نمایش نسخه قابل چاپ
به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر ! اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را!
خدایا ...
هیچ می دانی که همیشه به موقع
به داد دلم...تو می رسی ؟؟!
آنجا که خسته ام ...
آنجا که دل شکسته ام ...
آنجا که ازهمه ی عالم و ادم گسسته ام ...
همیشه تو همان دستی هستی،
که می گیری از دلم غبارغمها را،
خدایا..... سپاس
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
"سهراب سپهری"
دلم براي آن آشناي غريبه تنگ است........!
لطفا به من عشق تعارف نکنید !
سیرم
من به تنهایی کنار ساحل قدم میزنم
به تنهایی به دیدن غروب میروم
به تنهایی تنها میمانم!
عشق را میسپارم به چشمان آزاد و نترس موش های صحرایی
من شکستم ،
دیروز تکه تکه هایم را با دست جمع کردم ، دستم برید !
از فردا خودم را گچ میگیرم
شاید دیگر هرگز پرواز نکنم اما هرگز زمین نمیخورم
شاید نخندم اما گریه هم نمیکنم
شاید جاودانه نشوم ! اما آسوده میمیرم
فردا قلبم را از جا میکنم ،
چالش میکنم زیر خروارها خاک نم کشیده ی کویر
شما هم میتوانید در مراسم تدفینش شرکت کنید