خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود مایلشان
نمایش نسخه قابل چاپ
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود مایلشان
بر درگه دوست هرکه صادق برود
تا حشر ز خاطرش علایق برود
صد سال نماز عابد صومعه دار
قربان سر نیاز عاشق برود
تو نیكی می كن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد باز
کسی کو با تو نیکی کرد یکبار
همیشه ان نکویی یاد می دار
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیج،وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ،شمع طربم، ولی چو بنشستم، هیچ،من جام جمم، ولی چو بشكستم، هیچ.
من تنها در سرما میان سیل غمها
چه کنم با همه دردها...
شرمنده فکر نکنم شاعر این شعرو بشناسین
مصرع دوم بیت دومش ک با م بود من چه میدونستم با واو بگم یا با میم