مانده ام پشت این در چوبی
خانه ام از نگاه او دور است
آسمان را گرفته غربت عشق
ماه در غیبتش چه کم نور است
نمایش نسخه قابل چاپ
مانده ام پشت این در چوبی
خانه ام از نگاه او دور است
آسمان را گرفته غربت عشق
ماه در غیبتش چه کم نور است
تا به جایی که حرم در نظر استچشم حجاج به دنبال سر استمن هم از کوی تو گر بستم بارباز با کوی تو دارم سر و کار
رهایم کردی !
گمان کردم
به جستجوی تکه ابری در آنسوی آسمان ، رفته ای
... تو رفتی و
تکه ابری نیز نیامد
و من
اینک ، ایستاده مُرده ام ؛
مشت سبز عشق چون بر دل نشست
لحظه های بودنم را او شکست
دردهایم یک به یک درمان گرفت
خستگی هایم همه پایان گرفت
سبز گشتم، سبزتر از برگ تاک
رستم از نو، مثل سبزه روی خاک
كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد
من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش
.
اين روزها محكوم ِ اعدامم به جرم عشق
در انتظارم بشنوم ، فرماني از آتش
شهر من گم شده است
لای شب های دراز
شهر تو نزدیک است
روی یک شاخه سیب
توی یک دانه انار ...
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزم و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پی دلداری من
ناله های کاغذم دیگر بُرید
میزنم فریاد: ای یار جفا پیشه!
نمیدانی بدان!
دیگر نمیخواهم تورا!
من دگر دوست نمی دارم تو را!
ای مهـــر پر فروغ تو خورشـــــــــید خاورم
و ای روشـــــنای تو مــــــــــــاه منـــــــورم
ای نعمت بزرگ، سپاسی تو را سزاست
نزد خـــــــدا که هیچ نگردد مُیســـــــــــرم
من با یقین به عشق تو آغاز میکنم
ایمان من به شک تو هر بار می خورد
هر چند درد عشق من احساس تازه ایست
بر او همیشه تهمت تکرار می خورد