عزیزم با حرف اول مصرع دوم
مثلا الان من باید با ب ( بخوانی ) شروع کنم
با آنکه زما هیچ زمان یاد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از یاد ، کجایی؟
هزین لاهیجی ( من در محل زندگی ایشون دانشجو بودم! اسم سالن کنفرانس هامون و کلی کوچه خیابون هم به اسم ایشون بود )
نمایش نسخه قابل چاپ
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید[golrooz]
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید[golrooz]
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
ای نام نکوی تو سر دفتر دیوان ها / وی طلعت روی تو زینت ده عنوان ها
وليكن كي نمايي رخ به رندان
تو كز خورشيد و مه آيينه داري
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود[golrooz]
رنج می بیند آن کس که به راهی تنهاست
پس در این معرکه ی هول فزا آرامید
پنج روزی که درین مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست