تو را با من نه عهدی بود ز اول
بیا بنشین بگو آن را چه کردی
چنان ابری به پیش ما چه بستی
چنان خورشید خندان را چه کردی
- مولانا
نمایش نسخه قابل چاپ
تو را با من نه عهدی بود ز اول
بیا بنشین بگو آن را چه کردی
چنان ابری به پیش ما چه بستی
چنان خورشید خندان را چه کردی
- مولانا
دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دلِ گرفته ما بین و دلگشایی کن
دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست
ببین به گوشه چشمی و خودنمایی کن
ز روزگار میاموز بی وفایی را
خدای را که دگر ترکِ بی وفایی کن
هوشنگ ابتهاج
ین روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
http://jokland.ir/upload/2sms/pictur...212058.896.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
از کسانی که همه چیز را محاسبه میکنند بترس
و هرگز قلبت را دراختیار انها مگذار
انها حساب عشقی را که نثار تو میکنند را نیز دارند
وروزی ان را با تو تسویه میکنند.
دکتر حسابی
به سانِ رود ...
که در نشیبِ درّه..سر به سنگ میزند..
رونده باش..
امیدِ هیچ معجزه ای ز مُرده نیست..
زنـــــده بــــاش ....
http://images2.persianblog.ir/525401_ed9eP7MK.jpg
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد
هیچ فاصله ای دور نیست
هیچ زمانی زیاد نیست
و هیچ عشق دیگری نمی تواند آن دو را از هم دور کند
محکم ترین برهان عشق ، اعتماد است !!
http://images2.persianblog.ir/525401_RPrgAkP5.jpg
آدم فقط وقتي گول مي خورد كه صاف نيست وگرنه نمي شودكه انسان فرق دروغ با راست رانفهمد چون دروغ خيلي طعم و بو و مزه اش با راست فرق مي كند
بوي كبر و بوي حرص و بوي آز درسخن گفتن بيايد چون پياز ،آنچان كه اگر شامه ظاهري ماسالم باشد بوي پياز را مي توانيم تشخيص دهيم
اگرشامه باطني ما هم سالم باشدمي توانيم تشخيص دهيم و مي توانيم اطلاعات رابگيريم . الهی قمشه ای
هر نتی که از عشق بگوید
زیباست
حالا
سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست...
* گروس عبدالملکیان *
بالا رفتن سن حتمی است ...
اما اینکه روح تو پیر شود ،
بستگی به خودت دارد ... !
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ...
ﻫﺮ ﻓﺼﻠﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺨﻮﺍﻥ :
ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﮐﺎﺷﺖ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﺮﻗﺺ،
ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﭽﺮﺥ،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ.......
ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ دیوار زیر آفتاب ﺑﻨﺸﯿﻦ،
ﺑﺎ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺮﺳﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ .
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ .......
ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣﺒﺎﺩﺍ مبادا ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ !!!
http://jokland.ir/upload/2sms/picture/posts/as-2.jpgخودتــان را ،
در قلـــب هیـچ آدمـی نچپـانید ؛
جــا نمی شـوید ، فقـط چــروک می شـوید ... !
ازمن
که درحوالی پاییزم
تا سایه سار خاطره ان درخت سیب
چندین بهار
فاصله مانده است.
رضا مقصدی
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم،صد راه نشان دادم
یا نامه نمیخوانی یا راه نمیدانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خوانم
ور راه نمیدانی در پنجه ی ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی ,
خداوندا
تمام حرف هاي جهان يک طرف
اين راز يک طرف
آيات شما
چه قدر ، شبيه به لبخند اوست
- شمس لنگرودی
تازگیها در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم
سکوت و سکوت و سکوت ..
انگار که لال شده باشم ؛ شاید هم کور و کر
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را ..
می دانی ؟ دیر .. دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم .....
بگذار هرکه هرچه خواست بگوید !
چه اهمیتی دارد ؟
من در لاک خود راحت ترم .. آن جا می شود آرام و بی دغدغه زندگی کرد
ماهی ها نه گریه می کنند .. نه قهر و نه اعتراض !
تنها که می شوند .. قید دریا را می زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقیشان .. برعکس شنا می کنند ...
فروغ فرخ زاد .. از تجسم پرواز .. نوشته ی محمد لوطیج ...
انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم هر وقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم
انگار فرصت برای حادثه از دست رفته است ..
- قیصر امین پور
عجیب حال من است این .. عجیب .. [shaad]
http://jokland.ir/upload/2sms/pictur...4a602b-425.jpg
هر روز خانه ﺭﺍ ﺟﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﺪ...
ﭘﻮﮐﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛
ﺭﻧﮓ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻕ دارد .
هیچوقت به ﺍﻟﻤﭙﯿﮏ نرﻓﺘﻪ ؛ اما یک ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
آسمان از شمارش ستارگان سادهاش به خواب میرود
آلوی وحشی از شمارش رگبرگهای بیرازش به خواب میرود
دریا از شمارش موج و مَدِ خویش به خواب میرود
کوه از شمارش رویاهای بلوطبنان به خواب میرود
شهر از شمارش اهل خواب، به خواب میرود
خانه از نازکایِ نبض سکوت خویش، به خواب میرود
و من از شمارش این همه هنوز
در بازی سرانگشتان خویش بیدارم
پس کی صبح خواهد شد؟
"سید علی صالحی"
شازده کوچولو پرسید :
غمگین تر از اینکه بیای و کسی از اومدنت خوشحال نشه چیه ؟
روباه گفت :
بری و کسی متوجه رفتنت نشه ..
- آنتوان دو سنت اگزوپری
دلت كه گرفته باشد...
شادترین آهنگ ها ، روضه خوانی میكنند...
شلوغترین مكانها ، تنهایی ات را به رخت می كشند...
و شادترین روزها ، برای تو غمگین ترین روزهاست....
دلت كه گرفته باشد
نقض میشود همه ی قانون ها...
دل كجـــا.... قانون كجـــا.
یه رفیق دارم اسمش خداست
بحثش از همه جداســت
تــا اون پشتمه
بیخیــال مخآطب خـــآص
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی ودستهای خودت خیس نشود
چه زیباست
بی قیدوشرط عشق بورزیم
بی قصدوغرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
"هلن کلر "
http://www.uc-njavan.ir/images/kge6o5z6pmpkrum8j4tw.jpg
http://jokland.ir/upload/2sms/pictur...fgga.com_6.jpg
عشق یعنی اشک توبه در قنوت
خواندنش با نام غفار الذنوب
عشق یعنی چشمها هم در رکوع
شرمگین از نام ستار العیوب
عشق یعنی سر سجود و دل سجود
ذکر یا رب یا رب از عمق وجود . . .
خوب بودن خود را منوط بر خوب بودن دیگران نکنیم.
بد بودن خود را به علت بد بودن دیگران توجیه نکنیم.
مشک را گفتند : تو را یک عیب هست.
با هر که نشینی از بوی خوشت به او دهی.
گفت : زیرا که ننگرم با کی ام ؛ به آن نگرم که من کی ام.
گــــاهی
هیچکس را نداشته باشی بهتر است..!
باور کــــن
بعضــیها تنهاترت می کنند...
حسین پناهی
تو را دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
به جای تمام این سالهایی که با من نبودی و نمیشناختمت
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمیبینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
http://www.asheghaneha.ir/wp-content.../du3tdaram.jpg