لحظاتم شــــیرین
روزگارم آبی
منم و جاده شب
که بسوی فرداست
شور و شوقی دارم
که به رنگ امـــــید
که به رنگی زیباست.
نمایش نسخه قابل چاپ
لحظاتم شــــیرین
روزگارم آبی
منم و جاده شب
که بسوی فرداست
شور و شوقی دارم
که به رنگ امـــــید
که به رنگی زیباست.
تو به شیرینی یک شب یلدا
توبه وسعت آبی همه دریا
تو طراوت یاس و گل شب بو
تویی مرحم زخم همه دنیا
ان که گویند که بر اب نهاده ست جهان###### مشنو ای خواجه که تا در نگری بر باد است
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آن قدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
می یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این
آماده ی صد گریه ام از اشتیاق کیست این
نه دروغم که معصومانه باورم کنی
نه شعرم که ساده دلانه از برم کنی
يک پنجره براي ديدن
يک پنجره براي شنيدن
يک پنجره که مثل حلقه ي چاهي
در انتهاي خود به قلب زمين ميرسد
و باز مي شود بسوي و سعت اين مهرباني مکرر آبي رنگ
يک پنجره که دستهاي کوچک تنهايي را
از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کرديم
من چگونه هوش دارم پیش و پس؟
چون نباشد نور یارم پیش و پس
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم ،
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت ،
اشک در چشم تو لرزید