پاسخ : صفحه ی 364 از قرآن کریم شامل سوره های ماعون و کوثر و کافرون و نصر
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
هنگامى كه پيروزى نهائى فرا رسد ...! در نخستين آيه اين سوره مىفرمايد: «هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد» (اذا جاء نصر الله و الفتح).
(آيه 2)
«و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مىشوند» (و رأيت الناس يدخلون فى دين الله افواجا).
درست است كه براى غلبه بر دشمن بايد تأمين قوا و تهيه نيرو كرد، ولى يك انسان موحّد، نصرت را تنها از ناحيه خدا مىداند و به همين دليل به هنگام پيروزى مغرور نمىشود، بلكه در مقام شكر و سپاس الهى در مىآيد.
(آيه 3)
از اين رو در اين آيه مىفرمايد: «پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ و اين پيروزى و نصرت الهى) پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است» (فسبح بحمد ربك و استغفره انه كان توابا).
در اين سوره نخست از نصرت الهى، و سپس فتح و پيروزى، و بعد نفوذ و گسترش اسلام، و ورود مردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده، و اين هر سه علت و معلول يكديگرند، تا نصرت و يارى الهى نباشد فتح و پيروزى نيست، و تا فتح و پيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان نمىشوند، و البته به دنبال اين سه مرحله مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد و ستايش خدا فرا مىرسد.
«تسبيح» به معنى منزه شمردن خداوند از هرگونه عيب و نقص است، و «حمد» براى توصيف او به صفات كماليه و «استغفار» در برابر نقصانها و تقصيرهاى بندگان است.
اين فتح عظيم سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند يارانش را تنها مىگذارد (پاكى از اين نقص) و نيز بدانند كه خداوند بر انجام وعدههايش توانا است (موصوف بودن به اين كمال) و نيز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند.
فتح مكه بزرگترين پيروزى اسلام:
فتح مكه فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود، و مقاومتهاى دشمن را بعد از حدود بيست سال درهم شكست، در حقيقت با فتح مكه بساط شرك و بت پرستى از جزيره عربستان برچيده شد، و اسلام آماده براى جهش به كشورهاى ديگر جهان گشت.
«پايان سوره نصر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread601.html
صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
[golrooz] صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَبَّتْ يَدَآ أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ(1)
بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد(1)
مَآ أَغْنَيٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ(2)
دارايي او و آنچه اندوخت سودش نكرد(2)
سَيَصْلَيٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ(3)
بزودي در آتشي پرزبانه درآيد(3)
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ(4)
و زنش آن هيمه كش [آتش فروز](4)
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍۭ(5)
بر گردنش طنابي از ليف خرماست(5)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)
بگو اوست خداي يگانه(1)
اللَّهُ الصَّمَدُ(2)
خداي صمد [ثابت متعالي](2)
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ(3)
[كسي را] نزاده و زاده نشده است(3)
وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌۢ(4)
و هيچ كس او را همتا نيست(4)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ(1)
بگو پناه مي برم به پروردگار سپيده دم(1)
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ(2)
از شر آنچه آفريده(2)
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ(3)
و از شر تاريكي چون فراگيرد(3)
وَمِن شَرِّ النَّفَّٰثَٰتِ فِي الْعُقَدِ(4)
و از شر دمندگان افسون در گره ها(4)
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ(5)
و از شر [هر] حسود آنگاه كه حسد ورزد(5)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ(1)
بگو پناه ميبرم به پروردگار مردم(1)
مَلِكِ النَّاسِ(2)
پادشاه مردم(2)
إِلَٰهِ النَّاسِ(3)
معبود مردم(3)
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ(4)
از شر وسوسهگر نهاني(4)
الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ(5)
آن كس كه در سينه هاي مردم وسوسه ميكند(5)
مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ(6)
چه از جن و [چه از] انس(6)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
سوره مسد [111]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى پنج آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره كه تقريبا در اوائل دعوت آشكار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده تنها سورهاى است كه در آن حمله شديدى با ذكر نام نسبت به يكى از دشمنان اسلام و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در آن عصر و زمان- يعنى ابو لهب- شده است، و محتواى آن نشان مىدهد كه او عداوت خاصى نسبت به پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله داشت، او و همسرش از هيچ گونه كار شكنى و بد زبانى مضايقه نداشتند.
قرآن با صراحت مىگويد: هر دو اهل دوزخند و اين معنى به واقعيت پيوست، سر انجام هر دو بىايمان از دنيا رفتند و اين يك پيشگوئى صريح قرآن است.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه فرمود: «كسى كه آن سوره را تلاوت كند من اميدوارم خداوند او و ابو لهب را در خانه واحدى جمع نكند» يعنى او اهل بهشت خواهد بود در حالى كه ابو لهب اهل دوزخ است.
ناگفته پيداست اين فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره خط خود را از خط ابو لهب جدا كند، نه كسانى كه با زبان مىخوانند ولى ابو لهبوار عمل مىكنند.
شأن نزول سوره:
از «ابن عباس» نقل شده هنگامى كه آيه «و انذر عشيرتك الاقربين» «1» نازل شد و پيغمبر مأموريت يافت فاميل نزديك خود را انذار كند و به اسلام دعوت نمايد (دعوت خود را علنى سازد) پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بر فراز كوه صفا آمد و فرياد زد: «يا صباحاه»! (اين جمله را عرب زمانى مىگفت كه مورد هجوم غافلگيرانه دشمن قرار مىگرفت، براى اين كه همه را با خبر سازند و به مقابله برخيزند) هنگامى كه مردم مكّه اين صدا را شنيدند گفتند: كيست كه فرياد مىكشد؟
گفته شد: «محمّد» است، جمعيت به سراغ حضرتش رفتند.
فرمود: به من بگوئيد اگر به شما خبر دهم كه سواران دشمن از كنار اين كوه به شما حملهور مىشوند، آيا مرا تصديق خواهيد كرد؟
در پاسخ گفتند: ما هرگز از تو دروغى نشنيدهايم.
فرمود: «انّى نذير لكم بين يدى عذاب شديد من شما را در برابر عذاب شديد الهى انذار مىكنم» (شما را به توحيد و ترك بتها دعوت مىنمايم).
هنگامى كه ابو لهب اين سخن را شنيد گفت: «زيان و مرگ بر تو باد! آيا تو فقط براى همين سخن ما را جمع كردى»؟! در اين هنگام بود كه اين سوره نازل شد.
بعضى در اينجا افزودهاند: هنگامى كه همسر ابو لهب (امّ جميل) با خبر شد كه اين سوره در باره او و همسرش نازل شده، به سراغ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمد در حالى كه آن حضرت را نمىديد، سنگى در دست داشت و گفت: من شنيدهام «محمّد» مرا هجو كرده، به خدا سوگند اگر او را بيابم با همين سنگ بر دهانش مىزنم! من خودم نيز شاعرم! سپس به اصطلاح اشعارى در مذمت پيغمبر و اسلام بيان كرد.
خطر ابو لهب و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به اين نبود، و اگر مىبينيم قرآن لبه تيز حمله را متوجه آنها كرده و با صراحت از آنها نكوهش مىكند دلائلى بيش از اين دارد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد.
__________________________________________________
(1) سوره شعراء (26) آيه 214.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread602.html
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
بريده باد دست ابو لهب! همان گونه كه در شأن نزول سوره گفتيم اين سوره در حقيقت پاسخى است به سخنان زشت «ابو لهب» عموى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و فرزند عبد المطلب كه از دشمنان سرسخت اسلام بود.
قرآن مجيد در پاسخ اين مرد بد زبان مىفرمايد: «بريده باد هر دو دست ابو لهب» و مرگ بر او باد (تبت يدا ابى لهب و تب).
در روايتى آمده است كه شخصى به نام «طارق محاربى» مىگويد: من در بازار «ذى المجاز» بودم (ذى المجاز نزديك عرفات در فاصله كمى از مكّه است) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مىزند: «اى مردم! بگوئيد: لا اله الا اللّه تا رستگار شويد»، و مردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ به پشت پاى او مىزند به گونهاى كه خون از پاهايش جارى بود، و فرياد مىزد، «اى مردم! اين دروغگوست، او را تصديق نكنيد»! من سؤال كردم اين جوان كيست؟
گفتند: «محمّد» است كه گمان مىكند پيامبر مىباشد، و اين پيرمرد عمويش ابو لهب است كه او را دروغگو مىداند ...
در خبر ديگرى مىخوانيم: هر زمان گروهى از اعراب خارج مكّه وارد آن شهر مىشدند به سراغ ابو لهب مىرفتند، به خاطر خويشاونديش نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سن و سال بالاى او، و از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تحقيق مىنمودند، او مىگفت:
محمّد مرد ساحرى است، آنها نيز بىآنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را ملاقات كنند باز مىگشتند، در اين هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مكّه باز نمىگرديم تا او را ببينيم، ابو لهب گفت: ما پيوسته مشغول مداواى جنون او هستيم! مرگ بر او باد! از اين روايات به خوبى استفاده مىشود كه او در بسيارى از مواقع همچون سايه به دنبال پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بود، و از هيچ كارشكنى فروگذار نمىكرد، مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت، و تعبيرات ركيك و زننده مىكرد، و شايد از اين نظر سر آمد تمام دشمنان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله محسوب مىشد، و به همين جهت آيات مورد بحث با اين صراحت و خشونت، او و همسرش امّ جليل را به باد انتقاد مىگيرد.
(آيه 2)
سپس مىافزايد: «هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد» و عذاب الهى را از او باز نخواهد داشت (ما اغنى عنه ماله و ما كسب).
از اين تعبير استفاده مىشود كه او مرد ثروتمند مغرورى بود كه بر اموال و ثروت خود در كوششهاى ضد اسلاميش تكيه مىكرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread602.html
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
(آيه 3)
در اين آيه مىافزايد: «و به زودى وارد آتشى شعلهور و پر لهيب مىشود» (سيصلى نارا ذات لهب).
اگر نام او «ابو لهب» بود، آتش عذاب او نيز «ابو لهب» است و شعلههاى عظيم دارد.
نه تنها «ابو لهب» كه هيچ يك از كافران و بدكاران، اموال و ثروت و موقعيت اجتماعيشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمىبخشد، چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم: «قيامت روزى است كه نه اموال و نه فرزندان، هيچ كدام سودى به حال انسان ندارد، مگر آن كس كه با قلب سالم (روحى با ايمان و با تقوا) در محضر پروردگار حاضر شود» (شعرا/ 88 و 89).
در روايات آمده است كه بعد از جنگ «بدر» و شكست سختى كه نصيب مشركان قريش شد، ابو لهب كه شخصا در ميدان جنگ شركت نكرده بود پس از بازگشت ابو سفيان ماجرا را از او پرسيد.
ابو سفيان چگونگى شكست و در هم كوبيده شدن لشكر قريش را براى او شرح داد، سپس افزود: به خدا سوگند ما در اين جنگ سوارانى را ديديم در ميان آسمان و زمين كه به يارى محمّد آمده بودند! در اينجا «ابو رافع» يكى از غلامان «عباس» مىگويد: من در آنجا نشسته بودم، دستم را بلند كردم و گفتم: آنها فرشتگان آسمان بودند.
ابو لهب سخت برآشفت و از سوز دل خود پيوسته مرا كتك مىزد، در اينجا همسر عباس «ام الفضل» حاضر بود چوبى برداشت و محكم بر سر ابو لهب كوبيد، و گفت: اين مرد ضعيف را تنها گير آوردهاى سر ابو لهب شكست و خون جارى شد، و بعد از هفت روز بدنش عفونت كرد و دانههايى همچون «طاعون» بر پوست تنش ظاهر شد، و با همان بيمارى از دنيا رفت.
عفونت بدن او به حدى بود كه جمعيت جرأت نمىكردند نزديك او شوند، او را به بيرون مكّه بردند، و از دور آب بر او ريختند، و سپس سنگ بر او پرتاب كردند تا بدنش زير سنگ و خاك پنهان شد!
(آيه 4)
در اين آيه به وضع همسرش «ام جميل» پرداخته، مىفرمايد:
«و (نيز) همسرش، در حالى كه هيزمكش (دوزخ) است» (و امرأته حمالة الحطب).
(آيه 5)
«و در گردنش طنابى است از ليف خرما»! (فى جيدها حبل من مسد).
در اين كه همسر ابو لهب كه خواهر «ابو سفيان» و عمه «معاويه» بود و در عداوتها و كارشكنيهاى شوهرش بر ضد اسلام شركت داشت حرفى نيست، اما در اين كه قرآن چرا او را «حمالة الحطب» (زنى كه هيزم بر دوش مىكشد) توصيف كرده، بعضى گفتهاند: اين به خاطر آن است كه بوتههاى خار را بر دوش مىكشيد، و بر سر راه پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىريخت تا پاهاى مباركش آزرده شود.
«پايان سوره مسد»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread602.html
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
سوره اخلاص [112]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 4 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره از توحيد پروردگار، و يگانگى او سخن مىگويد، و در چهار آيه كوتاه چنان توصيفى از يگانگى خداوند كرده كه نياز به اضافه ندارد.
در شأن نزول اين سوره از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده: «يهود از رسول اللّه تقاضا كردند خداوند را براى آنها توصيف كند، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سه روز سكوت كرد و پاسخى نگفت، تا اين سوره نازل شد و پاسخ آنها را بيان كرد».
در فضيلت تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع معروف اسلامى آمده است كه حاكى از عظمت فوق العاده آن مىباشد از جمله:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: «آيا كسى از شما عاجز است از اين كه يك سوم قرآن را در يك شب بخواند»؟! يكى از حاضران عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى توانائى بر اين كار دارد؟
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «سوره قل هو اللّه را بخوانيد».
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر جنازه «سعد بن معاذ» نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملك كه در ميان آنها «جبرئيل» نيز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئيل پرسيدم او به خاطر كدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟
گفت: به خاطر تلاوت «قل هو اللّه احد» در حال نشستن، و ايستادن، و سوار شدن، و پياده روى و رفت و آمد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
او يكتا و بىهمتاست: نخستين آيه از اين سوره در پاسخ سؤالات مكررى كه از ناحيه اقوام يا افراد مختلف در زمينه اوصاف پروردگار شده بود، مىفرمايد: «بگو: خداوند يكتا و يگانه است» (قل هو الله احد). ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست.
آغاز جمله با ضمير «هو»- كه ضمير مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حكايت مىكند- در واقع رمز و اشارهاى به اين واقعيت است كه ذات مقدس او در نهايت خفاء است، و از دسترس افكار محدود انسانها بيرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر است، چنانكه در آيه 53 سوره فصلت مىخوانيم: «به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهيم تا برايشان آشكار گردد كه او حق است».
سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده بر مىدارد و مىگويد: «او خداوند يگانه و يكتاست».
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «در شب جنگ بدر «خضر» را در خواب ديدم، از او خواستم چيزى به من ياد دهد كه به كمك آن بر دشمنان پيروز شوم گفت: بگو: يا هو، يا من لا هو الّا هو هنگامى كه صبح شد جريان را خدمت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عرض كردم.
فرمود: «اى على عليه السّلام اسم اعظم به تو تعليم شده، سپس اين جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود».
«عمار ياسر» هنگامى كه شنيد حضرت على عليه السّلام اين ذكر را روز صفين به هنگام پيكار مىخواند، عرض كرد: اين كنايات چيست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحيد است»!
«اللّه» اسم خاص براى خداوند است كه در همين يك كلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و اين نام جز بر خدا اطلاق نمىشود، در حالى كه نامهاى ديگر خداوند معمولا اشاره به يكى از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غير او نيز اطلاق مىشود.
اين نام مقدس قريب «هزار بار» در قرآن مجيد تكرار شده، و هيچ اسمى از اسماء مقدس او اين اندازه در قرآن نيامده است، نامى است كه قلب را روشن مىكند، به انسان نيرو و آرامش مىبخشد، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مىسازد.
«احد» يعنى خداوند احد و واحد است و يگانه و يكتاست نه به معنى واحد عددى، يا نوعى و جنسى، بلكه به معنى وحدت ذاتى، و به عبارت روشنتر وحدانيت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبيه و نظير براى او است.
دليل اين سخن نيز روشن است: او ذاتى است بىنهايت از هر جهت، و مسلم است كه دو ذات بىنهايت از هر جهت غير قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود مىشود، اين كمالات آن را ندارد، و آن كمالات اين را- دقت كنيد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
(آيه 2)
در اين آيه در توصيف ديگرى از آن ذات مقدس يكتا مىفرمايد:
«خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مىكنند» (الله الصمد).
در تفسير «صمد» در حديثى مىخوانيم كه: «محمّد بن حنيفه» از امير مؤمنان على عليه السّلام در باره «صمد» سؤال كرد حضرت عليه السّلام فرمود:
«تأويل صمد آن است كه او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبيه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حدّ و حدود، نه محل و نه مكان، نه «كيف» و نه «اين» نه اينجا و نه آنجا، نه پر است و نه خالى، نه ايستاده است و نه نشسته، نه سكون دارد و نه حركت، نه ظلمانى است نه نورانى نه روحانى است و نه نفسانى، و در عين حال هيچ محلى از او خالى نيست، و هيچ مكانى گنجايش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور كرده، و نه بو براى او موجود است، همه اينها از ذات پاكش منتفى است».
اين حديث به خوبى نشان مىدهد كه «صمد» مفهوم بسيار جامع و وسيعى دارد كه هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مىكند.
(آيه 3)
سپس در اين آيه به ردّ عقايد نصارى و يهود و مشركان عرب كه براى خداوند فرزندى، يا پدرى قائل بودند، پرداخته، مىفرمايد: « (هرگز) نزاد و زاده نشد» (لم يلد و لم يولد).
در مقابل اين بيان، سخن كسانى است كه معتقد به تثليث (خدايان سه گانه) بودند، خداى پدر، و خداى پسر، و روح القدس! «يهود گفتند: عزير پسر خداست! و نصارا گفتند: مسيح پسر خداست! اين سخنى است كه با زبان خود مىگويند كه همانند گفتار كافران پيشين است، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مىشوند»! (توبه/ 30).
مشركان عرب نيز معتقد بودند كه ملائكه دختران خدا هستند! «آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند»! (انعام/ 100).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
(آيه 4)
و بالاخره در آخرين آيه اين سوره مطلب را در باره اوصاف خدا به مرحله كمال رسانده، مىفرمايد: «و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است» (و لم يكن له كفوا احد).
«كفو» در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هرگونه شبيه و مانند اطلاق مىشود.
مطابق اين آيه تمام عوارض مخلوقين، و صفات موجودات، و هرگونه نقص و محدوديت از ذات پاك او منتفى است، اين همان توحيد ذاتى و صفاتى است، در مقابل توحيد عددى و نوعى.
بنابر اين، او نه شبيهى در ذات دارد، نه مانندى در صفات، و نه مثلى در افعال، و از هر نظر بىنظير و بىمانند است.
امير مؤمنان على عليه السّلام در خطبه 186 نهج البلاغه مىفرمايد: «او كسى را نزاد كه خود نيز مولود باشد، و از كسى زاده نشد تا محدود گردد، ... مانندى ندارد تا با او همتا گردد، و شبيهى براى او تصور نمىشود تا با او مساوى باشد».
و اين تفسير جالبى است كه عاليترين دقايق توحيد را بازگو مىكند (سلام اللّه عليك يا امير المؤمنين).
نكتهها:
1- دلائل توحيد:
توحيد، يعنى يگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبيه براى او، گذشته از دلائل نقلى و آيات قرآن مجيد، با دلائل عقلى فراوان نيز قابل اثبات است كه در اينجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مىآوريم:
الف) برهان صرف الوجود-
و خلاصهاش اين است كه خداوند وجود مطلق است، و هيچ قيد و شرط و حدّى براى او نيست، چنين وجودى مسلما نامحدود خواهد بود، چرا كه اگر محدوديتى پيدا كند بايد آلوده به عدم گردد، و ذات مقدسى كه هستى از آن مىجوشد هرگز مقتضى عدم و نيستى نخواهد بود و چيزى در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند بنابر اين، محدود به هيچ حدى نمىباشد.
از سوى ديگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمىشود، زيرا اگر دو موجود پيدا شود حتما هر يك از آنها فاقد كمالات ديگرى است، يعنى كمالات او را ندارد، و بنابر اين هر دو محدود مىشوند، و اين خود دليل روشنى است بر يگانگى ذات واجب الوجود- دقت كنيد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
پاسخ : صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس
ب) برهان علمى-
هنگامى كه به اين جهان پهناور نگاه مىكنيم در ابتدا عالم را به صورت موجوداتى پراكنده مىبينيم، زمين و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و انواع گياهان و حيوانات، اما هر چه بيشتر دقت كنيم مىبينيم اجزاء و ذرات اين عالم چنان به هم مربوط و پيوسته است كه مجموعا يك واحد منسجم را تشكيل مىدهد، و يك سلسله قوانين معين بر سراسر اين جهان حكومت مىكند.
اين وحدت نظام هستى، و قوانين حاكم بر آن، و انسجام و يكپارچگى در ميان اجزاى آن نشان مىدهد كه خالق آن يكتا و يگانه است.
ج) برهان تمانع
(دليل علمى فلسفى)- دليل ديگرى كه براى اثبات يگانگى ذات خداوند ذكر كردهاند و قرآن در آيه 22 سوره انبياء الهام بخش آن است برهان تمانع است، مىفرمايد: «اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداوند يگانه بود زمين و آسمان به فساد كشيده مىشد و نظام جهان به هم مىخورد، پس منزه است خداوندى كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مىكنند»!
د) دعوت عمومى انبيا به خداوند يگانه-
اين دليل ديگرى براى اثبات توحيد است، چرا كه اگر دو واجب الوجود در عالم بود هر دو بايد منبع فيض باشند، چرا كه يك وجود بىنهايت كامل ممكن نيست در نور افشانى بخل ورزد، زيرا عدم فيض براى وجود كامل نقص است، و حكيم بودن او ايجاب مىكند كه همگان را مشمول فيض خود قرار دهد.
حضرت على عليه السّلام در وصيت نامهاش به امام مجتبى عليه السّلام مىفرمايد: «بدان فرزندم! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مىآمدند و آثار ملك و سلطان او را مشاهده مىكردى، و به افعال و صفاتش آشنا مىشدى ولى او معبود يكتاست همان گونه كه خودش توصيف كرده است».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html