّم را براى او قرار خواهيم داد كه در آتش سوزانش مىسوزد در حالى كه مورد سرزنش و دورى از رحمت خداست» (مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً).
قابل توجه اينكه نمىگويد هر كس به دنبال دنيا برود، به هرچه بخواهد مىرسد، بلكه دو قيد براى آن قائل مىشود، اول اين كه تنها بخشى از آنچه را مىخواهد به آن مىرسد، همان مقدارى كه ما بخواهيم «ما نَشاءُ».
ديگر اين كه: همه افراد به همين مقدار نيز نمىرسند، بلكه تنها گروهى از آنها به بخشى از متاع دنيا خواهند رسيد، آنها كه ما بخواهيم «لِمَنْ نُرِيدُ».
و به اين ترتيب نه همه دنياپرستان به دنيا مىرسند و نه آنها كه مىرسند به همه آنچه مىخواهند مىرسند، زندگى روزمره نيز اين دو محدوديت را به وضوح به ما نشان مىدهد، چه بسيارند كسانى كه شب و روز مىدوند و به جايى نمىرسند، و چه بسيار كسانى كه آرزوهاى دور و دراز در اين دنيا دارند كه تنها بخش كوچكى از آن را به دست مىآورند.
قابل توجه اين كه كيفر اين گروه، ضمن اين كه آتش جهنم شمرده شده است، با دو تعبير «مَذْمُوماً» و «مَدْحُوراً» تأكيد گرديده، كه اولى به معنى مورد سرزنش و نكوهش قرار گرفتن و دومى به معنى دور ماندن از رحمت خداست.
در حقيقت آتش دوزخ، كيفر جسمانى آنهاست، و مذموم و مدحور بودن كيفر روحانى آنها، چرا كه معاد هم جسمانى است و هم روحانى و كيفر و پاداش آن نيز در هر دو جنبه است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَنْ أَرَادَ الْءَاخِرَةَ وَسَعَيٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُو۟لَٰٓئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا(19)
و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براي آن بكند و مؤمن باشد آنانند كه تلاش آنها مورد حق شناسي واقع خواهد شد(19)
كُلًّا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا(20)
هر دو [دسته] اينان و آنان را از عطاي پروردگارت مدد مي بخشيم و عطاي پروردگارت [از كسي] منع نشده است(20)
انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ وَلَلْءَاخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَٰتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا(21)
ببين چگونه بعضي از آنان را بر بعضي ديگر برتري داده ايم و قطعا درجات آخرت و برتري آن بزرگتر و بيشتر است(21)
لَّا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَّخْذُولًا(22)
معبود ديگري با خدا قرار مده تا نكوهيده و وامانده بنشيني(22)
۞ وَقَضَيٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِالْوَٰلِدَيْنِ إِحْسَٰنًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا(23)
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكي از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگي رسيدند به آنها [حتي] اوف مگو و به آنان پ رخاش مكن و با آنها سخني شايسته بگوي(23)
وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا(24)
و از سر مهرباني بال فروتني بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردي پروردند(24)
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا۟ صَٰلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّٰبِينَ غَفُورًا(25)
پروردگار شما به آنچه در دلهاي خود داريد آگاه تر است اگر شايسته باشيد قطعا او آمرزنده توبه كنندگان است(25)
وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَيٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا(26)
و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راه مانده را [دستگيري كن] و ولخرجي و اسراف مكن(26)
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوٓا۟ إِخْوَٰنَ الشَّيَٰطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَٰنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا(27)
چرا كه اسرافكاران برادران شيطانهايند و شيطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است(27)
وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلًا مَّيْسُورًا(28)
و اگر به اميد رحمتي كه از پروردگارت جوياي آني از ايشان روي مي گرداني پس با آنان سخني نرم بگوي(28)
وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَيٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا(29)
و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده دستي منما تا ملامت شده و حسرت زده بر جاي ماني(29)
إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًۢا بَصِيرًا(30)
بي گمان پروردگار تو براي هر كه بخواهد روزي را گشاده يا تنگ مي گرداند در حقيقت او به [حال] بندگانش آگاه بيناست(30)
وَلَا تَقْتُلُوٓا۟ أَوْلَٰدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطًْٔا كَبِيرًا(31)
و از بيم تنگدستي فرزندان خود را مكشيد ماييم كه به آنها و شما روزي مي بخشيم آري كشتن آنان همواره خطايي بزرگ است(31)
وَلَا تَقْرَبُوا۟ الزِّنَيٰٓ إِنَّهُ كَانَ فَٰحِشَةً وَسَآءَ سَبِيلًا(32)
و به زنا نزديك مشويد چرا كه آن همواره زشت و بد راهي است(32)
وَلَا تَقْتُلُوا۟ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَٰنًا فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا(33)
و نفسي را كه خداوند حرام كرده است جز به حق مكشيد و هر كس مظلوم كشته شود به سرپرست وي قدرتي داده ايم پس [او] نبايد در قتل زياده روي كند زيرا او [از طرف شرع] ياري شده است(33)
وَلَا تَقْرَبُوا۟ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّيٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا۟ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسُْٔولًا(34)
و به مال يتيم جز به بهترين وجه نزديك مشويد تا به رشد برسد و به پيمان [خود] وفا كنيد زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد(34)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 19)
سپس به شرح حال گروه دوم مىپردازد، با قرينه مقابله، آنچنانكه روش قرآن است، مطلب آشكارتر شود، مىفرمايد: «اما كسى كه آخرت را بطلبد و سعى و كوشش خود را در اين راه به كار بندد، در حالى كه ايمان داشته باشد، اين سعى و تلاش او مورد قبول الهى خواهد بود» (وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً).
بنابراين براى رسيدن به سعادت جاويدان سه امر اساسى شرط است:
1- اراده انسان آن هم ارادهاى كه تعلق به حيات ابدى گيرد، و به لذات زود گذر و نعمتهاى ناپايدار و هدفهاى صرفا مادى تعلق نگيرد.
2- اين اراده به صورت ضعيف و ناتوان در محيط فكر و انديشه و روح نباشد بلكه تمام ذرات وجود انسان را به حركت وادارد و آخرين سعى و تلاش خود را در اين راه به كار بندد.
3- همه اينها توأم با «ايمان» باشد، ايمانى ثابت و استوار، چرا كه تصميم و تلاش هنگامى به ثمر مىرسد كه از انگيزه صحيحى، سر چشمه گيرد و آن انگيزه چيزى جز ايمان به خدا نمىتواند باشد.
(آيه 20)
در اينجا ممكن است اين توهّم پيش آيد كه نعمتهاى دنيا، تنها سهم دنيا پرستان خواهد شد و آخرت طلبان از آن محروم مىگردند، آيه به اين توهّم پاسخ مىگويد كه: «ما هر يك از اين گروه و آن گروه را از اعطاى پروردگارت مىدهيم و امداد مىكنيم» (كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ).
«چرا كه بخشش پروردگارت از هيچ كس ممنوع نيست» و گبر و ترسا و مؤمن و مسلم همه از خان نعمتش وظيفه مىخورند (وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 21)
اين آيه يك اصل اساسى را در همين رابطه بازگو مىكند و آن اينكه: همان گونه كه تفاوت تلاشها در اين دنيا باعث تفاوت در بهره گيريهاست، در كارهاى آخرت نيز همين اصل كاملا حاكم است، با اين تفاوت كه اين دنيا محدود است و تفاوتهايش هم محدود، ولى آخرت نامحدود، و تفاوتهايش نيز نامحدود است، مىگويد: «بنگر! چگونه بعضى از آنها را بر بعضى ديگر (بخاطر تفاوت در سعى و كوششان) برترى داديم، اما آخرت درجاتش بزرگتر و برتريش بيشتر است»! (انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلًا).
آيا دنيا و آخرت با هم تضاد دارند؟
در آيات بسيارى، مدح و تمجيد از دنيا يا امكانات مادى آن شده است. ولى با اين همه اهميتى كه به مواهب و نعمتهاى مادى داده شده، تعبيراتى كه قويّا آن را تحقير مىكند در آيات قرآن به چشم مىخورد.
اين تعبيرات دوگانه عينا در روايات اسلامى نيز ديده مىشود.
پاسخ اين سؤال را با مراجعه به خود قرآن اين چنين مىتوان گفت كه:
مواهب جهان مادى كه همه از نعمتهاى خداست و حتما وجودش در نظام خلقت لازم بوده و هست اگر به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به سعادت و تكامل معنوى انسان مورد بهرهبردارى قرار گيرد از هر نظر قابل تحسين است.
و اما اگر به عنوان يك هدف و نه وسيله مورد توجه قرار گيرد و از ارزشهاى معنوى و انسانى بريده شود كه در اين هنگام طبعا مايه غرور و غفلت و طغيان و سركشى و ظلم و بيدادگرى خواهد بود، درخور هرگونه نكوهش و مذمت است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 22)
توحيد و نيكى به پدر و مادر، سر آغاز يك رشته احكام مهم اسلامى: اين آيه سر آغازى است براى بيان يك سلسله از احكام اساسى اسلام كه با مسأله توحيد و ايمان، شروع مىشود، توحيدى كه خمير مايه همه فعاليتهاى مثبت و كارهاى نيك سازنده است.
نخست مىگويد: «هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده» (لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
نمىگويد معبود ديگرى را با خدا پرستش مكن، بلكه مىگويد: «قرار مده» تا معنى وسيعترى داشته باشد، يعنى نه در عقيده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا و نه در پرستش معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده.
سپس به بيان نتيجه مرگبار شرك پرداخته، مىگويد: اگر شريكى براى او قائل شوى «نكوهيده و بىيار و ياور خواهى نشست» (فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا).
از جمله بالا استفاده مىشود كه شرك سه اثر بسيار بد در وجود انسان مىگذارد:
1- شرك مايه ضعف و ناتوانى و زبونى و ذلت است.
2- شرك، مايه مذمت و نكوهش است، چرا كه يك خط و روش انحرافى است در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار در مقابل نعمت پروردگار.
3- شرك سبب مىشود كه خداوند مشرك را به معبودهاى ساختگيش واگذارد و دست از حمايتش بردارد. در نتيجه «مخذول» يعنى بدون يار و ياور خواهد شد.
(آيه 23)
بعد از اصل توحيد به يكى از اساسىترين تعليمات انسانى انبياء ضمن تأكيد مجدد بر توحيد اشاره كرده، مىگويد: «و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد»! (وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).
قرار دادن توحيد يعنى اساسىترين اصل اسلامى در كنار نيكى به پدر و مادر تأكيد ديگرى است بر اهميت اين دستور اسلامى.
سپس به بيان يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر پرداخته، مىگويد:
«هرگاه يكى از آن دو، يا هر دو آنها، نزد تو به سن پيرى و شكستگى برسند (آن چنان كه نيازمند به مراقبت دائمى تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دريغ مدار، و كمترين اهانتى به آنان مكن، حتى) سبكترين تعبير نامؤدبانه يعنى: اف به آنها مگو» (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ).
«و بر سر آنها فرياد مزن» (وَ لا تَنْهَرْهُما).
بلكه «با گفتار سنجيده و لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو» (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 24)
و نهايت فروتنى را در برابر آنها بنما «و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر» (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ).
«و بگو: بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خويش قرار ده همان گونه كه در كودكى مرا تربيت كردهاند» (وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً).
اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند كه به تنهايى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند، فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنها از هرگونه حمايت و محبت از تو دريغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.
(آيه 25)
و از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى كه بر فرزند لازم است ممكن است لغزشهايى پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا ناآگاه به سوى آن كشيده شود در اين آيه مىگويد: «پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاهتر است» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ).
چرا كه علم او در همه زمينهها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هرگونه اشتباه است در حالى كه علوم شما واجد اين صفات نيست.
بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پيشمان شديد و در مقام جبران برآييد مسلما مشمول عفو خدا خواهيد شد: «اگر شما صالح باشيد (و توبه كار) خداوند توبه كاران را مىآمرزد»! (إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً).
احترام پدر و مادر در منطق اسلام
- اسلام در مورد احترام والدين آن قدر تأكيد كرده است كه در كمتر مسألهاى ديده مىشود.
به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مىكنيم:
الف) در چهار سوره از قرآن مجيد نيكى به والدين بلافاصله بعد از مسأله توحيد قرار گرفته اين هم رديف بودن بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائل است.
ب) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه هم قرآن و هم روايات صريحا توصيه مىكنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند رعايت احترامشان لازم است.
ج) شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است.
د) قرآن حتى كمترين بىاحترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.
ه) با اين كه جهاد يكى از مهمترين برنامههاى اسلامى است، مادامى كه جنبه وجوب عينى پيدا نكند يعنى داوطلب به قدر كافى باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است، و اگر موجب ناراحتى آنها شود، جايز نيست.
و) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «بترسيد از اين كه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شويد، زيرا بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مىرسد، ولى هيچگاه كسانى كه مورد خشم پدر و مادر هستند بوى آن را نخواهند يافت».
در حديث ديگرى از امام كاظم عليه السّلام مىخوانيم: «كسى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و از حق پدر و فرزند سؤال كرد، فرمود: «بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرم!) و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشيند، و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگويى كنند» نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 26)
رعايت اعتدال در انفاق و بخشش: در اينجا فصل ديگرى از سلسله احكام اصولى اسلام را در رابطه با اداى حق خويشاوندان و مستمندان و در راه ماندگان، و همچنين انفاق را بطور كلى، دور از هرگونه اسراف و تبذير بيان مىكند.
نخست مىگويد: «و حقّ نزديكان را بپرداز» (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ).
«ذَا الْقُرْبى» مفهوم وسيعى دارد و همه خويشاوندان را شامل مىشود، گرچه اهل بيت پيامبر از روشنترين مصداقهاى آن مىباشند و شخص پيامبر از روشنترين افراد مخاطب به اين آيه است.
«و (همچنين حق) مستمندان و در راه مانده را» (وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ).
در عين حال «هرگز دست به تبذير نيالاى» (وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً). و بيش از حد استحقاق به آنها انفاق مكن.
دقت در مسأله اسراف و تبذير تا آن حد است كه در حديثى مىخوانيم: برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 632
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از راهى عبور مىكرد، يكى از يارانش به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود، و آب زياد مىريخت، فرمود: چرا اسراف مىكنى اى سعد! عرض كرد: آيا در آب وضو نيز اسراف است؟ فرمود: نعم و ان كنت على نهر جار «آرى! هر چند در كنار نهر جارى باشى».
(آيه 27)
اين آيه به منزله استدلال و تأكيدى بر نهى از تبذير است، مىفرمايد: «تبذيركنندگان برادران شياطينند» (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ). چرا كه نعمتهاى خدا را كفران مىكنند.
«و شيطان، در برابر پروردگارش بسيار ناسپاس بود» (وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً).
زيرا خداوند نيرو و توان و هوش و استعداد فوق العادهاى به او داده بود، و او اين همه نيرو را در غير موردش يعنى در طريق اغوا و گمراهى مردم صرف كرد.
(آيه 28)
و از آنجا كه گاهى مسكينى به انسان رو مىآورد و امكاناتى براى پاسخ گويى به نياز او در اختيارش نيست، اين آيه طرز برخورد صحيح با نيازمندان را در چنينى شرايطى بيان كرده، مىگويد: «هرگاه از آنان [مستمندان] روى برتابى (به خاطر نداشتن امكانات و) انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشايشى در كارت پديد آيد و به آنها كمك كنى) با گفتار نرم و آميخته با لطف با آنها سخن بگو» حتى اگر مىتوانى وعده آينده را به آنها بده و مأيوسشان نساز (وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُوراً).
(آيه 29)
و از آنجا كه رعايت اعتدال در همه چيز حتى در انفاق و كمك به ديگران شرط است در اين آيه روى اين مسأله تأكيد كرده، مىگويد: «و هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن» و ترك انفاق و بخشش منما (وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ).
اين تعبير كنايه لطيفى است از اين كه دست دهنده داشته باش، و همچون بخيلان كه گويى دستهايشان به گردنشان با غل و زنجير بسته است و قادر به كمك و انفاق نيستند مباش. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 633
«و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى»! (وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/asraa-1-50.aspx
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 30)
در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه اصلا چرا بعضى از مردم محروم و نيازمند و مسكين هستند كه لازم باشد ما به آنها انفاق كنيم آيا بهتر نبود خداوند خودش به آنها هر چه لازم بود مىداد تا نيازى نداشته باشند كه ما به آنها انفاق كنيم.
اين آيه گويى اشاره به پاسخ همين سؤال است، مىفرمايد: «خداوند روزيش را بر هر كس بخواهد گشاده مىدارد و بر هر كس بخواهد تنگ، چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست» (إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً).
اين يك آزمون براى شماست و گر نه براى او همه چيز ممكن است، او مىخواهد به اين وسيله شما را تربيت كند، و روح سخاوت و فداكارى و از خودگذشتگى را در شما پرورش دهد.
به علاوه بسيارى از مردم اگر كاملا بىنياز شوند راه طغيان و سركشى پيش مىگيرند، و صلاح آنها اين است كه در حد معينى از روزى باشند، حدى كه نه موجب فقر گردد نه طغيان.
از همه اينها گذشته وسعت و تنگى رزق در افراد انسان- به جز موارد استثنائى يعنى از كار افتادگان و معلولين- بستگى به ميزان تلاش و كوشش آنها دارد و اين كه مىفرمايد خدا روزى را براى هر كس بخواهد تنگ و يا گشاده مىدارد، اين خواستن هماهنگ با حكمت اوست و حكمتش ايجاب مىكند كه هر كس تلاشش بيشتر باشد سهمش فزونتر و هر كس كمتر باشد محرومتر گردد.
(آيه 31)
شش حكم مهم- در تعقيب بخشهاى مختلفى از احكام اسلامى كه در آيات گذشته آمد در اينجا به بخش ديگرى از اين احكام پرداخته و شش حكم مهم را ضمن پنج آيه با عباراتى كوتاه اما پرمعنى و دلنشين شرح مىدهد.
1- نخست به يك عمل زشت- جاهلى كه از فجيعترين گناهان بود- اشاره كرده، مىگويد: «و فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد» (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ).
روزى آنها بر شما نيست، «آنها و شما را ما روزى مىدهيم» (نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ).
«چرا كه قتل آنها گناه بزرگى بوده و هست» (إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه وضع اقتصادى اعراب جاهلى آنقدر سخت و ناراحت كننده بوده كه حتى گاهى فرزندان دلبند خود را- اعم از پسر و دختر- از ترس عدم توانايى اقتصادى به قتل مىرساندند.
البته همين جنايت در شكل ديگرى در عصر ما و حتى به اصطلاح در مترقىترين جوامع انجام مىگيرد، و آن اقدام به سقط جنين در مقياس بسيار وسيع به خاطر جلوگيرى از افزايش جمعيت و كمبودهاى اقتصادى است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 32)
دوم: گناه بزرگ ديگرى كه اين آيه به آن اشاره مىكند مسأله زنا و عمل منافى عفت است مىگويد: «و نزديك زنا نشويد چرا كه عمل بسيار زشتى است و راه و روش بدى است» (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا).
نمىگويد زنا نكنيد، بلكه مىگويد به اين عمل شرمآور نزديك نشويد، اين تعبير اشاره لطيفى به اين است كه آلودگى به زنا غالبا مقدماتى دارد كه انسان را تدريجا به آن نزديك مىكند، «چشم چرانى» يكى از مقدمات آن است، «برهنگى و بىحجابى» مقدمه ديگر، «كتابهاى بدآموز» و «فيلمهاى آلوده» و «نشريات فاسد» و «كانونهاى فساد» هر يك مقدمهاى براى اين كار محسوب مىشود.
همچنين خلوت با اجنبيه (يعنى بودن مرد و زن نامحرم در يك مكان خالى و تنها) عامل وسوسه انگيز ديگرى است.
بالاخره ترك ازدواج براى جوانان، و سختگيريهاى بىدليل طرفين در اين زمينه همه از عوامل «قرب به زنا» است كه در آيه فوق با يك جمله كوتاه از همه آنها نهى مىكند، و در روايات اسلامى نيز هر كدام جداگانه مورد نهى قرار گرفته است.
فلسفه تحريم زنا
1- پيدايش هرج و مرج در نظام خانواده، و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران، رابطهاى كه وجودش نه تنها سبب شناخت اجتماعى است، بلكه موجب حمايت كامل از فرزندان مىگردد.
زيرا در جامعهاى كه فرزندان نامشروع و بىپدر فراوان گردند روابط اجتماعى كه بر پايه روابط خانوادگى بنيان شده سخت دچار تزلزل مىگردد.
از اين گذشته از عنصر محبت كه نقش تعيين كنندهاى در مبارزه با جنايتها و خشونتها دارد محروم مىشوند، و جامعه انسانى به يك جامعه كاملا حيوانى توأم با خشونت در همه ابعاد، تبديل مىگردد.
2- تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيماريهاست و با تمام تشكيلاتى كه براى مبارزه با عواقب و آثار آن امروز فراهم كردهاند باز آمار نشان مىدهد كه تا چه اندازه افراد از اين راه سلامت خود را از دست داده و مىدهند.
3- نبايد فراموش كرد كه هدف از ازدواج تنها مسأله اشباع غريزه جنسى نيست بلكه اشتراك در تشكيل زندگى و انس روحى و آرامش فكرى، و تربيت فرزندان و همكارى در همه شئون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به يكديگر و تحريم «زنا» هيچ يك از اينها امكان پذير نيست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 33)
سوم: حكم ديگر كه اين آيه به آن اشاره مىكند احترام خون انسانها و حرمت شديد قتل نفس است مىگويد: «و كسى كه خداوند خونش را حرام كرده است به قتل نرسانيد مگر (آنجا كه) به حق باشد» (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).
نه تنها قتل نفس بلكه كمترين و كوچكترين آزار يك انسان از نظر اسلام مجازات دارد، و مىتوان با اطمينان گفت اين همه احترام كه اسلام براى خون و جان و حيثيت انسان قائل شده است در هيچ آئينى وجود ندارد.
ولى مواردى پيش مىآيد كه احترام خون برداشته مىشود، و اين در مورد كسانى است كه مرتكب قتل و يا گناهى همانند آن شدهاند، لذا در آيه فوق با جمله «إِلَّا بِالْحَقِّ» اين گونه افراد را استثناء مىكند.
البته احترام به خون انسانها در اسلام مخصوص مسلمانها نيست، بلكه غير مسلمانانى كه با مسليمن سر جنگ ندارند و در يك زندگى مسالمت آميز با آنها به سر مىبرند، جان و مال و ناموسشان محفوظ است و تجاوز به آن حرام و ممنوع.
سپس به حق قصاص كه براى اولياى دم ثابت است اشاره كرده، مىگويد:
«و كسى كه مظلوم كشته شود براى ولى او سلطه قرار داديم» سلطه قصاص قاتل (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً).
اما در عين حال «او نبايد (بيش از حق خود مطالبه كند و) در قتل اسراف نمايد چرا كه او مورد حمايت است» (فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً).
آرى! اولياى مقتول مادام كه در مرز اسلام گام برمىدارند و از حد خود تجاوز نكردهاند مورد نصرت الهى هستند.
اين جمله اشاره به اعمالى است كه در زمان جاهليت وجود داشت، و امروزه نيز گاهى صورت مىگيرد كه احيانا در برابر كشته شدن يك نفر از يك قبيله، قبيله مقتول خونهاى زيادى را مىريزند و يا اين كه در برابر كشته شدن يك نفر، افراد بىگناه و بىدفاع ديگرى غير از قاتل را به قتل مىرسانند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
(آيه 34)
چهارم: اين آيه چهارمين دستور از اين سلسله احكام را شرح مىدهد نخست به اهميت حفظ مال يتيمان پرداخته و با لحنى مشابه آنچه در مورد عمل منافى عفت در آيات قبل گذشت مىگويد: «و به اموال يتيمان نزديك نشويد» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ).
نه تنها اموال يتيمان را نخوريد بلكه حتى حريم آن را كاملا محترم بشماريد.
ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور دستاويزى گردد براى افراد ناآگاه كه تنها به جنبههاى منفى مىنگرند، و سبب شود كه اموال يتيمان را بدون سرپرست بگذارند و به دست حوادث بسپارند، لذا بلافاصله استثناء روشنى براى اين حكم ذكر كرده، مىگويد: «مگر به طريقى كه بهترين شيوهها است» (إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
بنابراين هرگونه تصرفى در اموال يتيمان كه به منظور حفظ، اصلاح، تكثير و اضافه كردن بوده باشد، مجاز است.
البته اين وضع تا زمانى ادامه دارد كه به حدّ رشد فكرى و اقتصادى برسد آن گونه كه قرآن در ادامه آيه مورد بحث از آن ياد مىكند: «تا زمانى كه به حد بلوغ (و قدرت) برسد» (حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ).
5- سپس به مسأله وفاى به عهد پرداخته، مىگويد: «به عهد خود وفا كنيد چرا كه از وفاى به عهد سؤال مىشود» (وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا).
بسيارى از روابط اجتماعى و خطوط نظام اقتصادى و مسائل سياسى همگى بر محور عهدها و پيمانها دور مىزند كه اگر تزلزلى در آنها پيدا شود به زودى نظام اجتماع فرو مىريزد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا
-
صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَأَوْفُوا۟ الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا۟ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(35)
و چون پيمانه مي كنيد پيمانه را تمام دهيد و با ترازوي درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام تر است(35)
وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُو۟لَٰٓئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسُْٔولًا(36)
و چيزي را كه بدان علم نداري دنبال مكن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد(36)
وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا(37)
و در [روي] زمين به نخوت گام برمدار چرا كه هرگز زمين را نمي تواني شكافت و در بلندي به كوهها نمي تواني رسيد(37)
كُلُّ ذَٰلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا(38)
همه اين [كارها] بدش نزد پروردگار تو ناپسنديده است(38)
ذَٰلِكَ مِمَّآ أَوْحَيٰٓ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلْقَيٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا(39)
اين [سفارشها] از حكمتهايي است كه پروردگارت به تو وحي كرده است و با خداي يگانه معبودي ديگر قرار مده و گرنه حسرت زده و مطرود در جهنم افكنده خواهي شد(39)
أَفَأَصْفَيٰكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلَٰٓئِكَةِ إِنَٰثًا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيمًا(40)
آيا [پنداشتيد كه] پروردگارتان شما را به [داشتن] پسران اختصاص داده و خود از فرشتگان دختراني برگرفته است حقا كه شما سخني بس بزرگ مي گوييد(40)
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَٰذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُوا۟ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُورًا(41)
و به راستي ما در اين قرآن [حقايق را] گونه گون بيان كرديم تا پند گيرند و[لي] آنان را جز نفرت نمي افزايد(41)
قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَّابْتَغَوْا۟ إِلَيٰ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا(42)
بگو اگر چنانكه مي گويند با او خداياني [ديگر] بود در آن صورت حتما در صدد جستن راهي به سوي [خداوند] صاحب عرش برمي آمدند(42)
سُبْحَٰنَهُ وَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا(43)
او [پاك و] منزه است و از آنچه مي گويند بسي والاتر است(43)
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَٰوَٰتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا(44)
آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مي گويند و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مي گويد ولي شما تسبيح آنها را درنمي يابيد به راستي كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است(44)
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا(45)
و چون قرآن بخواني ميان تو و كساني كه به آخرت ايمان ندارند پرده اي پوشيده قرار مي دهيم(45)
وَجَعَلْنَا عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْا۟ عَلَيٰٓ أَدْبَٰرِهِمْ نُفُورًا(46)
و بر دلهايشان پوششها مي نهيم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان سنگيني [قرار مي دهيم] و چون در قرآن پروردگار خود را به يگانگي ياد كني با نفرت پشت مي كنند(46)
نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِۦٓ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَيٰٓ إِذْ يَقُولُ الظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا(47)
هنگامي كه به سوي تو گوش فرا مي دارند ما بهتر مي دانيم به چه [منظور] گوش مي دهند و [نيز] آنگاه كه به نجوا مي پردازند وقتي كه ستمگران گويند جز مردي افسون شده را پيروي نمي كنيد(47)
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا۟ لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا۟ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا(48)
ببين چگونه براي تو مثلها زدند و گمراه شدند در نتيجه راه به جايي نمي توانند ببرند(48)
وَقَالُوٓا۟ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمًا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا(49)
و گفتند آيا وقتي استخوان و خاك شديم [باز] به آفرينشي جديد برانگيخته مي شويم(49)
۞ قُلْ كُونُوا۟ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا(50)
بگو سنگ باشيد يا آهن(50)
أَوْ خَلْقًا مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هُوَ قُلْ عَسَيٰٓ أَن يَكُونَ قَرِيبًا(51)
يا آفريده اي از آنچه در خاطر شما بزرگ مي نمايد [باز هم برانگيخته خواهيد شد] پس خواهند گفت چه كسي ما را بازمي گرداند بگو همان كس كه نخستين بار شما را پديد آورد [باز] سرهاي خود را به طرف تو تكان مي دهند و مي گويندآن كي خواهد بود بگو شايد كه نزديك باشد(51)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 35)
ششم: آخرين حكم در رابطه با عدالت در پيمانه و وزن و رعايت حقوق مردم و مبارزه با كم فروشى است، مىفرمايد: «و هنگامى كه با پيمانه چيزى را مىسنجيد حق آن را اداء كنيد» (وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ).
«و با ميزان و ترازوى صحيح و مستقيم وزن كنيد» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ).
«چرا كه اين كار به سود شماست، و سر انجامش (از همه) بهتر است» (ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا).
اصولا حق و عدالت و نظم و حساب در همه چيز و همه جا يك اصل اساسى و حياتى است، و اصلى است كه بر كل عالم هستى حكومت مىكند، و هرگونه انحراف از اين اصل، خطرناك و بد عاقبت است، مخصوصا كم فروشى سرمايه اعتماد و اطمينان را كه ركن مهم مبادلات است از بين مىبرد، و نظام اقتصادى را به هم مىريزد.
(آيه 36)
تنها از علم پيروى كن: در آيات گذشته يك سلسله از اصولىترين تعليمات و احكام اسلامى را خوانديم در اينجا به آخرين بخش از اين احكام مىرسيم كه در آن به چند حكم مهم اشاره شده است.
1- نخست سخن از لزوم تحقيق در همه چيز به ميان آورده، مىفرمايد:
«و از آنچه به آن آگاهى ندارى پيروى مكن» (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ).
نه در عمل شخصى خود از غير علم پيروى كن، و نه به هنگام قضاوت در باره ديگران، نه شهادت به غير علم بده، و نه به غير علم اعتقاد پيدا كن.
و در پايان آيه دليل اين نهى را چنين بيان مىكند: «زيرا گوش و چشم و دل همه مسئولند» و در برابر كارهايى كه انجام دادهاند از انسان سؤال مىشود (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا).
اين مسؤوليتها به خاطر آن است كه سخنانى را كه انسان بدون علم و يقين مىگويد يا به اين طريق است كه از افراد غير موثق شنيده، و يا مىگويد ديدهام در حالى كه نديده، و يا در تفكر خود دچار قضاوتهاى بىمأخذ و بىپايهاى شده كه با واقعيت منطبق نبوده است، به همين دليل از چشم و گوش و فكر و عقل او سؤال مىشود كه آيا واقعا شما به اين مسائل ايمان داشتيد كه شهادت داديد، يا قضاوت كرديد، يا به آن معتقد شديد و عمل خود را بر آن منطبق نموديد؟! ناديده گرفتن اين اصل نتيجهاى جز هرج و مرج اجتماعى و از بين رفتن روابط انسانى و پيوندهاى عاطفى نخواهد داشت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 37)
متكبر مباش! اين آيه به مبارزه با كبر و غرور برخاسته و با تعبير زنده و روشنى مؤمنان را از آن نهى مىكند، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد:
«و در روى زمين از روى كبر و غرور، گام برمدار» (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا كه تو نمىتوانى زمين را بشكافى! و طول قامتت به كوهها نمىرسد»! (إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا).
اشاره به اين كه افراد متكبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محكم به زمين مىكوبند تا مردم را از آمد و رفت خويش آگاه سازند، گردن به آسمان مىكشند تا برترى خود را به پندار خويش بر زمينيان مشخص سازند! هدف قرآن اين است كه كبر و غرور را بطور كلى، محكوم كند، نه تنها در چهره خاصى يعنى راه رفتن. چرا كه غرور سر چشمه بيگانگى از خدا و خويشتن، و اشتباه در قضاوت، و گم كردن راه حق، و پيوستن به خط شيطان، و آلودگى به انواع گناهان است.
برنامه عملى پيشوايان اسلام سرمشق بسيار آموزندهاى براى هر مسلمان راستين در اين زمينه است.
در سيره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: هرگز اجازه نمىداد به هنگامى كه سوار بود افرادى در ركاب او پياده راه بروند و نيز مىخوانيم: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر روى خاك مىنشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مىخورد، و از گوسفند شير مىدوشيد، بر الاغ برهنه سوار مىشد.
در حالات على عليه السّلام نيز مىخوانيم كه او براى خانه آب مىآورد و گاه منزل را جارو مىكرد.
و در تاريخ امام مجتبى عليه السّلام مىخوانيم كه با داشتن مركبهاى متعدد، بيست مرتبه پياده به خانه خدا مشرف شد و مىفرمود: من براى تواضع در پيشگاه خدا اين عمل را انجام مىدهم.
(آيه 38)
اين آيه به عنوان تأكيدى بر تمام احكامى كه در مورد تحريم شرك و قتل نفس و زنا و فرزندكشى و تصرف در مال يتيمان و آزار پدر و مادر و مانند آن در آيات پيشين گذشت مىگويد: «تمام اينها گناهش نزد پروردگارت منفور است» (كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً).
از اين تعبير روشن مىشود كه بر خلاف گفته پيروان مكتب جبر، خدا هرگز اراده نكرده است گناهى از كسى سر بزند، چرا كه اگر چنين چيزى را اراده كرده بود با كراهت و ناخشنودى كه در اين آيه روى آن تأكيد شده است سازگار نبود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 39)
مشرك مشو! باز براى تأكيد بيشتر و اين كه اين احكام حكيمانه همگى از وحى الهى سر چشمه مىگيرد، اضافه مىكند: «اينها از امور حكمت آميزى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده است» (ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ).
اشاره به اين كه احكام هم از طريق حكمت عقلى، اثبات شده است، و هم از طريق وحى الهى، و اصول همه احكام الهى چنين است هر چند جزئيات آن را در بسيارى از اوقات با چراغ كم فروغ عقل نمىتوان تشخيص داد و تنها در پرتو نورافكن نيرومند وحى بايد درك كرد.
سپس همانگونه كه آغاز اين احكام از تحريم شرك شروع شده بود با تأكيد بر تحريم شرك آن را پايان داده، مىگويد: «و هرگز (براى خداوند يگانه شريكى قائل مباش و) معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده» (وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
«كه در جهنم افكنده مىشوى سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهى بود» (فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً).
در حقيقت شرك و دوگانه پرستى، خمير مايه همه انحرافات و جنايات و گناهان است، لذا بيان اين سلسله احكام اساسى اسلام از شرك شروع شد و به شرك نيز پايان يافت.
(آيه 40)
اين آيه به يكى از افكار خرافى مشركان اشاره كرده و پايه منطق و تفكر آنها را به اين وسيله روشن مىسازد و آن اين كه: بسيارى از آنها معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدا هستند در حالى كه خودشان از شنيدن نام دختر، ننگ و عار داشتند و تولد او را در خانه خود مايه بدبختى و سرشكستگى مىپنداشتند! قرآن از منطق خود آنها اتخاذ سند كرده، مىگويد: «آيا پروردگار شما پسران را تنها در سهم شما قرار داد و خود از فرشتگان دخترانى انتخاب كرد» (أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً).
بدون شك فرزندان دختر همانند فرزندان پسر از مواهب الهى هستند و هيچ گونه تفاوتى از نظر ارزش انسانى ندارند.
ولى هدف قرآن اين است آنها را با منطق خودشان محكوم سازد كه شما چگونه افراد نادانى هستيد براى پروردگارتان چيزى قائل مىشويد كه خود از آن ننگ و عار داريد.
سپس در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مىگويد: «شما سخن بسيار بزرگ و كفرآميزى مىگوييد» (إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً).
سخنى كه با هيچ منطقى سازگار نيست و از چندين جهت بىپايه است زيرا : 1- اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اهانت عظيمى به ساحت مقدس او است، چرا كه او نه جسم است نه عوارض جسمانى دارد، نه نياز به بقاء نسل.
2- چگونه شما فرزندان خدا را همه دختر مىدانيد؟ در حالى كه براى دختر پايينترين منزلت را قائليد.
3- از همه گذشته اين عقيده اهانتى به مقام فرشتگان الهى است كه فرمانبران حقند و مقربان درگاه او. شما از شنيدن نام دختر وحشت داريد، ولى اين مقربان الهى را همه دختر مىدانيد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 41)
چگونه از حق فرار مىكنند؟! از آنجا كه سخن در آيات گذشته به مسأله توحيد و شرك منتهى شد، در اينجا همان مسأله با بيان روشن و قاطعى دنبال مىشود.
نخست از لجاجت فوق العاده جمعى از مشركان در برابر دلائل مختلف توحيد سخن به ميان آورده، مىگويد: «و ما در اين قرآن انواع بيانات مؤثر را آورديم تا آنها متذكر شوند (و در راه حق گام بردارند) ولى (گروهى از كوردلان) جز بر نفرتشان نمىافزايد» (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
در اينجا اين سؤال به ذهن مىرسد كه اگر اين بيانات گوناگون نتيجه معكوس دارد، ذكر آنها چه فائدهاى خواهد داشت؟! پاسخ اين سؤال روشن است و آن اين كه قرآن براى يك فرد يا يك گروه خاص نازل نشده بلكه براى كل جامعه انسانى است، و مسلما همه انسانها اين گونه نيستند، بلكه بسيارند كسانى كه اين دلائل مختلف را مىشنوند و راه حق را باز مىيابند، و همين اثر، براى نزول اين آيات، كافى است، هر چند كوردلانى از آن نتيجه معكوس بگيرند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 42)
اين آيه به يكى از دلائل توحيد، اشاره مىكند كه در لسان دانشمندان و فلاسفه به عنوان «دليل تمانع» معروف شده است.
مىگويد: اى پيامبر! «به آنها بگو: اگر با خداوند قادر متعال، خدايان ديگرى بود- آنچنان كه آنها مىپندارند- اين خدايان سعى مىكردند راهى به خداوند بزرگ صاحب عرش پيدا كنند» و بر او غالب شوند (قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا).
زيرا طبيعى است كه هر صاحب قدرتى مىخواهد قدرت خود را كاملتر و قلمرو حكومت خويش را بيشتر كند و اگر راستى خدايانى وجود داشت اين تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حكومت در ميان آنها در مىگرفت.
(آيه 43)
و از آنجا كه در تعبيرات مشركان، خداوند بزرگ تا سر حد يك طرف نزاع تنزل كرده است، در اين آيه بلافاصله مىگويد: «خداوند از آنچه آنها مىگويند پاك و منزه است و (از آنچه مىانديشند) بسيار برتر و بالاتر است» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً).
(آيه 44)
سپس براى اثبات عظمت مقام پروردگار و اين كه از خيال و قياس و گمان و وهم مشركان است، به بيان تسبيح موجودات جهان در برابر ذات مقدسش پرداخته، مىگويد: «آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند همگى تسبيح خدا مىگويند» (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ).
نه تنها آسمانها و زمين، بلكه «هيچ موجودى نيست مگر اين كه تسبيح و حمد خدا مىگويد ولى شما تسبيح آنها را درك نمىكنيد» (وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ).
عالم شگرف هستى با آن نظام عجيبش با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خيره كنندهاش و با آن ريزه كاريهاى حيرت زا همگى «تسبيح و حمد» خدا مىگويند.
با اين حال «او بردبار و آمرزنده است» (إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً). و شما را به خاطر شرك و كفرتان فورا مؤاخذه نمىكند، بلكه به مقدار كافى مهلت مىدهد و درهاى توبه را به روى شما باز مىگذارد تا اتمام حجت شود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 45)
شأن نزول:
اين آيه در باره گروهى از مشركان نازل شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به هنگامى كه در شب تلاوت قرآن مىكرد و در كنار خانه كعبه نماز مىگذارد آزار مىدادند، و او را با سنگ مىزدند و مانع دعوت مردم به اسلام مىشدند.
خداوند به لطفش چنان كرد كه آنها نتوانند او را آزار دهند- و شايد اين از طريق رعب و وحشتى بود كه از پيامبر در دل آنها افكند.
تفسير:
بىخبران مغرور و موانع شناخت- به دنبال آيات گذشته اين سؤال براى بسيارى پيش مىآيد كه با وضوح مسأله توحيد به طورى كه همه موجوات جهان به آن گواهى مىدهند چرا مشركان اين واقعيت را نمىپذيرند؟ چرا آنها اين آيات گويا و رساى قرآن را مىشنوند و بيدار نمىشوند؟! آيه مىگويد: «اى پيامبر! هنگامى كه قرآن مىخوانى ميان تو و آنها كه ايمان به آخرت ندارند، حجاب و پوششى نامرئى قرار مىدهيم» (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً).
اين حجاب و پرده، همان لجاجت و تعصب و خودخواهى و غرور و جهل و نادانى بود كه حقايق قرآن را از ديدگاه فكر و عقل آنها مكتوم مىداشت و به آنها اجازه نمىداد حقايق روشنى همچون توحيد و معاد و صدق دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مانند آن را درك كنند.
اينجاست كه مىگوييم: اگر كسى بخواهد صراط مستقيم حق را بپويد و از انحراف و گمراهى در امان بماند بايد قبل از هر چيز در اصلاح خويشتن بكوشد.
(آيه 46)
اين آيه اضافه مىكند: «بر دلهايشان پوششهايى و در گوشهايشان سنگينى» قرار داديم (وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً).
و لذا «هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مىكنى آنها پشت مىكنند و رو بر مىگردانند» (وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً).
راستى چه عجيب است فرار از حق، فرار از سعادت و نجات، و فرار از خوشبختى و پيروزى و فهم و شعور.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 47)
در اين آيه اضافه مىكند: «هنگامى كه به سخنان تو گوش فرا مىدهند، ما بهتر مىدانيم براى چه گوش فرا مىدهند» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ).
«و (همچنين) در آن هنگام كه با هم نجوا مىكنند» (وَ إِذْ هُمْ نَجْوى).
«آنگاه كه ستمگران (به مؤمنان) مىگويند: شما جز از انسانى كه افسون شده، پيروى نمىكنيد» (إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً).
در حقيقت آنها به منظور درك حقيقت به سراغ تو نمىآيند و سخنانت را با گوش جان نمىشنوند، بلكه هدفشان آن است كه بيايند و اخلال كنند، وصله بچسبانند و مؤمنان را- اگر بتوانند- از راه به در برند.
(آيه 48)
شأن نزول:
«ابن عباس» مىگويد: ابو سفيان و ابو جهل و غير آنها گاهى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىآمدند و به سخنان او گوش فرا مىدادند، روزى يكى از آنها به ديگران گفت: اصلا من نمىفهمم محمّد چه مىگويد؟ فقط مىبينم لبهاى او حركت مىكند ولى ابو سفيان گفت: فكر مىكنم بعضى از سخنانش حق است، أبو جهل اظهار داشت او ديوانه است، و ابو لهب اضافه كرد: او كاهن است، ديگرى گفت: او شاعر است و به دنبال اين سخنان ناموزون و نسبتهاى ناروا آيه نازل گشت.
تفسير:
در اين آيه باز روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، ضمن عبارت كوتاهى پاسخ دندانشكنى به اين گروه گمراه مىدهد و مىگويد: «بنگر چگونه براى تو مثل مىزنند (يكى ساحرت مىخواند ديگرى مسحور، يكى كاهن و ديگرى مجنون) و از همين رو آنها گمراه شدهاند و قدرت پيدا كردن راه حق را ندارند» (انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا).
نه اين كه راه ناپيدا باشد و چهره حق مخفى بلكه آنها چشم بينا ندارند، و عقل و خرد خود را به خاطر بغض و جهل و تعصب و لجاج از كار انداخته اند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 49)
رستاخيز قطعى است! در آيات گذشته سخن از «توحيد» و مبارزه با شرك بود، اما در اينجا سخن از «معاد» كه در همه جا مكمل مسأله توحيد است به ميان آمده، و به سه سؤال و يا سه ايراد منكران معاد پاسخ گفته شده است:
«و آنها گفتند: آيا هنگامى كه ما به استخوانهاى پوسيده تبديل و پراكنده شديم دگر بار آفرينش تازهاى خواهيم يافت»؟ (وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً).
اين تعبير نشان مىدهد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همواره در دعوت خود سخن از مسأله «معاد جسمانى» مىگفت كه اين جسم بعد از متلاشى شدن باز مىگردد، و گر نه هرگاه سخن تنها از معاد روحانى بود اين گونه ايرادهاى مخالفان به هيچ وجه معنى نداشت.
(آيه 50)
قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «بگو: (استخوان پوسيده و خاك شده كه سهل است) شما سنگ باشيد يا آهن» باز خدا قادر است لباس حيات در تنتان بپوشاند (قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِيداً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا
(آيه 51)
«يا هر مخلوقى كه در نظر شما از آن هم سختتر است» و از حيات و زندگى دورتر مىباشد، باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدّد بازگرداند (أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ).
دومين ايراد آنها اين بود كه مىگفتند: بسيار خوب اگر بپذيريم كه اين استخوانهاى پوسيده و متلاشى شده قابل بازگشت به حيات است چه كسى قدرت انجام اين كار را دارد، چرا كه اين تبديل را يك امر بسيار پيچيده و مشكل مىدانستند «پس آنها مىگويند: چه كسى ما را باز مىگرداند»؟ (فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا).
پاسخ اين سؤال را قرآن چنين مىگويد: «به آنها بگو: همان كسى كه شما را بار اول آفريد» (قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
سر انجام به سومين ايراد آنها پرداخته، مىگويد: «پس آنها سر خود را از روى تعجب و انكار به سوى تو تكان مىدهند و مىگويند: چه زمانى اين معاد واقع مىشود»؟ (فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ).
آنها در حقيقت با اين ايراد خود مىخواستند اين مطلب را منعكس كنند كه به فرض اين ماده خاكى قابل تبديل به انسان باشد، و قدرت خدا را نيز قبول كنيم، اما اين يك وعده نسيه بيش نيست و معلوم نيست در چه زمانى واقع مىشود؟
قرآن در پاسخشان مىگويد: «به آنها بگو: شايد زمان آن نزديك باشد» (قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَرِيباً).
و البته نزديك است چرا كه مجموعه عمر اين جهان هرچه باشد در برابر زندگى بىپايان در سراى ديگر لحظه زود گذرى بيش نيست.
و از اين گذشته، اگر قيامت در مقياسهاى كوچك و محدود ما دور به نظر برسد آستانه قيامت كه مرگ است به همه ما نزديك است چرا كه مرگ قيامت صغرى است «اذا مات الانسان قامت قيامته»، درست است كه مرگ، قيامت كبرى نيست ولى يادآور آن است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html
-
صفحه ی 165 از قرآن کریم شامل آیات52 تا64 از سوره ی اسرا
صفحه ی 165 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 64 از سوره ی اسرا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا(52)
روزي كه شما را فرا مي خواند پس در حالي كه او را ستايش مي كنيد اجابتش مي نماييد و مي پنداريد كه جز اندكي [در دنيا] نمانده ايد(52)
وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُوا۟ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَٰنَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَٰنَ كَانَ لِلْإِنسَٰنِ عَدُوًّا مُّبِينًا(53)
و به بندگانم بگو آنچه را كه بهتر است بگويند كه شيطان ميانشان را به هم مي زند زيرا شيطان همواره براي انسان دشمني آشكار است(53)
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا(54)
پروردگار شما به [حال] شما داناتر است اگر بخواهد بر شما رحمت مي آورد يا اگر بخواهد شما را عذاب مي كند و تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده ايم(54)
وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّۦنَ عَلَيٰ بَعْضٍ وَءَاتَيْنَا دَاوُۥدَ زَبُورًا(55)
و پروردگار تو به هر كه [و هر چه] در آسمانها و زمين است داناتر است و در حقيقت بعضي از انبيا را بر بعضي برتري بخشيديم و به داوود زبور داديم(55)
قُلِ ادْعُوا۟ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا(56)
بگو كساني را كه به جاي او [معبود خود] پنداشتيد بخوانيد [آنها] نه اختياري دارند كه از شما دفع زيان كنند و نه [آنكه بلايي را از شما] بگردانند(56)
أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَيٰ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا(57)
آن كساني را كه ايشان مي خوانند [خود] به سوي پروردگارشان تقرب مي جويند [تا بدانند] كدام يك از آنها [به او] نزديكترند و به رحمت وي اميدوارند و از عذابش مي ترسند چرا كه عذاب پروردگارت همواره در خور پرهيز است(57)
وَإِن مِّن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِيدًا كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَٰبِ مَسْطُورًا(58)
و هيچ شهري نيست مگر اينكه ما آن را [در صورت نافرماني] پيش از روز رستاخيز به هلاكت مي رسانيم يا آن را سخت عذاب مي كنيم اين [عقوبت] در كتاب [الهي] به قلم رفته است(58)
وَمَا مَنَعَنَآ أَن نُّرْسِلَ بِالْءَايَٰتِ إِلَّآ أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا۟ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْءَايَٰتِ إِلَّا تَخْوِيفًا(59)
و [چيزي] ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اينكه پيشينيان آنها را به دروغ گرفتند و به ثمود ماده شتر داديم كه [پديده اي] روشنگر بود و[لي] به آن ستم كردند و ما معجزه ها را جز براي بيم دادن [مردم] نمي فرستيم(59)
وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِيٓ أَرَيْنَٰكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْءَانِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَٰنًا كَبِيرًا(60)
و [ياد كن] هنگامي را كه به تو گفتيم به راستي پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايي را كه به تو نمايانديم و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براي آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مي دهيم ولي جز بر طغيان بيشتر آنها نمي افزايد(60)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰٓئِكَةِ اسْجُدُوا۟ لِءَادَمَ فَسَجَدُوٓا۟ إِلَّآ إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا(61)
و هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد پس [همه] جز ابليس سجده كردند گفت آيا براي كسي كه از گل آفريدي سجده كنم(61)
قَالَ أَرَءَيْتَكَ هَٰذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا(62)
[سپس] گفت به من بگو اين كسي را كه بر من برتري دادي [براي چه بود] اگر تا روز قيامت مهلتم دهي قطعا فرزندانش را جز اندكي [از آنها] ريشه كن خواهم كرد(62)
قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَآءً مَّوْفُورًا(63)
فرمود برو كه هر كس از آنان تو را پيروي كند مسلما جهنم سزايتان خواهد بود كه كيفري تمام است(63)
وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَٰلِ وَالْأَوْلَٰدِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا(64)
و از ايشان هر كه را توانستي با آواي خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنها وعده نمي دهد(64)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 165 از قرآن کریم شامل آیات52 تا64 از سوره ی اسرا
(آيه 52)
در اين آيه بىآنكه تاريخ دقيقى از قيامت ذكر كند بعضى از خصوصيات آن را چنين بيان مىكند: «اين بازگشت به حيات «همان روز (ى خواهد بود) كه شما را (از قبرهايتان) فرا مىخواند، شما هم اجابت مىكنيد در حالى كه حمد او را مىگوييد» (يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ).
و آن روز است كه فاصله مرگ و رستاخيز يعنى دوران برزخ را كوتاه خواهيد شمرد «و مىپنداريد تنها مدت كوتاهى (در جهان برزخ) درنگ كردهايد» (وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا).
(آيه 53)
برخورد منطقى با همه مخالفان: از آنجا كه در آيات پيشين سخن از مبدأ و معاد و دلائلى بر اين دو مسأله مهم اعتقادى در ميان بود، در اينجا روش گفتگو و استدلال با مخالفان مخصوصا مشركان را مىآموزد چرا كه مكتب هر قدر عالى باشد و منطق قوى و نيرومند ولى اگر با روش صحيح بحث و مجادله توأم نگردد و به جاى لطف و محبت، خشونت بر آن حاكم گردد، بىاثر خواهد بود.
لذا آيه مىگويد: «و به بندگان من بگو: سخنى را بگويند كه بهترين باشد» (وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
بهترين از نظر محتوى، بهترين از نظر طرز بيان، و بهترين از جهت توأم بودن با فضائل اخلاقى و روشهاى انسانى.
«چرا كه (اگر قول احسن را ترك گويند و به خشونت در كلام و مخاصمه و لجاج برخيزند) شيطان در ميان آنها فساد و فتنه مىكند» (إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ).
و فراموش نكنيد شيطان در كمين نشسته و بيكار نيست «زيرا شيطان از آغاز دشمن آشكارى براى انسان بوده است» (إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً).
گاهى مؤمنان تازه كار طبق روشى كه از پيش داشتند با هر كس كه در عقيده با آنها مخالف بود به خشونت مىپرداختند.
از اين گذشته تعبيرات توهين آميز مخالفان نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه بعضى از آنها در آيات پيشين گذشت مانند مسحور، مجنون، كاهن، شاعر، گاهى سبب مىشد كه مؤمنان عنان اختيار را از دست بدهند و به مقابله با آنها در يك مشاجره لفظى خشن برخيزند و هرچه مىخواهند بگويند.
«قرآن» مؤمنان را از اين كار باز مىدارد و دعوت به نرمش و لطافت در بيان و انتخاب بهترين كلمات را مىكند تا از فساد شيطان بپرهيزند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 165 از قرآن کریم شامل آیات52 تا64 از سوره ی اسرا
(آيه 54)
اين آيه اضافه مىكند: «پروردگار شما از حال شما آگاهتر است اگر بخواهد شما را مشمول رحمت خويش قرار مىدهد، و اگر بخواهد مجازاتتان خواهد كرد» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ).
در پايان آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و به عنوان دلدارى و پيشگيرى از ناراحتى فوق العاده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از عدم ايمان مشركان مىفرمايد: «و ما تو را و كيل بر آنها نفرستادهايم» كه ملزم باشى حتما آنها ايمان بياورند (وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا).
وظيفه تو ابلاغ آشكار و دعوت مجدّانه به سوى حق است، اگر ايمان آوردند چه بهتر و گر نه زيانى به تو نخواهد رسيد.
(آيه 55)
اين آيه سخن را از اين فراتر مىبرد و مىگويد: خدا تنها آگاه از حال شما نيست بلكه: «پروردگارت نسبت به حال همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از همه آگاهتر است» (وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس اضافه مىكند: «و ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر فضيلت بخشيديم و به داود كتاب زبور داديم» (وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً).
اين جمله در حقيقت پاسخ به يكى از ايرادات مشركان است، كه با تعبير تحقير آميز مىگفتند: آيا خداوند شخص ديگرى را نداشت كه محمد يتيم را به نبوّت انتخاب كرد؟ وانگهى چه شد كه او سر آمد همه پيامبران و خاتم آنها شد؟! قرآن مىگويد: اين جاى تعجب نيست خداوند از ارزش انسانى هر كس آگاه است و پيامبران خود را از ميان همين توده مردم برگزيده، يكى را به عنوان خليل اللّهى مفتخر ساخت، ديگرى را كليم اللّه، و ديگرى را روح اللّه قرار داد، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را به عنوان حبيب اللّه برگزيد و خلاصه بعضى را بر بعضى فضيلت بخشيد، طبق موازينى كه خودش مىداند و حكمتش اقتضا مىكند.
با اين كه داود داراى حكومت عظيم و كشور پهناورى بود، خداوند اين را افتخار او قرار نمىدهد بلكه كتاب زبور را افتخار او مىشمرد تا مشركان بدانند عظمت يك انسان به مال و ثروت و داشتن قدرت و حكومت ظاهرى نيست و يتيم و بىمال بودن دليلى بر تحقير نخواهد شد.
(آيه 56)
در اين آيه باز سخن از مشركان است و در تعقيب بحثهاى گذشته به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «به آنها بگو: معبودهايى را كه غير خدا شايسته پرستش مىپنداريد بخوانيد، آنها نه قدرت دارند مشكلات و گرفتاريها را از شما برطرف سازند و نه دگرگونى در آن ايجاد كنند» (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلًا).
در حقيقت اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن، منطق و عقيده مشركان را از اين راه ابطال مىكند كه پرستش و عبادت آلهه يا به خاطر جلب منفعت است يا دفع زيان، در حالى كه اينها قدرتى از خود ندارند كه مشكلى را برطرف سازند و نه حتى مشكلى را جابهجا كنند.
تعبير به «الَّذِينَ» در اين آيه بيانگر آن است كه منظور همه معبودهاى غير اللّه نيست، بلكه معبودهايى همچون فرشتگان و حضرت مسيح (ع) و مانند آنهاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html