دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره
ولی حتی وقت مردن باز سراغتو می گیره
می رسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم
اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم
نمایش نسخه قابل چاپ
دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره
ولی حتی وقت مردن باز سراغتو می گیره
می رسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم
اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام .
[esteghbal][golrooz][nishkhand]
من داشـتم به گلشن ِ خود آشیــانه ای
آواره کرد عشق توأم ز آشیان خویش
شاخه های شسته، باران خورده، پاکآسمان آبی و ابر سپیدبرگ های سبز بیدعطر نرگس، رقص باد
[esteghbal][golrooz]
دوباره پلک دلم میپرد نشانه ی چیست؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
يا رب آن ماهرخ ماهوش زهره جبين
در يكتاي كه و گوهر يكدانه كيست؟
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
و انگشت اشاره ای
نشان می داد سرابی را
مثل همیشه
همیشه چشمانم به جاده خیره ماند
نیامدی
بی خبر از همه چیز، ای مهربان
لبخند زدی آن روز
به گلی سرخ که از شبنم دلباخته ای، تر بود.
در شهر بادگیر ها
به تو اندیشیدن را
عادتی ساخته ام به تنهایی خویش
در لحظاتی که کش می آید
و دقایقی که غول زمان را مهار می زند به ساعت ها
و تو در من جاری هستی
با آشنایی های پیکرت
و خوی مهربانت چونان که مرا به شناختن می خواند
و در من می گذرد هر آنچه با تو بوده است
به افسوسی که مرا مسخ می کند
به نشخوار کردنی از آن لحظات بر می خیزم
با اشتهایی سیری نا پذیر
یاد تو و یاد خنده های تو و حرف های تو
و حرکاتت که به سیالی مه سپیده دمان است
مرا در خویشتن خویش به اوج می برد
و به خود آمدنم رنج فرود است که بی تو ام
من نه آن مستم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم