دنیای دست ها ازهردنیای بی وفاتراست........
امروزدستهایت رامیگیرند،وقتی به آنها عادت کردی همان دستهارابرایت تکان میدهند!
نمایش نسخه قابل چاپ
دنیای دست ها ازهردنیای بی وفاتراست........
امروزدستهایت رامیگیرند،وقتی به آنها عادت کردی همان دستهارابرایت تکان میدهند!
فکرت در سرم همه ام را به آتش میکشد!
درست مثل کبریتی که باروت سرش بی هیچ دلیلی مشتعل می شود!؟http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/43.gif
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:A...iv8b8XiPjn9iqB
آهای نیمکت ها!بیهوده نشسته اید.....
آنکه باید می آمد، رفت!
http://love1312.persiangig.com/image...amci2j51xt.jpg
گوش هایم را می گیرم...
چشم هایم را می بندم...
زبانم را گاز می گیرم ولی...
حریفه افکارم نمی شوم چه سخت است "فهمیدن"
اگه این زندگی باشه،من از مردن هراسم نیس
یه حسی دارم این روزا ...شاید مردم حواسم نیس
......
اگه این زندگی باشه،اگه این سهمم از دنیاست،من از مردن هراسم نیس
یه حسی دارم این روزا...که گاهی با خودم میگم شاید مردم حواسم نیس
......
بعد تو من از همه دنیا بریدم،باورم کن من به بدجایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه...
باورم کن حال من خیلی خرابه....
چه می خواهد از «جانِ مریم»
آکاردئون زنِ کوچه پشتی!؟
من سال هاست
چشم هایم را
باز کردم،
تویی در کار نبود که نگاهش کنم!
اینجا خورشید در نمی آید
و هوا همیشه سیاه است
و وقتِ آن که من با تو
تا رویاهایم بیایم هم،نمی رسد
چه رسد به صحرا...!
«مریم»
دیگر نازنینِ هیچکس نیست...
چیزهایی را که از کف میروند و باز نمیگردند، حق است که به خاطره تبدیل کنیم و در حافظه نگه داریم...کودکی ها را، مادر بزرگ را....
اما نگذاریم که عشق، در حد ِ خاطره، حقیر و مصرفی شود.
ترک ِ عشق کنیم بهتر از آن است که عشق را به یک مشت یاد بی رنگو بو تبدیل کنیم،
یاد های بی صدایی که صدا را در ذهن فرسوده ی خویش _ و نه در روح _ به آن می افزاییم
تا ریاکارانه باور کنیم که هنوز فریادهای دوست داشتن را می شنویم.
به کجای نظم و ترتیب تنهایی بر می خورد...
اگر یک نفر می آمد که دُور از تمام دنیا،
تنها بر سر من خراب می شد
زندگی را در من مهندسی می کرد و
عذرِ تنهایی ام را می خواست . .
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ...تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ...تنهايي را دوست دام زيرا تجربه کردم ...تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست ...تنهايي را دوست دارم زيرا....در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد !!!