http://up.shereparsi.com/Documents/emza.JPG?w=497
نمایش نسخه قابل چاپ
خدا همان است که پیش روی ماست
ناتانائیل ٬ آرزو مکن که خدار ا
در جایی جز همه جا بیابی .
هر مخلوقی نشانی از خداست
و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد.
هماندم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر کند
ما را از خدا بر می گرداند.
خداوند همان است که پیش روی ماست.
" مائده های زمینی "
(آندره ژید )
آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر،
كه به آسمان باراني مي انديشيد
و آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر باران،
كه پيرهنش دستخوش بادي شوخ بود
و آنگاه بانوي پر غرور باران رادر آستانه نيلوفرها،
كه از سفر دشوار آسمان باز مي آمد.
احمد شاملو
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودند
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها!
- - - به روز رسانی شده - - -
گاهي با يك ليوان ابميوه هم ميتوان مست شد
اگر انكه بايد باشد "باشد"
دیگر دستم به نقاشی نمی رود..
به شعر میرود..به خیال می رود...
و حافظ چه میدانی که با دل من چه می کند...
لعنت...
لعنت به این دنیای هرکی به هرکی و ...
هیشکی به هیشکی...
که ادما ...
حتی برای عاشق نشدن هم...
از خودشون اختیاری ندارن...!!
- - - به روز رسانی شده - - -
نگران نباش...
حال دلم خوب است
آرام ...
گوشه اي نشسته و روياهايش را به خاك ميسپارد
چشمانم را باز میکنم و او نیست ، این بی رحمانه ترین اتفاق هر روز است .
چه لحظه ي درد آوريه وقتي ميبرسه خوبي؟اشك تو چشات جمع ميشه...5خط تايب ميكني ولي بجايenterهمه رو باك ميكني و اجبارا مينويسي:خوبم مرسي.توخوبي؟
دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،
آهای جماعت...
میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟
شما دقیقا چه رنگی هستید؟!
حالا که رفته ای
ساعتهــــا به این می اندیشم ، که چرا زنــــده ام هنـــوز ؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم ؟
خدا یادش رفته است مرا بکشــــد
یا تــــــو قرار است برگردی ؟
حـــــوا که بغـــــض کنـــــد حتى خـــــدا هم اگرســـــیب بیـــــاورد چیزى به جز آغـــــوش آدم آرامـــــش نمى کند…..
چگونه میشود که از تنها مسیر قلبت هیچگاه به تو نمیرسم؟!
وقتی احتمال به مقصد رسیدن دوراهی ها هم حداقل پنجاه درصد است!!!!
در دیده ما نقش رخ دوست اگر نیست، یادش به دلم لحظه ای از سینه جدا نیست.
در سینه ی بی کینه ما نقش تو جاریست،هر چند که در دیده ما جای تو خالیست.
این روزها هر كسی مرا میبیند، از حال و روز من میپرسد...
شك نكن كه اگر هم از حالم بگویم، هیچ كس نمیفهمد...
همین قدر بدان كه بـــه طــــرز خیـلی خیـلی تلخـــی آرامــم...
یکی از بدترین ظلم هایی که “عطرها” و “آهنگها” به ما میکنن اینه که بدون اجازه گرفتن ، هولمون میدن وسط خاطرات ! .
- - - به روز رسانی شده - - -
اعصابم این روزها عین بیسکویت شده …
از اون بیسکویت هایی که یک هفته میمونه ته کیفت ، که یادت میره بخوریش …
همون ته له میشه ، خورد میشه ، پوووووودر میشه !
دلـــم یـک غــریبــه مـی خــواهـد
بیـــایــد بنشینــد فقـــط سکـــوتــ کنـد
و مـــن هــی حـــرفـــ بــزنــم و بـــزنـــم و بــزنــم
تـــا کمــی کـــم شــود ایـن همــه بـــار …
بعـــد بلنــد شـــود و بـــرود
انگــــار نــه انگـــار …!
عاشقانه هایی که برای او نوشتم
دیروز زبان فارسی را تجدید آوردم و امروز ریاضی را:چراکه معلممان گفت حتی بلد نیستم انگشتان دستم را بشمارم
شما که غریبه نیستید اما گاهی حتی هفت و هشت را هم جابه جا مینویسم
آری میدانم که شمردن بلد نیستم اما تا دلت بخواهد دوست داشتن بلدم یک وقت هایی هم میشود که یک نفر را دو بار دوست دارم
- - - به روز رسانی شده - - -
عاشقانه هایی که برای او نوشتم
دیروز زبان فارسی را تجدید آوردم و امروز ریاضی را:چراکه معلممان گفت حتی بلد نیستم انگشتان دستم را بشمارم
شما که غریبه نیستید اما گاهی حتی هفت و هشت را هم جابه جا مینویسم
آری میدانم که شمردن بلد نیستم اما تا دلت بخواهد دوست داشتن بلدم یک وقت هایی هم میشود که یک نفر را دو بار دوست دارم
نمیدانم دلم را خوش کنم به آن روزهایی که دوستم داشتی؟؟؟
یا به این خوش کنم که دیگر نیستی که خام حرفهایت شوم
خودت بگو!!!!
بعد رفتنت به چه دل خوش کنم وقتی تمام دلخوشی ام تو بودی؟؟
این جماعت می گفتن اشک هایت را خرج رفتنش نکن ! راست می گفتن بی من تو مفت هم نمی ارزی .
آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم/می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم/بی قرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن/کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم
تو اگر میدانستی ,که چه زخمی دارد که چه دردی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی آه ای سرو , چرا تنهایی ؟
میگن آدم از یه جایی به بعد دیگه حالش خوب نمیشه...
من همونم که همیشه
غم و غصه ام بیشماره
اونیکه تنها ترینه
حتی سایه ام نداره
این منم که خوبیامو
کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت
همه ی هستیشو باخته
- - - به روز رسانی شده - - -
آدم بايد يک " تو " داشته باشه ؛
که هر وقت از همه چي خسته و نا اميد بود ،
بهش بگه :
مهم اينه که تو هستي !
بي خيال دنيا ... !
چـرا ... ؟ چــرا دوبـاره بـرگـشتـی؟
نـبـش قـبـر گـنـاه اسـت مـومـن! بـــــفـــهـــــم!!!
نمی دونم تا حالا چقدر رو بچه ها تاثیر گذاشته ولی من خودم وقتی خوندم نمی دونید چه حالی شدم
دلم میخواهد پرواز کنم تا مقصد دلت ..نمیدانم ..راه را بلد بودم ...وسیله هم دارم...
سراسر شوقم ....ولی تو در مقصد نیستی ..نمی آیم....تو بیا سر قرار..میایی؟
دوستت دارم به اندازه ی بی اندازه ها...
خودت میدونی جدی میگم....جدی جدی
برات نقش بازی نمیکنم...من همونم...
فقط قلبش هزار تکه شده....روزا یک ساعت نمیخابه...
شبا 1 ساعت میخابه...
چشماش دیگه نا نداره..کم سو شده ..موهاش داره سفید میشه....
مهم نیست بقیه شو نمیگم ....تو خوب باش منم خوبم....
پشت چهار راه ... پشت فرمان ... نشسته ام
و به تضادِ ذهن خود و دخترک گلفروشی فکر می کنم
که چراغ را قرمز می خواهد و من سبز . . . !
زن جنس عجیبی است....
چشمایش راکه می بندی دید دلش بیشتر می شود.....!
دلش راکه می شکنی،باران لطافت ازچشمهایش سرازیر می شود.
انگار درست شده تاروی عشق را کم کند......!!!!
ساده لباس بپوش! ساده راه برو!
اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!
زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند!
برای درهم شکستن غرورت!!!
حسین پناهی
آمدم بنویسم پاییز
بنویسم باران
بنویسم تو
دیدم پاییز هست
باران هست
نوشتن نمی خواهند؛
تو "نیستی "
می نویسم : " تو"
واژه ها بی انصاف اند یا در کنار هم بی انصاف می شوند. یا آن کسی که کنار هم می کاردشان
خسته شدم
از گفتن آنچه نمیشود
گفت
خدایا !
کسی غیر از تو با من نیست …
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست …
کسی اینجا نمیبینه ، که دنیا زیر چشماته !
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن !
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن...
دلتنگ
مـن دلـــــم مــی خـواهــد
سـاعتـــی غـرق درونــــم باشــــــــم!!
عـــــاری از عـــاطفـــــــه هـــا…
تهــی از مــــوج و ســراب…
دورتـــــر از رفقــــا…
خالـــــی از هـــــرچــه فــــراق!!
مــن نه عـــــاشق هستــــــــــم ؛
و نـــه مـــحتـاج نگاهـــی که بلغـــزد بـــر من…
من دلـــــم تنـــگ خـــودم گشتـــــه و بــس…!
چوپانی را پرسیدند روزگار چگونه است ؟
گفت گوسفندانم را که پشم چینی کردم بیشترشان گرگ بودند...
من به این ساعت ها و ثانیه ها بدبینم
اگر مجالی به من بدهند
دلم می خواهد کمی جناب زمان باشم
تا چشم هایم را گشاد کنم
خوب ببینم
شاید مطمئن شوم برای لحضه ای حتی
وجود داشته ام
نه این نگاه کردن نیست
این نقاب ها با ما چه می کنند؟؟
پنجره را باز کن
واز بوی باران لذت ببر
خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست ...
"حسین پناهی"
http://www.sheekh-3arb.net/islam/Lib...g/3ater/80.gif
باز صدای بی صدا
مث یه کوه بلند
مث یه خواب کوتاه
یه مرد بود یه مرد
با دستهای فقیر
با چشمهای محروم
با پاهای خسته
یه مرد بود یه مرد
شب، با تابوت سیاه
نشست توی چشمهاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک
سایه اش هم نمیموند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها
با لبهای تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره، قطره
قطرهٔ آب، قطرهٔ آب
در شب بی تپش
این طرف، اون طرف
میافتاد تا بشنفه
صدا؛ صدا
صدای پا، صدای پا
هی تو …
تو از عطر آلاله … بیقرار
تو این رسم رویا و گریه را
از که، از کدام کتاب، از کدام کوچه آموختهای؟
کجا بودهای این همه سال و ماه
چه میکردهای که هیچ خط و خبری حتی
از خوابِ دریا هم نبود … ها؟