منم خدای تمام ستاره های سیاه
و آسمان درونم همیشه طوفانی
تویی که لحظه ی زاد و تولدم با توست....
تو ای تبسم شیرین و حزن روحانی
نمایش نسخه قابل چاپ
منم خدای تمام ستاره های سیاه
و آسمان درونم همیشه طوفانی
تویی که لحظه ی زاد و تولدم با توست....
تو ای تبسم شیرین و حزن روحانی
یک آواز بخوان برایم
که درختی سبز سبزم
گرفتار اما در میان آسمان و خورشیدم، انگار
آه مادر، آواز بخوان
که من و تو -هر دو-
محتاج به یک سوگند خداییم.
می خواستم تو را و توانستم عاقبت
تک بیت های سادگیت را مثل کنم
.............................................
من قول داده بود تو را مال خود کند
حالا مصمم که به قولش عمل کنم
آمده از دور دست آسمان
جوي خشک سينه ام را آب تو
بستر رگهايم را سيلاب تو
در جهاني اينچنين سرد و سياه
با قدمهايت قدمهايم براه
همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید
ببین چه مرهم شیرینیست برای سختی و دشواری!!
کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی
رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...
یکی در زندگی خواب خوشی دید
یکی رسم بد عاشق کشی دید
یکی حیران میان عشق و نفرت
به روز عاشقی حسرت کشی دید
دیروز خوب من به چه روزی نشسته ای؟
در روبروی آینه های پُر از غبار!؟
با این سکوت یخ زده خو کرده ای عزیز
لعنت به چرخ سنگی این روز و روزگار
روي ديوار باز پيچک پير
موج مي زد چو چشمه اي لرزان
بر تن برگهاي انبوهش
سبزي پيري و غبار زمان
نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی
این یک تراژدی ست ـ غم ِداستان من
یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !
وقتی دخیـل ، بستـه به تو آهوان ِ من
نمي دانم
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خوتاهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او يكريز و پي در پي دم گرم و چموشش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدين سان بشكند هر دم سكوت مرگبارم را...