http://www.lenzor.com/public/public/...11119c09-l.jpg
خدایا…
میخواهم اعتراف کنم دیگرنمیتوانم
خسته ام من امانت دارخوبی نیستم
“مراازمن بگیر” مال خودت
من نمیتوانم نگهش دارم…
نمایش نسخه قابل چاپ
http://www.lenzor.com/public/public/...11119c09-l.jpg
خدایا…
میخواهم اعتراف کنم دیگرنمیتوانم
خسته ام من امانت دارخوبی نیستم
“مراازمن بگیر” مال خودت
من نمیتوانم نگهش دارم…
http://www.tehran98.com/wp-content/u...8%A7%D8%B1.jpg
اعدامـــی لــحظه ای مـــکث کــرد و بـــوسه ای بر طنــاب دار زد
دادســتان گفت:
صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست ...؟!؟!؟؟
زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت :
بیچـــاره طـــناب ...
نــمیزاره زمـــین بیفتم
ولی آدم ها !!!!!
بدجـــور زمــینــم زدن ...![golrooz]
خدايا..
آخرنفهميدم
اينجايي كه هستم تقديرمن است
ياتقصيرمن است
اغلب فکر می کنیم؛
اینکه به یاد کسی هستیم؛
منّتی است بر گردن آن شخص؛
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم؛
اين هنر اوست نه ما؛
... به یاد ماندنی بودن؛
بسیار مهم تر از به یاد بودن است...
که انگار من بی هنرم[cheshmak]
هـَمـبـآزي ِ قــَديـمـ :
چـَشـمـ نـَگـُـذآر ...
آنـقـَدردورَمـ كـِه بآ شـِمـُردَن ِ هـَمـِه ي ِ اَعـدآد هـَمـ پــِيدآيـَمـ نـِمـيكـُنـي !!!
روزیمـُخـآطـَبــِ تـَمــآمـِ جـُمـَلـآتـَتـ مـَن بودَمـ ،
نـِمـیـدآنـی چـِه دَردِ سـَخـتیـسـتـخـَلـع ِ مـَقـآمـ شـُدَن ...
نـِمـیـدآنـی چــِه سـَخـتـ تـَرَسـتـ دیـدَن ِ تَرفیـع گـِرفـتـَن ِ دیـگــَری ...
بعضي وقتا بايد يقه ي احساست رو بگيري،...
بزني تو گوشش،...
باتمام قدرت سرش داد بزني،...بگي خفه شو ديگه بسه...!تا الان هرچي كشيدم،...بخاطر تو بودههرچقدر سوختم...
منِ بیــــچاره مـــدت هـــاست کــــسی را مخـــــاطبِ
شعـرهایم کــــرده ام
کـــه خــــــیلی وقت است غــــــایب اســـــت !
گاهی آنچنان مزخرف میشوم که برای دیگران
قابل درک نیستم !
حتی عزیزترین کسم را از خودم میرانم !
اما…
در دلم آن لحظه آرزو میکنم تا بگوید:
میدانم دست خودت نیست!
درکت میکنم…
یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی ؛
تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست ؟
شدی خلبان ، ملوان ، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی . . . خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم حتی
بغض های نترکیده ام را…
این روزها تلخ می گذرد،
دستم میلرزد از توصیفش!
همین بس که:
نفس کشیدنم در این مرگ تدریجی
مثل خودکشی است با تیغ کند...!!
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...
سهراب سپهری
چه قدر فتنه ی بادِ خزان فراگیر
است
که حکم باغ و گلستان، زوال
و تغییر است
به خاک می سپری برگ
و بر، درخت بلند!
همین برای
زمین منتهای تحقیر است!
تنهایى با ارزشه چون خالی از
انسانهاى بى ارزشه…
.