صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
[golrooz] صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَٰرِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا۟ الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ(51)
و آنان كه كافر شدند چون قرآن را شنيدند چيزي نمانده بود كه تو را چشم بزنند و مي گفتند او واقعا ديوانه اي است(51)
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(52)
و حال آنكه [قرآن] جز تذكاري براي جهانيان نيست(52)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَآقَّةُ(1)
آن رخ دهنده(1)
مَا الْحَآقَّةُ(2)
چيست آن رخ دهنده(2)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا الْحَآقَّةُ(3)
و چه داني كه آن رخ دهنده چيست(3)
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌۢ بِالْقَارِعَةِ(4)
ثمود و عاد آن حادثه كوبنده را تكذيب كردند(4)
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا۟ بِالطَّاغِيَةِ(5)
اما ثمود به [سزاي] سركشي [خود] به هلاكت رسيدند(5)
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا۟ بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ(6)
و اما عاد به [وسيله] تندبادي توفنده سركش هلاك شدند(6)
سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَي الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَيٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ(7)
[كه خدا] آن را هفت شب و هشت روز پياپي بر آنان بگماشت در آن [مدت] مردم را فرو افتاده مي ديدي گويي آنها تنه هاي نخلهاي ميان تهي اند(7)
فَهَلْ تَرَيٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِيَةٍ(8)
آيا از آنان كسي را بر جاي مي بيني(8)
وَجَآءَ فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَٰتُ بِالْخَاطِئَةِ(9)
و فرعون و كساني كه پيش از او بودند و [مردم] شهرهاي سرنگون شده [سدوم و عاموره] مرتكب خطا شدند(9)
فَعَصَوْا۟ رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً(10)
و از امر فرستاده پروردگارشان سرپيچي كردند و [خدا هم] آنان را به گرفتني سخت فرو گرفت(10)
إِنَّا لَمَّا طَغَا الْمَآءُ حَمَلْنَٰكُمْ فِي الْجَارِيَةِ(11)
ما چون آب طغيان كرد شما را بر كشتي سوار نموديم(11)
لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَآ أُذُنٌ وَٰعِيَةٌ(12)
تا آن را براي شما [مايه] تذكري گردانيم و گوشهاي شنوا آن را نگاه دارد(12)
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَٰحِدَةٌ(13)
پس آنگاه كه در صور يك بار دميده شود(13)
وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَٰحِدَةً(14)
و زمين و كوه ها از جاي خود برداشته شوند و هر دوي آنها با يك تكان ريز ريز گردند(14)
فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(15)
پس آن روز است كه واقعه [آنچناني] وقوع يابد(15)
وَانشَقَّتِ السَّمَآءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ(16)
و آسمان از هم بشكافد و در آن روز است كه آن از هم گسسته باشد(16)
وَالْمَلَكُ عَلَيٰٓ أَرْجَآئِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَٰنِيَةٌ(17)
و فرشتگان در اطراف [آسمان]اند و عرش پروردگارت را آن روز هشت [فرشته ] بر سر خود بر مي دارند(17)
يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَيٰ مِنكُمْ خَافِيَةٌ(18)
در آن روز شما [به پيشگاه خدا] عرضه مي شويد [و] پوشيده اي از شما پوشيده نمي ماند(18)
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَٰبَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَآؤُمُ اقْرَءُوا۟ كِتَٰبِيَهْ(19)
اما كسي كه كارنامه اش به دست راستش داده شود گويد بياييد و كتابم را بخوانيد(19)
إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَٰقٍ حِسَابِيَهْ(20)
من يقين داشتم كه به حساب خود مي رسم(20)
فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ(21)
پس او در يك زندگي خوش است(21)
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(22)
در بهشتي برين(22)
قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ(23)
[كه] ميوه هايش در دسترس است(23)
كُلُوا۟ وَاشْرَبُوا۟ هَنِيًٓٔۢا بِمَآ أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ(24)
بخوريد و بنوشيد گواراتان باد به [پاداش] آنچه در روزهاي گذشته انجام داديد(24)
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَٰبَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَٰلَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَٰبِيَهْ(25)
و اما كسي كه كارنامه اش به دست چپش داده شود گويد اي كاش كتابم را دريافت نكرده بودم(25)
وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ(26)
و از حساب خود خبردار نشده بودم(26)
يَٰلَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ(27)
اي كاش آن [مرگ] كار را تمام مي كرد(27)
مَآ أَغْنَيٰ عَنِّي مَالِيَهْ(28)
مال من مرا سودي نبخشيد(28)
هَلَكَ عَنِّي سُلْطَٰنِيَهْ(29)
قدرت من از [كف] من برفت(29)
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ(30)
[گويند] بگيريد او را و در غل كشيد(30)
ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ(31)
آنگاه ميان آتشش اندازيد(31)
صدق الله العلي العظيم
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
(آيه 51)
مىخواهند تو را نابود كنند اما نمىتوانند! اين آيه و آيه بعد كه پايان سوره «قلم» را تشكيل مىدهد، در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغاز اين سوره در باره نسبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده، نخست مىفرمايد: «نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مىشنوند با چشم زخم خود تو را از بين ببرند و مىگويند: او ديوانه است» (و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون).
آنها وقتى آيات قرآن را مىشنوند آنقدر مجذوب مىشوند و در برابر آن اعجاب مىكنند كه مىخواهند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن معمولا در برابر امورى است كه بسيار اعجاب انگيز باشد) اما در عين حال مىگويند: تو ديوانهاى، و اين راستى شگفتآور است، ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيز جذاب و پرنفوذ كجا؟
(آيه 52)
و سر انجام در آخرين آيه مىافزايد: «در حالى كه اين (قرآن) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست» (و ما هو الا ذكر للعالمين).
معارفش روشنگر، انذارهايش آگاه كننده، مثالهايش پر معنى، تشويقها و بشارتهايش روحپرور، و در مجموع مايه بيدارى خفتگان و يادآورى غافلان است، با اين حال چگونه مىتوان نسبت جنون به آورنده آن داد؟
آيا چشم زدن واقعيت دارد؟
بسيارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد، يا درهم بشكند، و اگر انسان است بيمار يا ديوانه كند.
اين مسأله از نظر عقلى امر محالى نيست و در روايات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مىشود كه وجود چنين امرى را اجمالا تأييد مىكند.
در حديثى آمده است كه امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود: پيامبر براى امام حسن و امام حسين عليه السّلام «رقيه» «1» گرفت، و اين دعا را خواند: «شما را به تمام كلمات و اسماء حسناى خداوند از شرّ مرگ و حيوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود آنگاه كه حسد ورزد مىسپارم.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نگاهى به ما كرد و فرمود: «اين چنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود».
__________________________________________________
(1) منظور از «رقيه» دعاهائى است كه مىنويسند و افراد براى جلوگيرى از چشم زخم با خود نگه مىدارند و آن را «تعويذ» نيز مىگويند.
«پايان سوره قلم»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530-2.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
سوره حاقّه [69]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 52 آيه است.
محتواى سوره:
مباحث اين سوره بر سه محور دور مىزند.
محور اول كه مهمترين محورهاى بحث اين سوره است مسائل مربوط به قيامت و بسيارى از خصوصيات آن مىباشد، و لذا سه نام از نامهاى قيامت يعنى «حاقه» و «قارعه» و «واقعه» در اين سوره آمده است.
محور دوم بحثهائى است كه پيرامون سرنوشت اقوام كافر پيشين، مخصوصا قوم عاد و ثمود و فرعون، مىباشد كه مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤكدى است براى همه كافران و منكران قيامت.
محور سوم بحثهائى است پيرامون عظمت قرآن و مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و كيفر تكذيب كنندگان.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مىخوانيم: «كسى كه سوره حاقه را بخواند خداوند حساب او را در قيامت آسان مىكند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اين سوره از مسأله قيامت و آن هم با عنوان تازهاى شروع مىشود، مىفرمايد: روز رستاخيز «روزى است كه مسلما واقع مىشود»! (الحاقة).
(آيه 2)
«چه روز واقع شدنى»! (ما الحاقة).
(آيه 3)
«و تو چه مىدانى آن روز واقع شدنى چيست»؟ (و ما ادراك ما الحاقة).
تقريبا عموم مفسران «حاقه» را به معنى روز قيامت تفسير كردهاند، به خاطر اين كه روزى است كه قطعا واقع مىشود، همانند تعبير به «الواقعة» در سوره «واقعة».
تعبير به «ما الحاقّة» براى بيان عظمت آن روز است.
و تعبير به «ما ادراك ما الحاقة» باز هم براى تأكيد بيشتر روى عظمت حوادث آن روز عظيم است، تا آنجا كه حتى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خطاب مىشود كه تو نمىدانى آن روز چگونه است؟
(آيه 4)
سپس به سراغ بيان سرنوشت اقوامى مىرود كه روز قيامت (يا نزول عذاب الهى را در دنيا) منكر شدند، مىافزايد: «قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند» و نتيجه شومش را ديدند (كذبت ثمود و عاد بالقارعة).
(آيه 5)
«اما قوم ثمود با عذابى سركش هلاك شدند» (فاما ثمود فاهلكوا بالطاغية).
«قوم ثمود» در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مىكردند، حضرت «صالح» به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند، حتى از او خواستند كه اگر راست مىگوئى عذابى را كه به ما وعده مىدهى فرود آور! در اين هنگام «صاعقه اى ويرانگر» بر آنها مسلّط شد، و در چند لحظه همه چيز را در هم كوبيد و جسمهاى بىجانشان بر زمين افتاد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
(آيه 6)
سپس به سراغ سرنوشت «قوم عاد» مىرود، قومى كه در سرزمين «احقاف» در شبه جزيره عرب يا يمن زندگى مىكردند قامتهائى طويل، اندامى قوى، شهرهائى آباد، زمينهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پيامبر آنها حضرت «هود» بود، آنها نيز طغيان و سركشى را به جائى رساندند كه خداوند با عذابى دردناك- كه شرح آن در همين آيات آمده است- طومار زندگى آنها را در هم پيچيد.
نخست مىفرمايد: «و اما قوم عاد با تندبادى طغيانگر و پر سر و صدا به هلاكت رسيدند» (و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتية).
(آيه 7)
سپس به توصيف ديگرى از اين تندباد كوبنده پرداخته، مىافزايد: « (خداوند) اين تندباد بنيان كن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت» (سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوما).
نتيجه آن شد كه قرآن مىگويد: «و (اگر آنجا بودى) مىديدى كه آن قوم همچون تنههاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تند باد روى زمين افتاده و هلاك شدهاند»! (فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاوية).
چه تشبيه جالبى كه هم بزرگى قامت آنها را مشخص مىكند، و هم ريشه كن شدن آنها را، و هم تو خالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونهاى كه تندباد آنها را به آسانى جا به جا مىكرد.
(آيه 8)
و در اين آيه مىافزايد: «آيا كسى از آنها را باقى مىبينى»؟! (فهل ترى لهم من باقية).
آرى! امروز نه تنها اثرى از قوم عاد نيست كه از ويرانههاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشكوه، و مزارع سرسبز آنها نيز چيزى باقى نمانده است.
(آيه 9)
كجاست گوشهاى شنوا؟ بعد از ذكر گوشهاى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام ديگرى همچون قوم «نوح» و قوم «لوط» مىرود تا از زندگى آنها درس عبرت ديگرى به افراد بيدار دل دهد.
مىفرمايد: «و فرعون و كسانى كه پيش از او بودند و همچنين اهل شهرهاى زير و رو شده [- قوم لوط] مرتكب گناهان بزرگ شدند» (و جاء فرعون و من قبله و المؤتفكات بالخاطئة).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
(آيه 10)
سپس مىافزايد: «و با فرستاده پروردگارشان مخالفت كردند و خداوند آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت» (فعصوا رسول ربهم فاخذهم أخذة رابية).
فرعونيان با «موسى» و «هارون» به مخالفت برخاستند، و ساكنان شهرهاى «سدوم» به مخالفت با حضرت «لوط» و اقوام ديگر نيز از فرمان پيامبر خود سرپيچى كردند، و هر گروهى از اين سركشان به نوعى عذاب گرفتار شدند، فرعونيان در كام امواج «نيل» كه مايه حيات و آبادى و بركت كشورشان بود غرق گشتند، و قوم لوط با زلزله شديد، و سپس «بارانى از سنگ» محو و نابود شدند.
(آيه 11)
و سر انجام اشاره كوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناك آنها كرده، مىگويد: «و هنگامى كه آب طغيان كرد ما شما را بر كشتى سوار كرديم» (انا لما طغى الماء حملناكم فى الجارية).
طغيان آب چنين بود كه ابرهاى تيره و تار آسمان را پوشانيد، و چنان بارانى نازل شد كه گوئى سيلاب از آسمان فرو مىريزد، چشمهها نيز از زمين جوشيدن گرفت، و اين هر دو آب دست به دست هم دادند، و همه چيز زير آب فرو رفت، تنها گروهى كه نجات يافتند مؤمنانى بودند كه همراه نوح سوار بر كشتى شدند.
تعبير به «حملناكم» (شما را حمل كرديم) كنايه از اسلاف و نياكان ماست چرا كه اگر آنها نجات نيافته بودند ما نيز امروز وجود نداشتيم.
(آيه 12)
بعد به هدف اصلى اين مجازاتها اشاره كرده، مىافزايد: منظور اين بود «تا آن را وسيله تذكرى براى شما قرار دهيم» (لنجعلها لكم تذكرة).
«و گوشهاى شنوا آن را دريابد و بفهمد» (و تعيها اذن واعية).
هرگز نمىخواستيم از آنها انتقام بگيريم، بلكه هدف تربيت انسانها و هدايت آنها در مسير كمال، و ارائه طريق، و ايصال به مطلوب بوده است.
فضيلت ديگرى از فضائل على عليه السّلام
در بسيارى از كتب معروف اسلامى اعم از تفسير و حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام به هنگام نزول آيه فوق (و تعيها اذن واعية)
فرمود: «من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقايق قرار دهد».
و به دنبال آن على عليه السّلام مىفرمود: «من هيچ سخنى بعد از آن، از رسول خدا نشنيدم كه آن را فراموش كنم بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم».
در «غاية المرام» شانزده حديث در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت نقل كرده است، و تفسير «البرهان» از «محمّد بن عباس» نقل مىكند كه در اين باره سى حديث از طرق عامه و خاصه نقل شده است.
و اين فضيلتى است بزرگ براى پيشواى بزرگ اسلام على عليه السّلام كه صندوقچه اسرار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و وارث تمام علوم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود، و به همين دليل بعد از او در مشكلاتى كه براى جامعه اسلامى در مسائل علمى پيش مىآمد موافقان و مخالفان به او پناه مىبردند، و حل مشكل را از او مىخواستند كه در كتب تاريخ مشروحا آمده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
(آيه 13)
روزى كه آن واقعه بزرگ رخ مىدهد! در ادامه آيات آغاز اين سوره كه ناظر به مسأله رستاخيز و قيامت بود، در اينجا بحثهائى از حوادث اين رستاخيز عظيم را مطرح مىكند، مىفرمايد: «به محض اين كه يكبار در صور دميده شود ...» (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة).
چنانكه قبلا نيز اشاره كردهايم از قرآن مجيد استفاده مىشود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر، ناگهانى و با صدائى عظيم انجام مىگيرد كه از آن تعبير به «نفخه صور» دميدن در شيپور) شده است.
نفخه صور دو نفخه است: «نفخه مرگ» و «نفخه حيات مجدد» و آنچه در آيه مورد بحث آمده «نفخه اول» يعنى، نفخه پايان دنياست.
(آيه 14)
سپس مىافزايد: «و (هنگامى كه) زمين و كوهها از جا برداشته شوند، و يكباره در هم كوبيده و متلاشى گردند» (و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة). به گونهاى كه يكباره از هم متلاشى و هموار گردند.
(آيه 15)
سپس مىافزايد: «در آن روز واقعه عظيم روى مىدهد» و رستاخيز برپا مىشود (فيومئذ وقعت الواقعة).
(آيه 16)
نه تنها زمين و كوهها متلاشى مىشوند، بلكه «آسمانها از هم مىشكافد و سست مىگردد و فرو مىريزد» (و انشقت السماء فهى يومئذ واهية).
كرات عظيم آسمانى از اين حادثه هولناك و وحشتناك بركنار نمىمانند، آنها نيز شكافته، پراكنده و متلاشى و سست خواهند شد
(آيه 17)
«فرشتگان در اطراف آسمان قرار مىگيرند» و براى انجام مأموريتها آماده مىشوند (و الملك على ارجائها).
سپس مىفرمايد: «و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مىكنند» (و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية).
منظور از «عرش» مجموعه جهان هستى است كه عرش حكومت خداوند است، و به وسيله فرشتگان كه مجرى فرمان او هستند تدبير مىشود.
و جالب اين كه در روايتى آمده است: «حاملان هشتگانه عرش خدا در قيامت چهار نفر از اولين، و چهار نفر از آخرين هستند، اما چهار نفر از اولين نوح و ابراهيم و موسى و عيسى مىباشند، و چهار نفر از آخرين محمّد صلّى اللّه عليه و آله و على و حسن و حسين عليهم السّلام هستند»! اين تعبير ممكن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولين و آخرين باشد، البته شفاعت در مورد كسانى كه لايق شفاعتند، و به هر حال گسترش مفهوم «عرش» را نشان مىدهد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
(آيه 18)
اى اهل محشر، نامه اعمال مرا بخوانيد! در تفسير آيات گذشته گفته شد كه «نفخ صور» دو بار رخ مىدهد و چنانكه گفتيم آيات آغاز سوره از نفخه اول خبر مىدهد، و آيات بعد از نفخه دوم.
در ادامه همين مطلب در اينجا مىفرمايد: «در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مىشويد و چيزى از كارهاى شما پنهان نمىماند» (يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خافية).
البته، انسانها و غير انسانها در اين دنيا نيز دائما در محضر خدا هستند، ولى اين مطلب در قيامت ظهور و بروز بيشترى دارد.
نه تنها اعمال مخفيانه انسانها كه صفات و روحيات و خلقيات و نيتها همه بر ملا مىگردد، و اين حادثهاى است عظيم، و به گفته بعضى از مفسران عظيمتر از متلاشى شدن كوهها و شكافتن كرات آسمان! روز رسوائى بزرگ بدكاران و سر بلندى بىنظير مؤمنان.
(آيه 19)
و به دنبال آن مىگويد: «پس كسى كه نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خوشحالى) فرياد مىزند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد» (فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرؤا كتابيه).
(آيه 20)
سپس بزرگترين افتخار خود را در اين كلمه خلاصه كرده، مىگويد: «من يقين داشتم (كه قيامتى در كار است، و) به حساب اعمالم مىرسم» (انى ظننت انى ملاق حسابيه).
يعنى، آنچه نصيب من شده به خاطر ايمان به چنين روزى است، و راستى هم همين است ايمان به حساب و كتاب به انسان روح تقوا و پرهيزگارى مىبخشد و تعهد و احساس مسؤوليت در او ايجاد مىكند، و مهمترين عامل تربيت انسان است.
پاسخ به يك سؤال:
در اينجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اين كه آيا مؤمنانى كه طبق آيات فوق صدا مىزنند: اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال ما را بخوانيد، مگر گناهى در تمام نامه اعمالشان نيست؟
پاسخ اين سؤال را مىتوان از بعضى احاديث استفاده كرد از جمله، در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه: «خداوند در قيامت نخست از بندگان خود اقرار بر گناهانشان مىگيرد، سپس مىفرمايد: من اين گناهان را در دنيا براى شما مستور ساختم، و امروز هم آن را مىبخشم سپس (فقط) نامه حسناتش را به دست راست او مىدهند».
(آيه 21)
در اين آيه گوشه اى از پاداشهاى چنين كسانى را بيان كرده، مىفرمايد: «پس او در يك زندگى (كاملا) رضايتبخش قرار خواهد داشت» (فهو فى عيشة راضية).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
(آيه 22)
گرچه با همين يك جمله همه گفتنيها را گفته است، ولى براى توضيح بيشتر مىافزايد: او «در بهشتى عالى» قرار دارد (فى جنة عالية).
بهشتى كه آنقدر رفيع و والاست كه هيچ كس مانند آن را نديده و نشنيده و حتى تصور نكرده است.
(آيه 23)
بهشتى كه «ميوههايش در دسترس است» (قطوفها دانية).
نه زحمتى براى چيدن ميوهها در كار است، و نه مشكلى براى نزديك شدن به درختان پربارش، و اصولا تمام نعمتهايش بدون استثنا در دسترس است.
(آيه 24)
و در اين آيه، خطاب محبت آميز خداوند را به اين بهشتيان چنين بيان كرده، «بخوريد و بياشاميد گوارا، در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد» (كلوا و اشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايام الخالية).
آرى! اين نعمتهاى بزرگ بىحساب نيست، اينها پاداش اعمال شماست البته اين اعمال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است.
(آيه 25)
در آيات گذشته سخن از «اصحاب اليمين» و مؤمنانى بود كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود، ولى اين آيه درست به نقطه مقابل آنها يعنى «اصحاب الشمال» پرداخته، و در يك مقايسه وضع آن دو را كاملا روشن مىسازد.
نخست مىفرمايد: «اما كسى كه نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند»! (و اما من أوتى كتابه بشماله فيقول يا ليتنى لم أوت كتابيه).
(آيه 26)
«و نمىدانستم حساب من چيست»؟ (و لم ادر ما حسابيه).
(آيه 27)
«اى كاش مرگم فرا مىرسيد»! و به اين زندگى حسرتبار پايان مىداد (يا ليتها كانت القاضية).
آرى! در آن دادگاه بزرگ، آهى حسرتبار، و نالهاى شرربار دارد، آرزو مىكند با گذشتهاش بكلى قطع رابطه كند، همان گونه كه در آيه 40 سوره نبأ نيز آمده است:
يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا
كافر در آن روز مىگويد: اى كاش خاك بودم (و گرفتار عذاب نمىشدم)!»
(آيه 28)
سپس مىافزايد: اين مجرم گنهكار زبان به اعتراف گشوده، مىگويد: «مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نكرد» و به درد امروز كه روز بيچارگى من است نخورد (ما اغنى عنى ماليه).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
پاسخ : صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه
(آيه 29)
نه تنها اموالم مرا بىنياز نكرد و حل مشكلى از من ننمود بلكه «قدرت من نيز از دست رفت»! (هلك عنى سلطانيه).
خلاصه نه مال به كار آمد، و نه مقام، و امروز با دست تهى، و در نهايت ذلت و شرمسارى، در دادگاه عدل الهى حاضرم، همه اسباب نجات قطع شده، قدرتم بر باد رفته، و اميدم از همه جا بريده است.
يك داستان عبرت انگيز! در اينجا سرگذشتهاى بسيارى نقل شده كه همه تأكيدى است بر محتواى آيات فوق و درس عبرتى است براى آنها كه تكيه بر مال و مقام كرده، سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله:
در «سفينة البحار» از كتاب «نصائح» چنين نقل شده: «هنگامى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد دستور داد طبيبى از طوس حاضر كنند، و سپس سفارش كرد كه ادرار او را با ادرار جمع ديگرى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند، طبيب شيشهها را يكى بعد از ديگرى وارسى مىكرد تا به شيشه هارون رسيد، و بىاينكه بداند مال كيست، گفت: به صاحب اين شيشه بگوئيد وصيتش را بكند، چرا كه نيرويش مضمحل شده و بنيهاش فرو ريخته است! هارون از شنيدن اين سخن از حيات خود مأيوس شد، و شروع به خواندن اين اشعار كرد:
انّ الطّبيب بطبّه و دوائه-----لا يستطيع دفاع نحب قد أتى
ما للطّبيب يموت بالدّاء الّذى-----قد كان يبرء مثله فيما مضى
«طبيب با طبابت و داروى خود- قدرت ندارد در برابر مرگى كه فرا رسيد دفاع كند».
اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بيمارى مىميرد- كه سابقا آن را درمان مىكرد»؟
در اين هنگام به او خبر دادند كه مردم شايعه مرگ او را پخش كردهاند، براى اين كه اين شايعه برچيده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت: مرا بر آن سوار كنيد، ناگهان زانوى حيوان سست شد.
گفت: مرا پياده كنيد كه شايعه پراكنان راست مىگويند! سپس سفارش كرد كفنهائى براى او بياورند، و از ميان آنها يكى را پسنديد و انتخاب كرد، و گفت در كنار همين بسترم قبرى براى من آماده كنيد.
سپس نگاهى در قبر كرد و اين آيه را تلاوت نمود: (ما اغنى عنى ماليه- هلك عنى سلطانيه) و در همان روز از دنيا رفت.
(آيه 30)
او را بگيريد و زنجيرش كنيد! در ادامه آيات گذشته كه سخن از «اصحاب شمال» مىگفت كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مىدهند در اينجا به گوشهاى از عذابهاى آنها در قيامت اشاره كرده، مىفرمايد: در اين هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مىشود: «او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد»! (خذوه فغلوه).
(آيه 31)
«سپس (گفته مىشود:) او را در دوزخ بيفكنيد» (ثم الجحيم صلوه).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html