امروز شاد هستم
اخر میدانم
که تنهایی چه لذتی دارد
اخر میدانم
چه بغضی را فرو داده ام
اخر میدانم
چه بر سرم گذشته
تنها همین را
میدانم
چه بر سرم گذشته
نمایش نسخه قابل چاپ
امروز شاد هستم
اخر میدانم
که تنهایی چه لذتی دارد
اخر میدانم
چه بغضی را فرو داده ام
اخر میدانم
چه بر سرم گذشته
تنها همین را
میدانم
چه بر سرم گذشته
كـــــــوروش كبيــــــــر:
تــــو دنيــــا از سه آهنگـــــــــ خوشمـــــــ نميـــــــاد:
صدایكودكیـــــــ از بى مادریــــــــــــ !
صدای مجرمی از بیگناهیـــــــــــ !
صدای عاشقـــی از جداييـــــــــــــ ...!!!
گاه....
آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش میگوید....
گاه.....
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود ......
("محمدعلی بهمنی")
http://pichak.net/themes/09/07/image/h.gifهم چنان حالم خوب نیست !هم چنان حالم خوب نیست !
احساس می کنم شکست خورده ام ،
در زمان ُ در عرض !
از که ؟ صحبت ِ کَس نیست ...
نمی دانم ... احساس می کنم ،
کلمه ی ابد گنجشک ِ وجودم را مسحور ِ چشمان ِ خود کرده است !حسین پناهی
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi...nandeh/242.gif این روزها ” بی ” در دنیای من غوغا میکند !
بی کس ، بی مار ، بی زار ، بی چاره بی تاب ، بی دار ، بی یار ،
بی دل ، بی ریخت ، بی صدا ، بی جان ، بی نوا
بی حس ، بی عقل ، بی خبر ، بی نشان ، بی بال ، بی وفا ، بی کلام
، بی جواب ، بی شمار ، بی نفس ، بی هوا ، بی خود ، بی داد ، بی روح
، بی هدف ، بی راه ، بی همزبان
بی تو ، بی تو ، بی تو . . .
- - - به روز رسانی شده - - -
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود .
عشق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نقطه ى زمین ، شانه های پدر بود . . .
بدترین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند . . .
تنها دردم ، زانو های زخمی ام بودند .
تنها چیزی که میشکست ، اسباب بازی هایم بود و معنای خداحافظ ، تا فردا بود . . . !
اجازه . . . !
اشک سه حرف ندارد ، اشک خیلی حرف دارد !
راستی ، دروغ گفتن را نیز ، خوب یاد گرفته ام . . . !
” حال من خوب است ، خوبِ خوب . . . ”
این روزها به جای ” شرافت ” از انسان ها ، فقط ” شر ” و “ آفت ” می بینی !
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!
زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛
باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،
مقدمه اش "عشق او" ،
و انتهایش "نگاه او" باشد ...
- - - به روز رسانی شده - - -
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
گر نکاری علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است
سحرگه به راهی يكی پير ديدم
سوی خاك خم گشته از ناتوانی
بگفتم: چه گم كرده ای اندرين راه؟
بگفتا: جوانی، جوانی، جوانـــی
شهر من اینجا نیست !اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!
من به دنبال دیارم هستم,
شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!
+شهر من اینجا نیست،شهر من پشت نفسهای "تو" زندانیست
- - - به روز رسانی شده - - -
فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش زندگی فقیر است
کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است
پیر به دنبال قدرت جوان و جوان درپی تجربه سالمند است
آنان که رفتند در آرزوی بازگشتند و آنان که مانده اند در رویای رفتن
خدایا کدامین پل در کجای دنیا شکسته است
که هیچکس به مقصد نمی رسد؟!
.
I dreamed I had an Interview with god
خواب دیدم در خواب با خداگفتگویی داشتم.So you would like to Interview me? "God asked.خدا گفت : پس میخواهی با منگفتگو کنی؟
If you have the time "I said"
گفتم : اگر وقت داشته باشید.
God smiled
خدا لبخند زد
My time is eternity
وقت من ابدی است.
What questions do you have in mind for me?
چه سوالاتی در ذهن داری کهمیخواهی بپرسی؟
What surprises you most about humankind?
چه چیز بیش از همه شما رادر مورد انسان متعجب می کند؟
Go answered ....
خدا پاسخ داد ...
That they get bored with childhood.
این که آنها از بودن دردوران کودکی ملول می شوند.
They rush to grow up and then long to be children again
.عجله دارند که زودتر بزرگشوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.
That they lose their health to make money
این که سلامتی شان را صرفبه دست آوردن پول می کنند.
And then lose their money to restore their health.
و بعد پولشان را خرج حفظسلامتی میکنند.
By thinking anxiously about the future. That
این که با نگرانی نسبت بهآینده فکر میکنند.
They forget the present.زمان حال فراموش شان می شود.Such that they live in neither the present nor the future.آنچنان که دیگر نه در آیندهزندگی میکنند و نه در حال.
That they live as if they will never die.
این که چنان زندگی میکنندکه گویی هرگز نخواهند مرد.
And die as if they had never lived.
و آنچنان میمیرند که گوییهرگز زنده نبوده اند.
And then I asked ...
بعد پرسیدم ...
As the creator of people what are some of life's lessons you want them tolearn?
به عنوان خالق انسان ها ،میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند؟
God replied with a smile.
خدا دوباره با لبخند پاسخداد.
To learn they cannot make anyone love them.یاد بگیرند که نمی تواندیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.
What they can do is let themselves be loved.
اما می توان محبوب دیگرانشد
.learn that it is not good to compare themselves to others
.یاد بگیرند که خوب نیست خودرا با دیگران مقایسه کنند.
To learn that a rich person is not one who has the most
.یاد بگیرند که ثروتمند کسینیست که دارایی بیشتری دارد.
But is one who needs the least.
بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد
To learn that it takes only a few seconds to open profoundwounds in persons we love
.یاد بگیرند که ظرف چندثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم.And it takes many years to heal them.و سال ها وقت لازم خواهدبود تا آن زخم التیام یابد.
To learn to forgive by practicing forgiveness
.با بخشیدن ، بخشش یادبگیرند.
To learn that there are persons who love them dearly.
یاد بگیرند کسانی هستند کهآنها را عمیقا دوست دارند.
But simply do not know how to express or show theirfeelings.
اما بلد نیستند احساس شان راابراز کنند یا نشان دهند.
To learn that two people can look at the same thing and see it differently
.یاد بگیرند که میشود دو نفربه یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.
یاد بگیرند که همیشه کافینیست دیگران آنها را ببخشند.
They must forgive themselves.
بلکه خودشان هم باید خود راببخشند.
And to learn that I am here
.و یاد بگیرند که من اینجاهستم.